مـشـخـصـات فـایـل
مـوضـوع تـحـقـیـق : مهدويت درفطرت
فـرمـت فـایـل : Word ( قابل ویرایش )
تـعداد صـفـحـات : 28
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
بشر در مورد آينده چگونه ميانديشد؟ آيا اعتقاد به مهدويت يك اعتقاد به اصطلاح مترقي است يا يك اعتقاد ارتجاعي؟ و آيا ريشه در اعماق وجود انسانها دارد؟
نمونههاي ذيل، بخشي از نيازها و گرايشهاي متعدد فطري انسانهاست، كه همه آنها اشاره به يك حقيقت واحد دارند، و آن اينكه آدميان بر اساس فطرت خود جامعه ايدهآلي را ميطلبند، تا در آن، عموم ابناء بشر به راحتي در كنار يكديگر ، يكدل و يك زبان، بر مبناي اصول اخلاقي زندگي نمايند، و رهبري را جستجو ميكنند تا در سايه راهبري و دادگريش، تباهي از چهره جهان براي هميشه پاك شده و مردم از پرتو هدايتش به سرمنزل وحدت و كمال برسند.
كمال پرستي
خوي كمال پرستي انسان، پيوسته به دنبال رتبهاي و منزلتي افزونتر است. تمام تلاشهاي انسان، براي كسب معرفت و ثروت، قدرت و شهرت، بصيرت و سعادت، از فطرت كمال پرستي او سرچشمه گرفته است. " ويل دورانت " فيلسوف معاصر ميگويد:
" كشش به سوي مدينه فاضله و كمال مطلوب، در خون ماست و ما را راحت نميگذارد؛ مگر آنكه از رشد و حركت بازمانيم ."
گرايش به وحدت
طبيعت انسان، همواره وحدتگرا و وحدت دوست بوده است. از آنجا كه دنياي پس از ظهور منجي، وحدت و همبستگي جامعه بشري را در بالاترين شكل ممكن دارد، عموم آدميان در هر زمان و هر مكان خواستار چنين روزگاري بوده اند ، چنانكه " مهاتما گاندي " چنين ميگويد:
" اگر اين جهان نتواند روزي به صورت جهاني واحد درآيد، هيچ ميل ندارم در آن زندگي
كنم ."
عدالت خواهي
زشتي ظلم و ستم، و زيبايي عدل و داد، با سرشت پاك آدميان آميخته است. فطرت انسان روزگاري را ميجويد كه حق و عدالت حاكم شود و جور و خيانت محكوم گردد. در عين حال، اوضاع كنوني جهان، آينده روشني را براي اهل آن ترسيم نميكند، به همين دليل در نوشته برنده جايزه نوبل ادبيات 1987، نويسنده بزرگ روس " يوزف برودسكي " در مقالهاي كه اوضاع دهه آخر قرن حاضر را پيشگويي و ترسيم كرده ميخوانيم
به نظر نميرسد كه طي دهه آينده ، جامعه به چيزي بيش از آنچه هست ، مبدل شود. بهترين چيزي كه ميتوان به آن اميدوار بود، اين است كه كمتر از امروز ناعادلانه باشد .
نياز به امنيت
نياز به امان و آرامش براي حيات بهتر و پردوام، يكي از حاجات فطري، بلكه حقوق طبيعي هر موجود زنده و به ويژه انسان به شمار ميآيد.
تنها اميد
مصلحين و انديشمندان جوامع بشري ، در جستجوي راهي كه پيامآور آيندهاي روشن و نويدبخش باشد، آرزوهاي خويش را در جوامعي ايدهآل مجسم ساخته اند ؛ ولي متأسفانه تمامي آنها جز طرحهايي غيرعملي و رؤيايي بيش نبودهاند. جوامع تشكيل شده از سوي گروهي ديگر چون سازمان ملل و شوراي امنيت و سازمان ع ف و بينالمللي و صدها گروه و دسته ديگر كه با اهداف خيرخواهانه و عقلپسندانه ، آغاز به كار نمودهاند ، نيز در عمل همچون طبل توخالي بودهاند. و هرگز نتوانستهاند مرحمي بر زخمهاي بشريت قرار دهند و بالاخره در تأمين امنيت و آسايش ناتوان ماندهاند.
واقعيت اين است كه عليرغم عدم موفقيت بشر در جامعه ايدهآل، از روزگاران كهن داستان ظهور مصلح، در آخرالزمان، اصلي اساسي بوده است و پيشينيان بشر، پيوسته آن را به ياد ميآوردهاند.
اصولاً فتوريسم يعني اعتقاد به دوره آخرالزمان، و انتظار ظهور منجي عقيدهايست كه در كيشهاي آسماني به مثابه يك اصل مسلم، قبول شده است ...