فهرست کتاب « حالا خودم حرف میزنم » :
♦ کابوس
♦ در مسیر سرنوشت
♦ تماشا خانه ی دربار
♦ آغاز ماجرای مصدق
♦ فرار و بازگشت
♦ شب زنده داری ها ، سوگواری ها
♦ از کاخ سفید تا کرملین
♦ طلاق
♦ من و عشق و حرف مردم
در بخش « آغاز ماجرای مصدق » می خوانیم :
پس از مراجعت از سوئیس در اکتبر ۱۹۵۱ ، بلافاصله پی بردم که کتاب سیاسی ایران ورق خورده است . داشتیم به نقطه ی اوج یک نمایشنامه ی تلخ سیاسی نزدیک می شدیم . این وضع دیگر کمترین مجالی برای پرداختن به مسائل شخصی باقی نمی گذاشت . خیلی زود شب هایی فرا رسید که محض احتیاط ۷ تیر زیر بالشمان می گذاشتیم و می خوابیدیم .
ما هم مثل بقیه ی ایرانی ها طرفدار ملی شدن صنعت نفت بودیم و برایمان باعث خوشوقتی بود که بتوانیم پس از نیم قرن ، نفتمان را از چنگ شرکت های غارتگر خارجی درآوریم . ولی می دانستیم که نه تکنسین متخصص برای بکار انداختن پالایشگاه آبادان داریم نه کشتی های نفت کش برای صدور نفت . نه سازمانی که نفت ایران را با بازارهای دنیا بفروشد .
انگلیسی ها ، بعد از فروکش کردن کشمکش ها ، پیشنهاد اداره ی امور با ایجاد شرکتی بر مبنای ۵۰ – ۵۰ دادند . نظر ما این بود که آن ها منطقی شده اند . در عوض مصدق مصمم بود با انگلیسی ها هیچ معامله ای نکند . برای آسودگی به کارکنان شرکت نفت دستور داد از اجرای دستورات روسای انگلیسی سرباز بزنند .
به این ترتیب در ۱۹۵۱ دفاتر شرکت نفت ایران و انگلیس تعطیل شد . کارمندان انگلیسی شرکت از ایران رفتند . همزمان با این وقایع ، شرکت به دیوان داوری لاهه شکایت کرد . مصدق اما شخصا به عدم صلاحیت این دادگاه حکم داده بود . زیرا تردید نداشت از بکار انداختن پالایشگاه آبادان و فروش نفت به دنیا برخواهد آمد ..