مـشـخـصـات فـایـل
مـوضـوع تـحـقـیـق : بیماری ها و آفات موجود در گیاهان
فـرمـت فـایـل : Word ( قابل ویرایش )
تـعداد صـفـحـات : 130
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
در ميان كرات منظومه شمسي كره اي وجود دارد كه قدرت خداوند در قالب حيات آشكار نموده است يك كره اي خاكي بستر حيات را براي فراهم آورد و گياهان سبز را براي ادامة زندگي در قلب خود رويانيد . به انسان به عنوان موجودي متفكر مأوي بخشيد پس از آغاز حيات از زمين شكل گرفت انسانهاي غارنشين بفكر ساختن خانه افتادند. آنان بار ديگر نياز به سوي زمين دراز كردند و زمين نيز، به محبت آنها پاسخ داد و اين چنين تمدن از دل زمين آغاز شد.
ديوارهاي بلند و قطور «منع» و «مانع» شهرهاي قديم كه كوچكتر از روستاهاي امروز بودند فروريخت و درهاي بزرگ و كوچك كه باز شد و باز ماند و از انديشه پدرانمان گذشت كه:
به دنيايي بي در و ديوار و خانه هاي يكي شده و آدمهاي بيگانه با مرز و در و ديوار مي توان رسيد.
انديشه بيراهي نداشتند. پرچين هاي ساده و كوتاه و سبز و پرگل و گياه و ميوه، با مهرباني هرچه بيشتر و درست تر بگويم با شرمي لطيف و انساني ميان املاكشان خط انداخته بود تا اختلافي هرچند كوچك هم پيش نيايد.
سال و سالياني گذشت، اما آن ديوار بزرگ گرد شهر را كه تكه تكه كرده بودند تا مرزها از ميان برود، به ميان شهر كشيدند و بتدريج پرچين هاي پرگل و گياه به ديوار، و باغهاي پر درخت به خانه هاي چند طبقه بدل شد.
هنوز مادربزرگها و پدربزرگها داشتند از درختهاي سيب و انار و گردو و گلدانهاي شمعداني كنار حوض هاي بزرگ مي گفتند كه نه از درخت نشاني ماند و نه از حوضها و شمعداني ها.
با پيشرفت علوم پزشكي و آموزش بهداشت و نطفه كشتن بسياري از بيماريها و به واپس راندن مرگ و افزودن بر فرصت هاي زندگي و رشد جمعيت نيازهاي جديدي پديد آمد و زمينها از گل و گياه خالي شد.
و همه ماتم گرفتيم كه پس از اين بايد در دنيايي سنگي و سيماني و بيگانه با گل و گياه زندگي كنيم.
اگر ماشينها به جنگلها هجوم برده و طبيعت را با جاده و آسمان خراشهايش ويران كرده است و استخراج نفت و ساختن پالايشگاهها و ايجاد كارخانه ها بسيار و بارها كردن مقدار فراواني سرب و سم و دودهاي خفه كننده در فضاي شهرها بايد راهي براي آشتي كردن با طبيعت – طبيعتي كه انسان بخش بزرگي از آنست و هرچه كرده به اميد آسان كردن زندگي بوده نه ويران كردنش – يافت. ناچار است كه از طبيعت استفاده كند اما تا نهايت ويرانيش نرود، چون ديگر چيزي براي سودآوري و سودبخشي نمي ماند ...