PDF نسخه کامل رمان طیلا
نویسنده زهرا بیگدلی
ژانر عاشقانه،اجتماعی
تعداد صفحه :943
دانلود آسان رمان با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
موضوع رمان
بعد از پنج سال برگشتن به کشوری که با چشم گریان و دل خون از آن فرار کردیم کمی وهم داشت، وهم زنده شدن خاطرات… نه اینکه در این پنج سال یادش آزارمان نداده باشد نه، ولی فرق می کرد دیگر، نمی کرد؟ برگردی جایی که هوایش هم بوی خاطرات می دهند، جای جایش یادآور خیلی اتفاق هاست…
قسمتی از رمان طیلا
می دانستم وهم دارد. نفسم را با آه بیرون فرستادم، موهایم را پشت گوشم مهار کردم و ساعت گوشی ام را چک کردم، یازده شب بود بی اراده کمی در صندلی جابجا شدم و سر چرخاندم و به ساختمان بلند و عریض هتل پشت سرم نگاه کردم، میان آن همه پنجره دنبال اتاق مامان و بابا گشتن مسخره بود. صاف نشستم، با آن قرص هایی که به خورد مامان داده بودم بی شک خواب بود.
خوابی که هفت پادشاه در آن نبود و فقط حسرت بود و دل تنگ… خودش بارها گفته بود که قرص ها را بیخودی به خوردش می دهم او در خواب هم هشیار خیلی روزهاست، روزهایی که ظاهرا گذشته بودند و باطنا… آه! مطمئن بودم تا روزها خواب به چشمم نمی آید. زخم هایی که کهنه شده بودند باز داشت سرباز می کرد و شروع دردهایش را حس می کردم. رمز گوشی را زدم.
صفحه ی اینستاگرام را باز کردم. خیلی وقت بود گوشه ی گوشی ام بی استفاده مانده بود. چقدر پیام تلنبار شده در دایرکت داشتم! کامنت ها که دیگر هیچ. مثل خیلی از روزهای این سالها که از خودم و صدای خسته ام لایو می گرفتم و پیام های مخاطبینم مهر تایید بر زنده بودنم می شد سینه ای صاف کردم، الان زیادی به القای این حس نیاز داشتم و ضبط لایو را شروع کردم…
....................
غریبگی نکن طیلا ما دیگه اخر هر ماه بی دعوت اینجا ایم تو هم کم کم عادت میکنی اصلا نیازی هم به هماهنگی نداریم اعلا در جریانه خودش هستی خنده ای شیطنت آمیز کرد. فقط مدیونی اگه فکر کنی تلپن سر اعلا سامین تک خنده ای زد.دقیقا میایم که اعلا رو از تنهایی دراریم رهام ادامه ی حرف سامین را گرفت. هوم راست میگه قدیما می اومدیم مجردی دور هم باشیم بعدها که امیر و سامین زن گرفتن دوره همیمون شد خانوادگی به مدت بعد دیدیم اعلا زن بگیر نیست و تنهاست نیتمون تغییر کرد و الان مدتیه که میایم از تنهایی نپوکهرو به اعلا خندید.
فکر نکنی زن بگیری تمومه ها بعدها هم ادامه داره مثلا زن بگیری به دوره میایم برا تبریک و این که خیالمون راحت شه سر و سامون گرفتی و زنت زن خوبیه برات خلاصه همین جور ادامه داره این برنامه منتها علت ها تغییر میکنه. خنده ام گرفته بود خود اعلا هم با خنده داشت نگاهش می کرد هستی که دیگر از خنده ریسه می رفت. سامین گوشی را برداشت و همان حین خندان گفت: خلاصه دور همیمون تو خونه ی اعلا کنسل نمیشه فقط از شکلی به شکل دیگه تغییر دلیل میده رو به اعلا کرد. تا صبح اینجاییما بارسا بازی داره شماره ی این سوپری رو بگو بگم تخمه و چیپس بیاره رهام تاکید کرد. ماست موسیر یادت نره چیپسشم فلفلی باشه اعلا تلفن بی سیمش را از روی میز برداشت و سفارش خوراکی ها را داد.
رهام به ورودی سالن اشاره کرد. چرا نیومدن؟ بعد بلند صدا زد: مریم؟ صدای مریم بلند شد. اومدیم. با ورود امیر و مریم به احترامشان بلند شدیم. امیر حسابی پکر بود و اعلا پرسید راحیل کو؟ امیر تک خنده ای عصبی زد. – اینم پرسیدن داره باباش نذاشت بیارمش نگاهش سمتم گره خورد و لبخندی زورکی که متوجه شدم از روی ادبش است زد. بفرمایید خواهش میکنم خودش هم کنار رهام نشست.همگی دوباره نشستیم و رو به مریم با اشاره به ماگها درخواست قهوه کرد.