فایل های دسته بندی رمان، شعر و داستان
-
رمان پادشاه خون قصه ی عاشقانه .... مچ های سیاه و کبودم نگاه میکنم و باز هم سعی میکنم که بغضم رو عقب بزنم و روی کارم تمرکز کنم. لباس هام رو درست میکنم و میخوام تبلت ثبت سفارش رو بردارم که فرشته وارد کانتر میشه و با لبخندی گرم میاد جلو و بغلم میکنه،
-
سرزمینی بدون جادو، جایی که پادشاه با دستانی آهنین حکمرانی میکند، یک آدمکش به قصر فراخوانده میشود. او برای کشتن پادشاه نیامده است.
-
رمان بزکش قصه ی غوغا دختری که یه شب بارونی یه مرد خونی پیدا میکنه اما خبر نداره که اون مرد در واقع...
-
رمان تخته سیاه قصه ی یاسمین بخاطر دلیلی که نمیدونه از طرف مادرش طرد میشه. محدثه که دوست یاسمین میشه طی یک شب با چند مرد درگیر میشه که باعث آشنا شدن آن دو دختر با سرنوشت ساز های داستان میشه.
-
رمان من و این حال عجیبم قصه ی سروین دختری است که در یک خانواده مرفه به دنیا امده….اتفاقات زیادی در جریان زندگی اش اتفاق می افتد.. یک اتفاق سرش را زیر می اندازد و می ایدو وحشی وار همان یک ذره بساط دلخوشی اش را هم داغان می کند..همه دل تنگی ها و درد هایش در گلویش جمع می شود تا اینکه روزی یک ...
-
رمان چرا اینگونه رقم خورد قصه ی نگین دختر زیبا و ساده ی از همه جا بی خبر بخاطر کینه ای قدیمی که به او ربطی نداشت وارد بازی ای میشه که سرنوشتش را عوض می کند .
-
PDF نسخه کامل رمان ستیا و دهکده طلسم شده درمورد دختری که توی یه دهکده طلسم شده گرفتار میشه و باید برای خلاصی از اونجا تو یه مسابقه شرکت کنه......
-
رمان رقاص آفتاب از پنجره ی اتاق دقیقا روی صورتم زوم کرده بود. چشمامو باز کردم انگار از ته جهنم پاشده بودم. پنجره که پرده نداشت تا جلوی آفتاب رو بگیره پس بهتر بود پاشم و روزم رو شروع کنم. دور و برم نگاه کردم جای خواب لیندا خالی بود نفهمیده بودم کی بیدار شده و بیرون رفته.
-
رمان طالع ترنج رمانی پر از عاشقانه ها براي ساخته شدن ها و ثبت كردن ها ما به هم احتياج داريم وگرنه من و تو كي را دوست داشته باشيم؟ یا مثلا با كي حالمان خوب شود من به تو فكر مي كنم! به تو احتياج دارم.....
-
رمان رثا داستان پروانه و امیر عباسیه که هر کدوم در زندگی شون سختی های زیادی رو تحمل کردن و در روز های پر از چالش زندگی ، هم درد و سنگ صبور هم بودن. نسبت خانوادگی و پاره ای از اتفاقات ، دلیلی میشه برای ارتباط قوی تر از قبل اون ها و در نهایت این سرنوشته که به خواست خودش ، اون ها رو به هم پیوند میز
-
رمان هوس و آبرو وقتی پا به کلاب ماکسیم گذاشتم نمیدونستم کارش چیه، نمیدونستم چه شخصیتی داره، فقط میخواستم بابت لطفی که سالها پیش بهش بهم کرده بود ازش تشکر کنم، اون هم نمیدونست من کی هستم، من رو با فاحشهای که منتظرش بود اشتباه گرفت، با اولین نگاه میخکوب کنندهاش،
-
رمان عشق و آبرو از مجموعه رمان آبرو است قصه ی لوسیا دلوچیه دختر یکی از شرورترین جنایتکاران این کشور پترو دلوچی به عنوان زنی که در دنیای تبهکارها به دنیا اومده، سرنوشت من از قبل نوشته و مهر و موم شده، در تنهایی و انزوا، تحت تدابیر شدید امنیتی بزرگ میشم و ....
-
رمان بانوی قصه روایت همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر که خاطره ی بدی از هم درگذشته دارن از دو دنیای متفاوت
-
رمان غزال قصه ی حکایت دختری هست که بنا به اتفاقی با خانواده یه دوستش آشنا میشه این آشنایی به خانواده میکشه تا این که پسر خانواده به ایران بر میگرده این دو باهم ازدواج میکنند ولی
-
رمان توسکا قصه ی ختری از جنس همه دخترا … که ناخواسته وارد راهی می شه که براش خیلی چیزا به وجود می یاره … شهرت … رقابت … ثروت … و چیزی که توی عقلش هم نمی گنجید هیچ وقت … عشق!!! عشقی
-
رمان حکم خون بی حوصله خودکار رو توی دستم تکون میدم و به استاد نگاه میکنم. اون برخلاف من انگار پر از انرژیه. بالاخره کلاس تموم میشه و استاد بعد از اینکه توضیحات لازم رو میده کلاس رو ترک میکنه. اصلا حوصله صبا رو ندارم بخاطر همین سریع وسایلم رو جمع میکنم، چادرم رو مرتب و چند تار موی مزاحمی رو که