الف- عنوان تحقیق
- عنوان به زبان فارسی:
اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی زنان مطلقه
2- عنوان به زبان انگليسي/(آلماني، فرانسه، عربي):
تذكر: صرفاً دانشجويان رشتههاي زبان آلماني،فرانسه و عربي مجازند عنوان پاياننامه خود را به زبان مربوطه در اين بخش درج نمايند و براي بقيه دانشجويان، عنوان بايستي به زبان انگليسي ذكر شود.
The effect of mindfulness based cognitive therapy on the psychological well-being and quality of life divorced women.
ب– تعداد واحد پاياننامه: 6
ج- بيان مسأله اساسي تحقيق به طور كلي (شامل تشريح مسأله و معرفي آن، بيان جنبههاي مجهول و مبهم، بيان متغيرهاي مربوطه و منظور از تحقيق) :
پدیده طلاق یک آسیب اجتماعی مهم در جوامع مختلف به شمار می آید و به دنبال این پدیده، فشارهای روانی زیادی بر افراد بعد از جدایی از همسر وارد می گردد. مشکلات بعد از طلاق بسته به شرایط اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی و حتی جنسیت متفاوت است. که در این میان مسائل زنان مطلقه متنوع تر از مردان است. بدون شک زنان مطلقه که با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی گوناگونی مواجهه هستند،با مصائب بیشتری روبرو هستند و باعث وارد شدن فشار روانی به این افراد می شود (خجسته مهر، افشاری و رجبی،1391). این زنان در رویارویی با مشکلاتشان از نگرانیهای بسیاری برخوردارند و کار وفشارهای روانی و اجتماعی این زنان، آنان را با چالش های متعددی روبرو می سازد(حفاریان، آقایی، کجباف و کامکار،1388). زنان مطلقه به دلیل مشکلات روانی و اجتماعی که دارند بهزیستی ذهنی پایینی دارند. موار (2011، به نقل از ایمانی، 1391) در طی مطالعه ایی بیان نمود که زنان مطلقه در مقایسه با زنان متاهل از لحاظ سازگاری فردی و اجتماعی و بهزیستی روانشناختی متفاوتند و به دلیل مشکلات اجتماعی و شخصی سازگاری فردی و اجتماعی و بهزیستی ذهنی پایین تری نسبت به زنان متاهل دارند. باید گفت بهزیستی ذهنی با ارزشها، ارتباطي نزديك اما پيچيده دارد. معيارهايي كه افراد بر پايه آن درك ذهني خود را از خوشبختي ارزيابي ميكنند متفاوت است. در واقع تجربه شادكامي و رضايت از زندگي هدف برتر زندگي به شمار ميرود و احساس غم و ناخرسندي اغلب مانعي در راه انجام وظايف شمرده ميشود (لاگين و هيوبنر،2001). احساس ذهنی بهزيستي شامل ارزشهاي شناختي افراد از زندگی شان ميشود و مردم شناخت هایشان را به طور متفاوت كه به انتظارهايشان و تجربيات قبليشان وابسته است ارزشگذاري ميكنند (دينر و لوكاس،2010). زنان مطلقه به دلیل ادراک مشکلات متعدد شناختی، هیجانی، اجتماعی، خانوادگی و عاطفی کیفیت زندگی پایینی را دارا می باشند. استيل (2009) به مطالعه مقایسه ميان کیفیت زندگی در یک نمونه 100 نفری از زنان مطلقه و زنان متاهل پرداخت. نتايج نشان داد زنان مطلقه با زنان غیرمطلقه از لحاظ کیفیت زندگی تفاوت دارند و زنان متاهل از کیفیت زندگی کمتری را دارا هستند. این زنان متاهل علاوه بر مشکلات و اختلالات روان شناختی، در ابعاد جنسیتی و ارتباط با اجتماع دچار مشکلاتی می شوند
می توان بیان داشت با توجه به اینکه زنان مطلقه با مشکلات و آسیبهای روانی، اجتماعی و عاطفی بسیاری روبه رو هستند که مجموع این فشارها موجبات استرس در ابعاد گوناگون را فراهم می آوردو بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی آن ها با مشکل مواجهه می گردد، لذا با رویکرد درمانی در زمینه شناختی و ذهن آگاهی که روشی مناسب در جهت کاهش مشکلات است، در زنان مطلقهمی توان زمینه افزایش سازگاری ها در مقابل چالش های زندگی این زنان را ایجاد نمود. بنابراین در پژوهش حاضر این مسئله مدنظر است که آیاذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی زنان مطلقه اثربخش است؟
اهمیت و ضرورت انجام تحقيق
می توان اذعان داشت که زنان مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند. زندگی این افراد به دلایل مختلف چالش برانگیز است زیرا که مشکلات اجتماعی بر مشکلات دیگری همچون، اقتصادی این زنان دامن میزند. وقتی زنی مطلقه است، در بازار کار هم به گونهای متفاوت به او نگریسته میشود، بنابراین حق انتخاب او در عرصه اشتغال و موارد دیگر محدود می شود و در جوامع شهری که به مراتب آزادتر از جوامع کوچک مانند روستاهاست، احتمال به خطر افتادن این زنان بیشتر است (خجسته مهر، افشاری و رجبی،1391).
زنان مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قراردارند. زندگی این افراد به دلایل مختلف چالش برانگیز است زیرا که مشکلات اجتماعی بر مشکلات دیگری همچون، اقتصادی این زنان دامن میزند. وقتی زنی مطلقه است، در بازار کار هم به گونهای متفاوت به او نگریسته میشود، بنابراین حق انتخاب او در عرصه اشتغال و موارد دیگر محدود میشود و در جوامع شهری که به مراتب آزادتر از جوامع کوچک مانند روستاهاست، احتمال به خطر افتادن این زنان بیشتر است.
میزان اضطراب و استرس ناشی از طلاق الخصوص برای زنان که محدودیت های متفاوتی را نسبت به مردان درک می نمایند، موجبات چالش های اجتماعی و روانی متعددی برای آنمی شود و سلامت روان و عمومی این زنان را تحت تاثیر قرار می دهد و مشکلاتی در زمینه زندگی فردی و اجتماعی را باعث می گردد. باید گفت با آموزش ها و روش های درمانی مناسب در این زنان می توان استرس ناشی از مشکلاتشان را کنترل نمود و در ابعاد مختلف می توان بر توانمندی های درونی مثبت اثر گذاشت و بهزیستی روانشناختی را آن ها افزایش نمود و میزان قدرت تحمل و سازگاری فرد در برخورد با مشکلات را بالا برد، تقویت نمود و در نهایت می توان عملکرد مفیدی و سازگاری در آن ها ایجاد نمود. پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد و پژوهش های صورت گرفته در این زمینه می تواند اثرات مفیدی بر کیفیت زندگی در جامعه زنان مطلقه ایجاد کند. لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.
مرور ادبیات و سوابق مربوطه
مریدزاده (1392) تاثیر درمانذهن آگاهی را بر سازگاری پس از طلاق در بین 30 زن مطلقه را بررسی نمود و بیان داشت که درمان ذهن آگاهی باعث افزایش احساس خود ارزشمندی زنان مطلقه می شود و میزان رها شدن را افزایش می دهد.
صباح (1392) اثربخشی درمان ذهن آگاهی به شیوه شناختی را در کاهش اضطراب زنان مطلقه بررسی نمودند و نشان دادند که ذهن آگاهی به شیوه شناختی موجب کاهش معنادار در میانگین اضطراب گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل گردید.
هدف کلی این تحقیق تعیین اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر بهزیستی ذهنی و کیفیت زندگی زنان مطلقه می باشد.
اهداف جزیی تحقیق شامل:
1-تعیین اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر بهزیستی ذهنی زنان مطلقه؛
2- تعیین اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر کیفیت زندگی زنان مطلقه.
فرضيههاي تحقیق:
فرضیه اول: ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر بهزیستی ذهنی زنان مطلقه اثربخش است.
فرضیه دوم: ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی بر کیفیت زندگی زنان مطلقه اثربخش است
تعریف مفهومی درمان ذهن آگاهی: ذهنآگاهی آگاه بودن از چیزی است که درحال وقوع استوت وجه دقیق و مستقیم به آن و ارتباط با آن، همراه با پذیرش است. درمان ذهنآگاهی یک درمانروانشناختی است که جنبههای شناخت درمانی بکوبرنامهکاهشاسترسمبتنی بر ذهنآگاهی زین (1990) رابا یکدیگر ترکیب میکند و با معطوف کردن توجه به زمان حاضر و یک آگاهی غیرقضاوتمندانه به تجارب درونی و بیرونی مشخص می شود(هانسلی و اسچیندلر،2000،بهنقلازفلاحی، 1392).