کتاب هذیان زمستانی شامل دلنوشتهها و قطعات ادبی کوتاه به قلم یونس شفیعی است که با بیانی زیبا و دلنشین به رشتهی تحریر درآمده است.
در قطعات ادبی کتاب هذیان زمستانی (Winter Delusion) که اغلب جملاتی بیفعل و دنبالهدار دارند، نکتههای نقدگونه بسیاری به انسان گوشزد میشود.
سرآغاز نویسنده :
به آغاز فکر نکردم.نه توجیه در کار است و نه خود شکستنی نه در نظرم پایین تری هست و نه بالاتری.
از قضاوت فاصله گرفتم. عدالت را به دیگری سپاردم.دستانم سبک تر میشد وقتی به فکر قانع کردن نمی افتادم.
ممکن است هیچوقت دیگر این کتاب را نخوانم. البته کنجکاو کردن دیگران سرگرمی خوبی نیست. وقتی چیزی نباشد که به خورد شان داد.
کمی بیشتر به حرف های که فکر می کنم کافی نبودند و البته باید جوابگو باشم که نیستم!
اگر بگویم هدف ندارد ،دروغ گفته ام. و اگر بگویم که هست ،آن هم.
من هیچ گاه خواب ندیده ام.
از متن کتاب :
تغییر
ترسی از دل شجاعت پوشالی سربرآورده. گندمزاری در دوردست ترین بخش حیات دراز کشیده و صورت آفتاب در ساقه هایش در جریان، انتخاب به بکر ماندن، زندگی و مردن نه به سود یا ضرر کسی.
ضربآهنگ دویدن های با حرص و ولع در دشتی که هیچ رقیبی برای مغرور شدن وجود ندارد. انگیزشی از آن سوی دریاها، همراه با وزیدن بادها به دیواره و بطن گندمزار در شبانه روز، دست رد به داس های هیجان زده و منتظر برداشت و حسرت آتش از سوزاندن.
همه و همه از پشت آکواریومی شیشه ای فقط نظاره گر جست وخیز و قهقه های گیاهان آن دشت، عوام دست به زیر چانه و از یکدیگر می پرسند کجای کار میلنگد؟ شاید روال تغییر کرده .