PDF نسخه کامل رمان وسوسه های شورانگیز
اثر نیلوفر قائمی فر
ژانر عاشقانه
دانلود آسان رمان با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
خلاصه رمان
داستان پانزدهمین رمان خوب خانم قائمی فر زندگی دختری به نام مایاست که با وجود داشتن پدر مادری بیخیال و بی مسئول ، خودساخته و مستقل بار میاد اما پر از عقده و کمبود ، در بیست و دوسالگی به اجبار پدر و مادرش مجبور به عقد پسری پولدار با جرایم پوشیده در میاد ، دوماه بعد عقد پس از ملاقات با منصور دوست پدرش و وکیلی زبده ، تصمیم میگیرند از کسری ، همسرش جدا بشه و در این طی عشقی شورانگیز سر تاسر لحظه هایی پر از هیجان و احساس پیش میاد اما این عشق یک جا در فرازو نشیبی غیر قابل پیش بینی قرار میگیره، اتفاقی که نمیشد حتی بهش فکر کرد …
قسمتی از رمان
عقب عقب رفتم به اولین مبلی که رسیدم خودمو رها کردم روش با حرص گفتم: مرتیکه منتالی رو نگاه، مَردم مگه قر میده … به منصور نگاه کردم، کنارم دست به سینه نشسته بود و با هیچ کس قدر اون راحت نیستم، دوست باباست ،بیشتر اوقات میگمعمو منصور، اما یه وقتایی که خیلی از دست مامان اینا حرصم میگیره وسطاش دیگه عمو رو وامیدم ،میشه منصور … انگار نه انگار هفده سال از من بزرگتره!
بهش نگاه کردم، اون چشمای آبی ممربونش و موها و ریشای مرتبش با هم هماهنگی ایجاد میکرد که به من حس اعتماد و امنیت میداد؛ همیشه یه لبخند رو لبش بود که خیلی از اون خنده خوشم میومد، انگار خیالش بابت زندگی راحته! به کسری اشاره کردم و گفتم: ترو خدا عمو منصور نگاه کن، مرتیکه بی جربُزه رو داره پا به پای دخترا قر میده … منصور با همون لبخندی که از خنده رو لبش بود، همون مدلی باز حرف زد که انگار موقع حرف زدن کمی لبشو جلو میده که برعکس جذابش میکنه! و گفت: خب تو هم برو برقص.
با اینا؟! … پوزخندی زدم و گفتم: مرتیکه دو*ست دخترای سابقشم دعوت کرده … منصور با همان لبخند مطمئن رو لبش گفت: ازش بدت میاد … به کسری نگاه کردم و تنم لرزید و گفتم: اَی! مرده شور ریختشو ببرن عمو منصور، معلومه که بدم میاد ازش حالم ازش بمم میخوره … در حالی که همیشه همین مدلی حرف میزدم یعنی شونه هامون بالا گرفتم و پنجه های دستمو جلوی دهنم جمع میکردم گفتم: اصلا نمیتونم تحملش کنم، نگاه کن به دستم اشاره کردم و گفتم: مور مور شد
دیگه منصور باز اون لبخند ژکوندش رو لبش بود و …