کودک هنگام تولد میزانی از خلاقیت را با خود به همراه میآورد و در حدود سن 2 سالگی این خلاقیت نمود ظاهری پیدا میکند.
برای مثال کودک 2 ساله بر چوبی سوار شده و میگوید این اسبم است یا با خمیر اشکالی میسازد که از نظر ما بزرگسالان بیمعناست ولی برای او ماشین، آدم و چیز دیگری است، کودک پیشدبستانی وقتی قلم به دست میگیرد طرحهایش را آنچنان میکشد که از ذهن خلاقش نشأت گرفته است، خانه نقاشی او با خانه کلیشهای که ما بزرگسالان در ذهن داریم متفاوت است، او پرشور و خلاق است، با اشیای گوناگون چیزهایی میسازد و در ذهن به آن جان میبخشد و داستانهای خیالی میگوید، میخواهد بداند، کشف کند، او کنجکاو است و مشتاق، اما معما اینجاست که چرا این کودکان با استعداد و فعال به بزرگسالانی تبدیل میشوند که از به کارگیری تفکر هوشمند و خلاقیت خود لذت نمیبرند، چرا و چگونه زندگی که چنان امیدوارکننده آغاز میشود در اکثر موارد پایانی یأسآور و ناخوشایند دارد؟
تحقیقات تورنس (1962) نشان داده است که کودکان تا سن 10سالگی در اوج خلاقیت هستند اما وقتی در شرایط مدرسه قرار میگیرند و از آنها انتظار میرود که پاسخهای مشخص و قالبی به سؤالات بدهند و تحت ارزشیابی قرار میگیرند، خلاقیت آنها به تدریج کاهش مییابد. بنابراین باید سیستم آموزشی مدارس از حالت آموزگار محوری و تاکید بیش از حد به سطح بازگویی، خارج شده و به کودکان در آموزش نحوه تفکر و رسیدن به سطوح بالای شناختی یعنی فراشناخت کمک کند.
فرمت فایل : Word ( قابل ویرایش )
تعداد صفحات : 21