دانلود
اصطلاح نامه روانشناسي
بصورت فایل ورد
تعداد صفحات
166
در زیر بخش هایی از فایل را مشاهده میفرمایید:
اصطلاح نامه روانشناسي
بسم الله الرحمن الرحيم
مقد مه؛
هدف اصلي و اوليه تدوين واژگان حاضر ارائه توضيحاتي مجمل پيرامون مفاهيم و كليه واژگان روانشناسي مطروحه در كتاب روانشناسي پايه سوم انساني است و هدف فرعي اين مجموعه آماده كردن يكي از ابزارهاي لازم براي بهره گيري مستقيم دانش آموز مي باشد .
رشته علوم انساني از كتابها و مجلاتي كه در علوم روانشناسي تاليف شده است .
اميد است كه مجموعه اصطلاحاتي كه در اين واژگان عرضه شده است بتواند كار مطالعه متون را براي دانش آموز رشته علوم انساني تسهيل كند به نحوي كه آنان بتوانندسريع تر به اطلاعات نوين علمي دست يابند .
در اين مجموعه سعي شده است براي توضيح هر كليد واژه با رجوع به منابع معتبر و متعدد موجود در رشته روانشناسي ، مطالبي كه مفيد و مناسب مي باشد استخراج و بيان گردند و دانش آموزان عزيز مي توانند در صورت نياز به اطلاعات بيشتر به منابع مذكور تحت هر كليد واژه مراجعه نمايند .
اين واژگان با همه وقتي كه در تدوين آن به كار رفته است مسلماً خالي از نقص نيست اميد است اهل نظر بر مولفان منت نهاده ، نا رساييهاي كار و پيشنهادات اصلاحي خود را با آنان در ميان گذارند .
« الف »
احسا س sensation
- از ديدگاه نظري ، ساده ترين تجربه حسي (آگاهي آني ) كه در اثر تحريك يكي از در يافت كنندگان به وجود مي آيد .
- فرآيند يك دريافت كننده كه به مرحله كسب معني ، نرسيده است .
- واكنش دستگاه هاي حسي يا حواس نسبت به محركي كه از راه اعصاب حسي به مغز انتقال مي يابد . (ساعتچي ، 1377)
احساسات feelings sentiments/
هر چند ارائه يك معني دقيق براي اين اصطلاح مشكل است ، اما مي توان گفت معني آن در كلي ترين حالت تجربه كردن حس كردن ، يا داشتن نوعي فرآيند هشيار مي باشد. معاني خاص تر آن عبارتند از 1) اثر حسي ، يا احساساتي نظير گرما يا درد 2)حالتهاي عاطفي مثل احساس خوب بودن ، احساس افسردگي و . . . 3) يكي از ابعاد هيجان . . . 4) اعتقاد مثل احساس مبهم درباره چيزي كه با هيچ دليل و شاهد واقعي حمايت نمي شود .
هر چند مطابق علم صرف و نحو اصطلاح (sentiment) از كلمه حس كردن گرفته شده اما به معني وسيعتري به كار مي رود حس كردن يك حالت پيچيده است كه بر پايه احساس يك فرد نسبت به بعضي موقعيتها، اشخاص، عقايد و افكار و نظاير آن ، وجود مي آيد . يك احساس ،كلي تر و پيچيده تر از يك نگرش يا قضاوت است ، يعني يك احساس خاص بيش از يك حالت عاطفي است و در آن معني ضمن عمل نيز وجود دارد براي مثال فردي كه داراي احساسات قوي وطن دوستي است ، احتمال دارد با شدت از وطن خود در مقابل دشمن مهاجم ، دفاع كند.
(ساعتچي ، 1377)
احساس حقارت Inferiority feeling
نگرش منفي و انتقاد آميز نسبت به خود. در واقع اين اصطلاح براي كاربرد روزمره مردم عامي در اشاره به هر نوع احساس بي كفايي و حقارت است . و آدلر به وجود چنين احساسهايي در كودك اشاره دارد . (شولتز ، 1987)
احساس گناه (بي ارزشي ) sin feelings
احساس بي ارزشي اغلب با احساس گناه عميق همراه است فرد احساس شكستهاي گذشته و حال خود را بزرگ مي نمايد و به نظر مي رسد كه محيط اطراف را براي شاهد ادعاي خود غور و بررسي مي كند و هر گونه نقص و نارسائي را به خود نسبت مي دهد. (آزاد ، 1375)
اختلال اسكيزو فر نيا يي schizophrenia disorder
گروهي از اختلالها با ويژگي هاي فقدان تماس با واقعيت ، پريشا نيهاي بارز انديشه و ادراك و رفتار عجيب و غريب. (هيلگارد و اتكينسون ، 1983)
اختلال اضطرابي Anxiety disorder يك اختلال اضطرابي كه مشخصه عمده آن تنش وبيمناكي حتمي است . ممكن است با نشانه هاي بدني مانند تپش قلب، احساس خستگي ، اختلال خواب ، سر گيجه نيز همراه باشد . (هيلگارد و اتكينسون ، 1983)
اختلال اضطراب فراگير Generalized anxiety diso rder
اشخاصي كه اين اختلال راتجربه كرده اند معمولاً به رو شني نمي دانند كه چرا مي ترسند . نشانة اصلي اين اختلال اضطراب است و به اين دليل فراگير ناميده مي شود كه با محرك يا رويداد بخصوص فرا خوانده نمي شود . بلكه در موقعيتهايي گوناگون رخ مي دهد. به نظر مي رسد كه اين گونه اضطراب كمتر وابستة رويدادهاي بروني است و بيشتر در احساسات و تعارضهاي دروني شخص ريشه دارد.
(هيلگارد و اتكينسون ، 1983)
اختلال خلقي Disorder Temperamental
اختلالهاي خلقي به سه گروه اختلالهاي افسرده وار ( يك قطبي ) ، اختلالهاي دو قطبي و دو اختلال مبتني بر علت شناسي («اختلال خلقي ناشي از يك شرط طبي عمومي » و «اختلال خلقي ناشي از مصرف مواد ») تقسيم شده اند كه هر يك از آنها نيز داراي مجموعه هايي هستند.
اختلال خلقي تك قطبي Polar temperame ntal disorder
اختلال خلقي ويژگي اصلي اختلالهاي عاطفي است ، افرادي كه اختلال خلقي تك قطبي دارند ، آشفتگي هيجاني آنها به يك حالت است و دائماً در حالت افسردگي به سر مي برند . ( آزاد ، 1375 )