PDFنسخه کامل رمان قاتل و عشق
نویسنده:ساشلی
موضوع رمان: عاشقانه، بزرگسال، خارجی، کمیاب
تعداد صفحه:329
رمان قاتل و عشق با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
من برای تولد ۲۴ سالگیم کلی برنامه ریزی داشتم تا شبش یه شکار عالی تو یکی از بارای خفن داشته باشم اما یه قاتل با اسلحه توی دستش توی پارکینگ خونم بود اولش فکر کردم که اون یه دزده ولی اون قاتل بود امده بود تا جونمو بگیره برای چی… رازی که سال ها پنهانش کردم ولی… اون دزدی کرد ازم، اون قلبمو عشقو احساسمو دزدید و کلیدشم خورد و منو محبوس کرد…
خلاصه رمان قاتل و عشق
روی سطح سمباده مانندی قلت خوردم. هر بار که جلو و عقب میشدم پوستم بر روی سطح زبر و خشک، خراشیده میشد. قرچ … قرچ … قرچ… زانوها و شانه هایم می سوختند و می تونستم گرمای نور خورشید رو حس کنم.در حال دویدن در تاریکی و بر روی سنگ های تیزی بودم همچنان صدای قرچ کنان رو از پشت سرم می شنیدم. به دویدن ادامه دادم تا اینکه یک مرتبه از خواب بیدار شدم. نفس نفس میزدم عرقی از پیشانی ام به سمت گوشم جاری شد. خدایا در حال کابوس دیدن بودم. هنوز گیج بودم و نمی دونستم کجا هستم هرجا که بود
مطمئنا اتاق لوکس و صورتی خودم نبود. روی ملافه ها چرخیدم چشمم به پنجره ی دایره شکلی افتاد. حالا یادم آمد؛ من توسط مردی ناشناس دزدیده شده بودم. و این پنجره احتمالا پنجره ی یک قایق متوسط ماهیگیری بود. قرچ… قرچ… قرچ… نه، امکان نداشت که این صدا رو در بیداری هم بشنوم. روتختی برخلاف ملحفه های ابریشمی تختم، خشن و زبر بودند. سرم به شدت درد و به گردنم سنگینی می کرد زبانم هم سقف دهانم چسبیده بود. قرچ… قرچ… قرچ… می دانستم شنیدن این صدا از پشت سرم در بیداری به هیچ وجه خوب نبود.
صدای نحسش رو شنیدم. _وقتت رو داری از دست میدی. لعنتی… لعنتی… دلم می خواست با صدای بلند زیر گریه بزنم. اما متاسفانه اشکی برای ریختن نداشتم انگار که تمام آب بدنم خشک شده بود. مشخصا جایی در پشت سرم بود ولی قادر به دیدنش نبودم. “معلوم نیست داره چه غلطی میکنه که هی صدای قرچ قرچ میاد.” با شنیدن صدای برخورد چیزی در کنارم از جا پریدم. روی آرنجم بلند شدم و سینی متوسط فلزی رو کنارم دیدم. داخلش کمی تاس کباب برشی نان و یک بطری آب بود. سر و صدای معده ام بلند شد. جالبه دامیین نمی خواست که…