پرتقال کوکی فقط به چشم انتقادی بر شوروی یا کمونیسم نگاه می کند، چون دنیای دیستوپیایی رمان به همان اندازه از ویژگی های مربوط به جوامع انگلیسی و آمریکایی که برجس از آنها نفرت داشت نیز بهره می گیرد. برجس طبق گفته ی خود میل به هرج و مرج داشت و احساس می کرد که کشور مرفه انگلستان و دولت سوسیالیستش بیش از حد ثبات اجتماعی را به آزادی های شخصی ترجیح می دادند.
او از فرهنگ عامه ی آمریکا متنفر بود، چون همرنگ جماعت شدن، خنثی بودن و بی عاطفگی را ترویج می کرد. او تشکیلات مرتبط با اجرای قانون در آمریکا را شدیداً فاسد و خشن توصیف می کرد و به بخشیده بود.
تمامی این هدف های انتقاد در پرتقال کوکی مورد هجو » پیکری دیگر برای جرم « آن عنوان قرار می گیرند، ولی تند و تیزترین هجو برجس مختص یک جنبش روانشناسانه به نام رفتارگرایی است.
در برشی از کتاب رمان ” پرتقال کوکی ” می خوانیم :
بانگ برداشت: « برو پی کارت. من که می دونم چی تو کلته. میخوای درو باز کنم تا بیای تو، بهم چیزای بدردنخور بفروشی . » این عجوزه شاهانه ساده لوح بود. دوباره گفت:
« برو پی کارت، وگرنه گربه هامو میندازم به جونت . » معلوم بود سر این که کل محیاشو تک و تنها سر کرده. یکم چل شده . یه نگاه به بالاسرم انداختم .
یه پنجره ی کشویی بالای در بصیرت کردم و به این نتیجه رسیدم قلاب کوپالی طریقت چابک تری برای دخوله. وگرنه باید کل ظلمت می شتسیم با این عجوزه جر و بحث می کردیم. برای همین گفتم:
« بسیار خوب مادام. اگه شما قصد کمک ندارید، مجبورم دوست رنجورمو ببرم جای دیگه. » و بی صدا به شخلا چشمک زدم و بانگ برداشتم: