مـشـخـصـات فـایـل
مـوضـوع تـحـقـیـق : صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند
فـرمـت فـایـل : Word ( قابل ویرایش )
تـعداد صـفـحـات : 33
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
بحث پيرامون صفات ثبوتيه و سلبيه خداوند
بحث درباره صفات خداى متعال بود. عرض كرديم كه صفات، به اصطلاح اهل معقول و كلام به دو دسته تقسيم مىشود؛ يكى صفات سلبيه و يكى صفات ثبوتيه. ملاك اين كه صفتى از صفات ثبوتيه باشد يا نه اين است كه، اگر ما يك نقصى و محدوديتى را از خداى متعال سلب كنيم، اين از صفات سلبيه به حساب مىآيد. مثل نفى جسميت، نفى محدوديت، نفى مكان، نفى زمان و امثال اينها و اگر يك كمالى را براى خداى متعال اثبات بكنيم، آن از صفات ثبوتيه است. صفات سلبيه را تا آنجا كه مورد حاجت بود، در جلسه قبل مورد بحث قرار داديم و حالا نوبت بحث درباره صفات ثبوتيه است. صفات سلبيه چون نفى نقصها و عيبها و محدوديتهاست، احتياج به اين ندارد كه ما چيزى را به ذات خدا نسبت بدهيم، در واقع داريم نفى مىكنيم، مىگوييم: خدا جسم نيست، قابل رؤيت نيست (رؤيت با چشم).
اما صفات ثبوتيه چون چيزى را براى خدا اثبات مىكنيم، مىگوييم: فلان صفتى را دارد. در اينجا سؤال مىشود كه آيا واقعاً مىشود كه چيزى را به عنوان صفت براى خدا اثبات كرد؟ مخصوصاً با توجه به بعضى از روايات شريفه و بالاخص فرمايشات اميرالمؤمنين(ع) كه مىفرمايند: «و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه، لشهادة كل صفة انها غير الموصوف، كمال التوحيد الاخلاص له و كمال الاخلاص له، نفى الصفات عنه» بعد هم استدلال مىكنند: «لشهادة كل صفة انها غير الموصوف» هر صفتى نشانگر اين است كه او غير از موصوف خودش است. براى خدا نمىشود چيزى را اثبات كرد كه غير از او باشد. راه حل آن چيست؟ از يك طرف مىبينيم در بسيارى از روايات، صفاتى را براى خداى متعال اثبات كردند، و همين طور در قرآن كريم، از يك طرف هم در اين روايات آمده كه: «كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه» براى حل اين تناقضى كه به نظر مىرسد، بايد توجه كنيم به اين كه «صفت» در محاورات عرفى به چيزى گفته مىشود كه غير از خود ذات موصوف باشد. مثلاً ما وقتى مىگوييم كه: گلى خوشبو است، اين خوشبو را به عنوان يك صفت به گل نسبت مىدهيم، اين بوى خوش
غير از خود گل است و لذا ممكن است كه اين بويش از بين برود، ولى گل باقى باشد. يا رنگ زيبايى دارد، ممكن است رنگش بپرد، عوض بشود، بد رنگ بشود، ولى باز خود گل هست. يا در صفاتى كه براى خودمان هست، مىگوييم: ما شاد هستيم، يا غمگين هستيم. اين غم و شادى كه به عنوان يك صفت براى نفس تلقى مىشود، چيزى است غير از خود نفس، براى اين كه ممكن است نفس باشد و شادى نباشد، يا نفس باشد و غم نباشد. بعد از اين هم كه غم و شادى بوجود آمد، ممكن است از بين برود در حالى كه هنوز نفس هست.