PDF رمان عروس کاغذی به قلم هانی زند عاشقانه، ازدواجاجباری قابل اجرا بر روی گوشی ،لب تاب،تبلت و...
خلاصه رمان:
ترانه دختری که به اجبار پای در زندگی اعلا میگذارد. اعلا مردی مغرور و مستبد و سنگ دل. ترانه میتونه اعلا رو عاشق خودش کنه؟ …
قسمتی از رمان عروس کاغذی :
در حمام که بسته شد شانه های ترانه فرو افتاد. -دیوانه!
به گریه افتاد. گناهش چه بود؟ عاشق شدن؟! ترانه که خطای دیگری نکرده بود؛ پس حتماً جرمش همین عشق قدیمی خانه برانداز بود.
سرش را بالا گرفت. از میان اشک و هق هق گریه هایش تلاش میکرد تا تن صدایش را پایین نگه دارد.
-مگه تو مهرش و به دلم ننداختی؟ مگه نگفتم خدایا هرچی صلاحه رو نصیبم کن پس چی شد؟!
من که تو همین چند ساعت نصف جونم رفت. چه گناهی به درگاهت کردم که عاشق همچین موجودی شدم؟!
از زمین و زمان گله داشت و فکر میکرد که هر لحظه قلبش از این همه حزن و اندوه خواهد ایستاد.
نمیدانست چقدر گذشته بود که در حمام باز شد و اعلا با حوله ای که دور کمرش پیچیده بود وارد اتاق شد.
با همان تن و موهای خیس رو به روی کمد ایستاد و همانطور لباس هایش را برانداز میکرد.
-میخوای دوش بگیری پاشو برو.
ترانه نگاهش را دزدید داشت از شدت شرم تبخیر میشد. بت
تمام چیزهایی که بینشان گذشته بود باعث نشده بود تا یخ ترانه آب شود و بی خیال اعلا را در آن حالت تماشا کند.
-چیه باز قفلی زدی رو دیوار پاشو برو دیگه.
تى شرت آستین کوتاهی از توی کمد بیرون کشید و ترانه گردنش را بیشتر کج کرد.
-از من خجالت میکشی الان؟
دخترک سعی کرد تا از طرف دیگر تخت پایین بیاید.
-ترانه ببین منو!
همانطور ملحفه پیچ سمت حمام رفت.
-چه زن نجیبی به به شوهرشو نگاه نمیکنه. ترانه! سگ نکن من و… نگام کن…