مـشـخـصـات فـایـل
عـنـوان تـحـقـیـق : نقاشی در ایران زمین
فـرمـت فـایـل : word
تـعـداد صـفـحـات : 73
مـنـاسـب جـهـت ارائـه تـحـقـیـق کـلاســی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
نقاشي ايران در سراسر تاريخ با فرهنگهاي بيگانه و سنتهاي ناهمگون شرقي و غربي برخورد كرده و غالباً به نتايج جديد دست يافته است. به راستي، ادوار شكوفايي و بالندگي اين هنر بايد محصول اقتباسهاي سنجيده و ابداعات تازه دانست. اما، با وجود تأثيرات خارجي گوناگون و دگرگون كننده، ميتوان نوعي پيوستگي دروني را در تحولات تاريخي نقاشي ايران تشخيص داد. در مقايسة نمونههاي تصويري بازمانده از ادوار قبل و بعد از ظهور اسلام به شباهتهاي آشكار برميخوريم. به عنوان مثال، تشابه مجالس شكار در سه دوره مختلف اشكاني و اموري و صفوي شگفتانگير است. به نظر ميرسد كه اين نقاشيها بر طبق يك الگوي معين شكل گرفتهاند، هر چند سليقه و خواستهاي بسيار متفاوتي را طبق يك الگوي معين شكل گرفتهاند، هر چند سليقهها و خواستهاي بسيار متفاوتي را منعكس ميكنند. در واقع، همانندي آنها به سبب استمرار طولاني سنتهاي هنري در ايرن است. .
(مقدمه) جزء دورههاي اثرپذيري از سنتهاي غربي، نشاني از طبيعت گرايي در نقاشي ايران نميتوان يافت.
(ع.ج) بعضي از ويژگيهاي نقاشي قديميايران را در هنر نوپردازاني چون هانري ماتيس ميتوان ديد. ليكن خطاست اگر زيبايي شناسي نگارگر قديم ايراني و هنرمند نوپرداز معاصر را يكي بشماريم، زيرا در آن صورت، فرض ميان جهان بيني سنتي و مدرن را ناديده گرفتهايم.
(د.م) در نيمه دوم سده يازدهم هجري قمري نقاشاني چون محمد زماني به موضوعها و اسلوب نقاشي طبيعتگراي اروپايي روي آوردند. ديري نگذشت كه از تلفيق سنتهاي ايراني و اروپايي، يك هنر دو رگه پديد آمد. آيا اين نوعي راهگشايي به روال معمول در تاريخ نقاشي ايران بود يا حركتي به سوي انحطاط فارغ از هر گونه ارزيابي ميتوان گرايش تازه را پيامد منطقي واقعگرايي پيشين دانست. نقاشي ايراني كه از قبل با جهان واقعي آشنا شده بود، اكنون منطقي واقعگرايي پيشين دانست. نقاشي ايراني كه از قبل با جهان واقعي اشنا شده بود، اكنون ميخواست اشياء را بدان صورت كه به ديده ميايند، نمايش دهد. پس كوشيد روشن اين گونه بازنمايي را از طريق مشاهده و رونگاري آثار اروپايي بياموزد. اين كه او در اين امر تا چه حد توقيق يافت، بحث ديگري است...