PDF نسخه کامل رمان اغنا به قلم زاهده بیانی (نیلا) در 1849 صفحه رمان عاشقانه قابل اجرا بر روی گوشی ،تبلت ،لب تاب
خلاصه رمان:
ماهور دختر باهوش، مستقل و باتجربه ای که مدیریت کارخونه مادریش رو بر عهده داره.. علاقه مندی های خودش رو به دور از چشم پدرش، دنبال میکنه تا اینکه در یکی از صخره نوردیها با بهرام آشنا میشه.. ماهور سعی میکنه رفتار دیکتاتورگونه پدرش و زیاده خواهی های برادر ناتنی خودش رو تحمل کنه تا کارخونه به نامش بشه همونطور که مادرش به پدرش گفته بوده، غافل از اینکه …
قسمتی از رمان اغنا :
یه ساعتی بود که منشی منو از اومدن حاج بابا به همراه مهمونش مطلع کرده بود.
مهمونی که توسط حاج بابا داشت از قسمت های مختلف کارخونه دیدن میکرد. اونم به همراه نادری که لحظه ای از حاج بابا جدا نمیشد.
گویا مهمون عزیزی بود که حتی عماد هم افتخار این همراهی رو بهش داده بود.
در تمام مدتی که اونها از جای جای کارخونه سان میکردن، من در اتاق خودم و پشت میزم نشسته بودم.
همونطور که سعی میکردم از این اومدن یهوییشون سر در بیارم.
رعنا با چهره ای برافروخته به همراه انصاری بعد از اطلاع منشی وارد اتاق شدن که خیره به هر دوشون گفتم: موردی هست؟!
ابروهام بالا رفت و انصاری ناراحت از چیزی که من درباره اش نمیدونستم با گلگی گفت: شرایط کارخونه که عالیه، مشکلی هست که میخواید کارخونه رو واگذار کنید؟!
متعجب خیره به هر دوشون یهو از جام بلند شدم که رضا به تلخی گفت: حاجی فقط برای نشون دادن کارخونه به مهمونش اومده، با ماها کاری نداره.
خون تو صورتم دوید و رو بهش گفتم: اونوقت شما دو تا هم گذاشتید هر کسی هر جا که دلش خواست بره… آره؟!
هر دو با تعجب سرشون رو بالا آوردن و به من خیره شدن …