این پایان نامه در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد.
زمينه و هدف: توانبخشی یکی از راههای مهم پیشگیری از ازکارافتادگی ناشی از سکته مغزی است، لذا اتخاذ تدابیری برای افزایش کارایی آن ضروری است. آینه درمانی در برخی مطالعات اثرات مثبتی بر توانایی حرکتی بیماران داشته اما نتایج تایید شده ای در این زمینه وجود ندارد. اين مطالعه با هدف تعيين تأثير آينه درماني بر توانايي حرکتي بيماران پس از سکته مغزي انجام شد.
روش کار: در اين کارآزمايي باليني تصادفي 50 بيمار مبتلا به سکته مغزي در بيمارستانهاي قائم (عج) و امام رضا (ع) شهر مشهد به صورت تخصيص تصادفي در دو گروه کنترل (25 نفر) و آينهدرماني (25 نفر) قرار گرفتند. در گروه مداخله، آينهدرماني در 20 جلسه 30 دقیقهای به صورت روزانه يا روزدرميان انجام شد، به اين صورت که فرد حرکات دامنه حرکتي اندام فوقاني و تحتاني را توسط سمت سالم در مقابل آينه انجام داده و تنها تصوير آينهاي آن را مشاهده مينمود. برنامهی معمول توانبخشی (تحريک عصبي-عضلاني و حرکت درماني) در هر دو گروه کنترل و مداخله اجرا شد. توانايي حرکتي اندام فوقاني و تحتاني قبل، حين و پس از درمان با استفاده از ابزار های بازيابي حرکتي، عملکرد حرکتي، توانايي راه رفتن، مراقبت از خود بارتل و دامنه حرکتي مفاصل مورد ارزيابي قرار گرفت. دادهها توسط نرم افزار spss نسخه 5/11 و آمار توصيفي و تحليلي (آزمونهاي تي، من ويتني و کاي اسکوئر و ...) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
يافتهها: دو گروه قبل از مداخله از نظر شاخصهاي توانايي حرکتي و متغيرهاي مداخلهگر تفاوت آماري معنيداري نداشتند(05/0p<). پس از مداخله بيماران در گروه آينه درماني از نظر شاخصهاي عملکرد حرکتي(9/7%) ، بازيابي حرکتي(9/11%) و توانايي راه رفتن (7/4%) نسبت به گروه کنترل بهبود داشتند که اين از نظر آماري معنادار بود (05/0>p). اما از نظر شاخص توانايي مراقبت از خود و دامنه حرکتي مفاصل تفاوت آماري معناداری وجود نداشت (05/0<p).
نتيجهگيري: آینهدرمانی برخی شاخصهای توانایی حرکتی بیماران سکته مغزی را بهبود میبخشد بنابراین توصیه میشود به عنوان یک روش ساده، ارزان و مددجو محور، بصورت مکمل برنامه توانبخشی در این بیماران بکار رود
بيان مسأله
سکته مغزي يا حوادث عروقي مغز، شايعترين بيماري ناتوان کننده نورولوژيک در بزرگسالان ميباشد که باعث آسيب به سيستمهاي حسي، حرکتي، ادراکي، بينايي و شناختي ميشود که درنتيجه بيماران را براي انجام فعاليتهاي روزمره زندگي ناتوان ميکند(1).
اين بيماري در حدود 10 تا 12 درصد کل مرگ و مير دنيا را به خود اختصاص داده است(2). براساس آمار سازمان بهداشت جهاني وقوع سکته مغزي سالانه بين 7/2 تا 4/7 مورد در هر هزار نفر جمعيت در نوسان است (3). سکتههاي مغزي سومين علت مهم مرگ در کشورهاي پيشرفته ميباشند. به طوري که سالانه حدود 000/750 نفر در ايالات متحده آمريکا دچار سکته مغزي ميشوند. حدود 000/150 نفر (000/90 زن و 000/60 مرد) به دليل سکته مغزي و يا عوارض آن جان خود را از دست ميدهند، که از اين ميان 25 درصد افراد سن کمتر از 65 سال دارند. حدود 12 درصد علل مرگ در انگلستان ناشي از سکته مغزي است. حدود 7 درصد تختهاي بيمارستاني در اسکاتلند توسط بيماران مبتلا به سکته مغزي اشغال ميشود و 6/4 درصد کل هزينههاي بهداشتي اين کشور در ارتباط با سکته مغزي ميباشد (4). شيوع سکته مغزي در کشورهاي غربي بين 100 تا 300 در هر 100 هزار نفر در سال متغير است. در آسيا نيز تعداد کساني که در اثر سکته مغزي جان خود را از دست ميدهند نزديک به کساني است که به دنبال بيماريهاي قلبي ميميرند (5). براساس آمارهاي موجود در مرکز آمار ايران، تعداد مبتلايان به سکته مغزي 270 مورد در هر 100 هزار نفر محاسبه شده است (2) و بروز ساليانه آن 149-113 نفر در هر 000/100 نفر جمعيت برآورد شده که با مسنتر شدن جمعيت در سالهاي آينده بر ميزان آن افزوده خواهد شد (6).
سکته مغزي پس از بيماريهاي قلبي-عروقي و نئوپلاسمهاي بدخيم سومين عامل مرگ و مير در جهان به شمار ميرود. اين مشکل دليل عمدهاي براي مرگ و مير، ناتواني و افت کيفيت زندگي است(6). اين بيماري يک مشکل شايع بهداشتي و نيز يکي از شايعترين بيماريهاي نورولوژيک تهديدکننده حيات و از علل اصلي ناتوانيهاي شديد و خانهنشين شدن افراد است (3, 7).
سکته مغزي دليل عمدۀ ناتواني است که نياز به مراقبت در منزل دارد و مهمترين عامل ايجاد ناتوانيهاي طولاني مدت در تمام دنياست (2). يک سوم بيماراني که دچار سکته مغزي ميشوند ناتوانيهاي دائمي را تجربه ميکنند. از بين بيماران مبتلا به سکته مغزي فقط 13 درصد قادر به بازگشت به شغلشان هستند. سکته مغزي يک واقعه بسيار مهم در زندگي است که منجر به تغييرات جسمي، رواني و عملکردي در زندگي فرد ميشود. سکته مغزي يک حادثه غيرقابل پيشبيني و ويرانگر براي بيمار و خانواده اوست، به عبارتي يک بيماري خانوادگي است، بطوري که زندگي بيمار و خانواده وي پس از سکته مغزي دچار تغييراتي ميشود، که به صورت قبل از سکته برنخواهد گشت (5). علاوه براين سکته مغزي بر روي مراقبين، ارائه کنندگان خدمات سلامتي و اجتماعي نيز تأثيرات قابل توجهي دارد و عامل 5 درصد از بستريهاي بيمارستاني به صورت حاد ميباشد (6) وليکن امروزه با توجه به پيشرفتهاي موجود در تشخيص و درمان نظام سلامت، با تعداد بيشتري از اين بيماران نسبت به گذشته روبرو است و علاوه بر مرگ ناشي از آن، اختلالات و معلوليتهاي جسماني به جامانده از اين بيماريها، از لحاظ مراقبتهاي پزشكي و پرستاري در بيمارستان و منزل، به صورت يك معضل اجتماعي بزرگ درآمده است، از اين رو، اين بيماري به عنوان يكي از عوامل عمده از كارافتادگي به شمار ميآيد و هزينه اقتصادي زيادي را بر جامعه تحميل ميكند(3). در کشور انگلستان هزينۀ درمان و بازتواني بيماران مبتلا به سکته مغزي 4 درصد بودجه خدمات بهداشتي را شامل ميشود و نيز سهم عمدهاي از هزينه 40 ميليارد دلاري که سالانه در آمريکا صرف بيماران سکته مغزي ميشود، به مراقبت طولاني مدت و توانبخشي بعد از بيماري اختصاص دارد. بنابراين بهبود و توسعه روشهاي درماني مؤثري که مرحله بهبودي بعد از حادثه را دربرگيرد، از لحاظ درماني، اجتماعي و اقتصادي اهميت حياتي دارد(2).
اختلال حسی و حرکتي شدید در اندام منجر به ناتواني در مراقبت از اندام و آسیب آن ميشود. شايعترين عارضه و بدترين علامت باليني ناشي از سکته مغزي، ناتوانيهاي حرکتي از جمله هميپلژي و هميپارزي است(8-9). حدود 85 درصد از افرادي که دچار سکته مغزي شدهاند هميپارزي را تجربه ميکنند، اگرچه شدت و تنوع اختلالات در بيماران با هميپلژي و هميپارزي، به محل و وسعت ضايعه بستگي دارد، ولي اختلالات عملکرد حرکتي از عمدهترين تظاهرات باليني هميپارزي است، که اجراي فعاليتهاي روزمره زندگي و شغلي و تفريحي، را براي بيماران دشوار و يا غيرممکن ميسازد (10). همان طور که مطالعات نيز نشان ميدهد حدود 53 تا 24 درصد از اين بيماران پس از سکته مغزي به استقلال ميرسند (11). کاهش قدرت، سرعت و کنترل حرکت در 60 تا 78 درصد بيماران ديده شده که سبب کاهش تواناييهاي عملکردي آنان ميشود. اختلال حس سمت مبتلا، اين عارضه را تشديد مينمايد که گاهي اوقات به صورت انکار اندام ظاهر ميشود(9).
حدود 55 تا 75 درصد بيماران پس از سکته مغزي محدوديت در عملکرد اندام فوقاني را تجربه ميکنند، لذا اتخاذ تدابيري براي بهبود آن ضروري است. روشهاي درماني متنوع براي بهبود اختلالات ناشي از اين بيماري شامل استفاده از داروهاي شل کننده عضلات، ضددردها، استفاده از ماساژ، تحريکات الکتريکي، حرکات درماني و جراحي پيشنهاد شده است (10). بنابراين بررسي و شناخت عوارض حسي و حرکتي به جاي مانده از اين بيماري اهميت دارد زيرا با شناخت و درک اين گونه عوارض، فرآيند درمان و پيشگيري از ناتواني بهتر انجام ميگيرد و از عوارض متعاقب آن جلوگيري به عمل ميآيد(8).
برخي از مداخلات حرکتدرماني که اثر آنها در بهبود کنترل و توانايي حرکتي بيماران در اندام تحتاني و فوقاني پس از سکته مغزي مورد ارزيابي قرار گرفته است، شامل تمرينات کششي، هماهنگي و تعادلي، تحرک بخشي عملکردي و ماساژ، تمرينات تقويتي (ايزومتريک، ايزوتونيک، ايزوکينتيک)، هوازي، تمرينات راه رفتن، تمرينات نوار گردان و تمرينات پله، آموزش ورزش در بازوي پارستزيک، آموزش متمرکز بر اختلالات[1] در بازو، تحريک الکتريکي عملکردي، توانبخشي به کمک ربات ها و آموزش دوطرفه بازو ميباشد
در حال حاضر نيز براي بهبود تواناييهاي حرکتي در هفته اول پس از سکته مغزي از درمانهاي فيزيکي شامل بازآموزي عصبي-عضلاني و همچنين تمرينات عملکردي پيش از راه رفتن از جمله فعاليتهاي انتقال وزن در حالت نشسته يا ايستاده و حفظ موقعيت بدون کمک، تمرينات ذهني، تمرين حرکتي دوطرفه، تحريک الکتريکي عصبي عضلاني، روباتيک درماني، تحريک حرارتي و... استفاده ميشود(13).
با اين حال بسياري از پروتکل هاي درماني براي پارستزي اندام فوقاني به تمرينات فشرده، تعامل بيمار با پرستار و درمانگر به صورت چهره به چهره، کتابچههاي راهنما و آموزش به مدت چند هفته نياز دارد که باعث ميشود ارائه درمان فشرده براي همه بيماران دشوار باشد ). با اينکه توانبخشي سکته مغزي از پيشرفتهاي قابل توجه در درک بهبودي بعد از سکته مغزي و توسعه تکنيکها براي اصلاح فرايندهاي بهبودي بهره برده است. اما هنوز بيماران با هميپلژي بعد از سکته مغزي اغلب از اختلال عملکرد حرکتي اندامها رنج ميبرند که به اختلال در کنترل حرکت و ناتواني عملکردي نظير ضعف عضلاني، تون عضلاني غيرطبيعي و ناهماهنگي منجر ميگردد. در اکثر بيماران، بيشترين بهبودي در 3 ماه اول رخ ميدهد اما به تدريج در شش ماه بعد از شروع هميپلژي و برنامه توانبخشي به يک کفه ميرسد. بنابراين، استراتژيهاي توانبخشي لازم است تا بهبود عملکرد را در بيماران سکته مغزي هرچه بيشتر و سريع تر به حالت قبل برگرداند، براي اين منظور بايد از روشهاي درماني نو و ابتکاري بهره برد(13).
پايۀ توانبخشي سکته مغزي براين فرض استوار است که بيماران پس از سکته مغزي تا حدودي به صورت خودبخودي و نيز يادگيري و تمرين، بهبود خواهند يافت. سازماندهي مجدد در مغز براي کنترل حرکات، به ميزان زيادي با تمرين بهبود مييابد بنابراين براي کسب نتايج بهتر، لازم است تکنيکهاي توانبخشي در جهت رفع نقايص حرکتي خاص بيماران برنامهريزي شوند. استفاده از برنامههاي مکمل تأثير برنامههاي معمول و پايۀ توانبخشي را افزايش ميدهد. با توجه به اينکه برنامههاي توانبخشي در حال حاضر تنها در کلنيکهاي تخصصي و بخشهاي فيزيوتراپي و با هزينههاي بالا صورت ميپذيرد، وجود برنامههاي مکمل و نو که روند بهبودي بيماران را سرعت بخشيده و توسط فرد غيرمتخصص و خانوادۀ بيمار قابل اجرا باشد، بسيار مفيد خواهد بود(14) همچنين هزينۀ زياد برنامههاي توانبخشي که قبلاً به آن اشاره شد، ضرورت افزايش اثربخشي اين برنامهها را ايجاب ميکند.
اين موضوع که مغز و به خصوص کورتکس توانايي تغيير ساختار و در نتيجه عملکرد را دارد، امروزه به طور گستردهاي مورد قبول واقع شده است. علاوه براين مغز آسيب ديده ممکن است پتانسيل بيشتري براي ترميم نسبت به مغز سالم داشته باشد. به نظر ميرسد اقدامات توانبخشي يکي از اجزاي حياتي در تسهيل اين تغييرات باشد. نوروپلاستيسيتي يکي از مهمترين مفاهيم پس از سکته مغزي است. در يک چارچوب کلي ترميم پذيري يا شکل پذيري دوباره مغز ممکن است به صورت تغيير در ساختار در طول زمان و يا تغيير در عملکرد حاصل شود. قشر مغز با ارتباطات سيناپسي بيشماري که دارد، محل مناسبي براي تحقق اين ترميمپذيري است. با اين تعريف، مشاهده ميشود که تغييرات در سطح قشر مغز، ممکن است به شيوههاي مختلف، صورت گيرد. مطالعات متعددي نشان داده است که غني سازي محيط اطراف، آموزش مهارتهاي حرکتي و افزايش وروديهاي حسي باعث بروز تغييراتي در سطح قشر مغز ميشود که به معناي افزايش ارتباطات سيناپسي است (6).
اين موضوع کاملاً شناخته شده است که افزايش سيگنالهاي حسي از طريق شيوههاي مختلف ميتواند شکل پذيري[2] مغزي را بالا ببرد. فرآيندهاي حسي مانند بينايي، شنوايي، حس عمقي، لمس و فشار ميتواند واسطهاي در بازخورد اطلاعات باشد و بر عملکرد حرکتي بيمار تأثير داشته باشد (13). علاوه براين نقايص حسي و درگير نمودن حواس بيماران به ندرت در برنامههاي توانبخشي بيماران سکته مغزي مورد توجه قرار ميگيرد و مطالعات اندکي نيز در خصوص تأثير درگير نمودن حواس بر بازيابي حرکتي اندامها و به خصوص عملکرد آنها صورت گرفته است(15). همچنين مطالعاتي نشان دادهاند که سازماندهي عملکرد سيستم حرکتي از جمله قشر حرکتي اوليه ميتواند توسط حرکت اندامهاي طرف سالم بدن و مشاهده حرکات غيرفعال اندام مقابل تعديل شوند(13).
توانبخشي حرکتي با هدف افزايش توان شکلپذيري سلولهاي عصبي که شامل حرکتهاي وظيفه محور ميباشند (مانند ريختن يک فنجان چاي)، بهترين و جديدترين روش براي توانبخشي بعد از سکته مغزي هستند. در اين ميان روشهايي مانند راه رفتن روي تردميل با حمايت وضعيتي و کاهش قسمتي از وزن بدن، ارتوزهاي[3] رباتيک جهت اندامهاي فوقاني و تحتاني، تحريکات الکتريکي برنامهريزي شده جهت عضلات و اعصاب و فناوريهاي توانبخشي با استفاده از حقيقت مجازي و تحريکات مغناطيسي مغز از روشهاي نويني هستند که داراي اثربخشي تأييد شده و تجمعي با تمرينات حرکتي وظيفه محور ميباشند (6).
آينهدرماني يکي از روشهاي نسبتاً جديد است که بر روي حرکت اندامهاي بدون آسيب متمرکز است. اين روش براي اولين بار توسط راجرز راماچاندران[4] به عنوان درماني براي از بين بردن حرکات غيرارادي و درد و فلج در اندام خيالي ابداع شد(16). پس از برنامه آينهدرماني، بيماران بهبود حرکت و راحتي بيشتر و درد کمتري را در اندام قطع شده گزارش کردند(13). اين روش درماني در افرادي که آمپوتاسيون دست يا پا و ديگر اندامهاي بدن داشتهاند، بکار رفته است. همچنين در مورد استفاده موفقيت آميز از آينهدرماني در بيماران مبتلا به سندرم درد پيچيده منطقهاي[5]، آسيب عصب محيطي، پاره شدگي شبکه بازويي و پارستزي دست، بازآموزي حسي در هايپرستزي شديد بعد از صدمات دست گزارشاتي ارائه شده است
مکانيسم آينهدرماني از لحاظ نوروفيزيولوژي مورد بررسي قرار گرفته است. شواهد حاکي از اين است که قسمتهايي از قشر مغز که فعال هستند با مشاهده حرکات، درگير اجراي آن حرکات، ميشوند. حرکات آينهاي با فعالسازي بيشتر نيمکره مقابل براي درک اندام همراه است (17). سازماندهي عملکرد حرکتي در اطراف موضعي که تحت تأثير سکته مغزي قرار گرفته است، باعث بهبود حرکت پس از سکته مغزي و نيز بهبود ساير مناطق مغز در نيمکره آسيب ديده ميشود. مطالعات تصويربرداري از عملکرد مغز نشان داده که تصور حرکتي باعث افزايش تحريک پذيري قشر حرکتي اوليه در طرف مبتلا و تسهيل حرکت اندامها شده است(13).
در افراد سالم ايجاد توهم از طريق مشاهده حرکات دست آينه باعث افزايش تحريکپذيري قشر حرکتي ميشود. با اين حال مکانيسم دقيق آينهدرماني در بيماران با سکته مغزي در حد حدس و گمان باقي مانده است. بيمار با ايجاد تصوير ديداري از سمت فلج، آن را مشابه اندام سالم در حال حرکت تصور ميکند. درنهايت، اين توهم که از طريق مشاهده تصوير حرکات دست سالم در آينه ايجاد ميشود، ممکن است باعث شود فرد از اندام فلج بيشتر استفاده کرده، در نتيجه روند عدم استفاده از اندام فلج، را معکوس مينمايد. همچنين از طريق تعديل تحريکپذيري قشر حرکتي، آينهدرماني ممکن است به طور مستقيم بهبود حرکتي را تحريک نمايد. در نهايت آينهدرماني به عنوان نوعي تمرين حرکتي است که مبتني بر توهم و تمرينات ذهني از حرکات اندامها است (17).
تعدادي از مطالعات تصويربرداري از مغز، تأثيرات آينهدرماني را بر روي عملکرد مغز نشان داده است و شواهد نوروفيزيولوژيک نيز حاکي از کاربرد آينهدرماني براي بهبود نيمکرهاي که دچار سکته مغزي شده است، وجود دارد. اگرچه دانش موجود در مورد تأثير واقعي و باليني آينهدرماني بر عمکرد حرکتي اندام فلج، کم ميباشد (18).
برخلاف روشهاي پيشرفته و گران قيمت، آينهدرماني به عنوان يک درمان ساده، ارزان و مهمتر از همه مددجو- محور ممکن است عملکرد اندام ها را بهبود بخشد . اين روش اخيراً به دليل گزارشاتي مبني بر سودمندي آن در بيماران مبتلا به اختلالات مختلف، بسيار مورد توجه قرار گرفته است (19). آينهدرماني به عنوان يک تکنيک مکمل به همراه برنامۀ معمول توانبخشي در مراحل اوليۀ درماني ممکن است مفيد باشد. حتي استفاده از آن پس از ترخيص در منزل نيز امکانپذير است. مشروط بر آن که فردي که مراقبت از بيمار را بر عهده دارد در اين باره آموزشهاي کافي و درست را دريافت کرده باشد(13).
مطالعه وو بر روي بيماران با سکته مغزي مزمن، بيان ميکند که آينهدرماني عملکرد حرکتي و حسي را افزايش داده در صورتي که بر توانايي مراقبت از خود تأثيري نداشته است (20). نتايج مطالعه سوتبياز نيز نشان داده است اگرچه آينهدرماني بازيابي و عملکرد حرکتي را افزايش ميدهد اما برتوانايي راه رفتن تأثيري نداشته است(13). باوجود اينکه بعضي از مطالعات انجام شده تأثير آينهدرماني را بر برخي از جنبههاي حرکتي مورد بررسي قرار دادهاند اما در هرکدام از آنها نارساييهايي وجود دارد که عبارتند از حجم کم نمونه، مطالعه برخي از جنبههاي حرکتي و بررسي بيماران در مرحلهاي خاص پس از سکته مغزي و ....
با توجه به اينکه در مراحل اوليۀ سکته مغزي، پرستار نقش مهمي در توانبخشي دارد بخصوص وقتي که بيمار بستري بوده و نياز به مراقبتهاي پرستاري دارد. با وضعيتدهي[6] و حرکتدهي[7] ميتوان از افزايش اسپاسيته، کوتاهشدگي اندامها[8]، درد شانه، سندرم شانه-دست، عقبگرد کمربند شانهاي و لگن و حتي انکار سمت مبتلا جلوگيري کرد (14).
فيزيوتراپي و پرستاري بايد مکمل يکديگر باشند. زيرا فيزيوتراپي و پرستاري همپوشاني دارند. در مراحل اوليه پرستار در طي روز از بيمار مراقبت ميکند در حالي که فيزيوتراپ براي مدت کوتاهي از روز با بيمار ميباشد (21). همچنين در مرحله اوليه، عملکرد پرستار نبايد از عملکرد فيزيوتراپ متفاوت باشد. اگر تفاوت قابل توجهي بين عملکردها وجود داشته باشد، بيمار قادر نخواهد بود حرکات جديدي را که ياد گرفته، تثبيت کند و در زندگي روزمرهاش بکار ببرد (14). براي کسب همکاري خوب، فيزيوتراپ بايد پرستار را از پيشرفتهاي بيمار و آنچه را که بيمار ياد گرفته است تا خودش انجام داده يا با حداقل کمک انجام دهد، آگاه کند. فيزيوتراپ همچنين بايد نحوه درمانش و تغييراتي که در آن ميدهد با پرستار در ميان بگذارد (21). در صورتي که پرستار و فيزيوتراپ به کمک يکديگر ارزيابي اوليه از تواناييها و ناتوانيهاي بيمار را با يکديگر انجام دهند و پرستار نيز در جلسات فيزيوتراپي بيمار حضور يابد، بسيار مفيد خواهد بود. اين همکاري موجب خواهد شد که کادر پرستاري بيشتر در توانبخشي بيمار شرکت کرده و پيشرفت بيمار در روند توانبخشي راضي کنندهتر باشد. لذا همکاري بين پرستاران و فيزيوتراپها ضروري به نظر ميرسد. همکاري ميتواند با ارتباط خوب بين اعضاي مختلف تيم توانبخشي و نيز پرستاراني که مشکلات خاص بيماران مبتلا به هميپلژي را ميدانند، بدست آيد (14).
با توجه به اينکه پرستاري و فيزيوتراپي با يکديگر ارتباط تنگاتنگي دارد، به همين دليل بازتواني و توانبخشي از حوزههاي مورد توجه پرستاران بوده است. به طوري که مقالات بسياري در مجلات متعددي منتشر شده است که يا توسط پرستاران صورت گرفته و يا به نقش پرستاران در موضوع توانبخشي بيماران به خصوص بيماران پس از سکته مغزي پرداخته است ). علاوه براين حرکت و توانایي افراد براي حرکت يکي از مهمترين مفاهيم پرستاري است که در تمامي کتب مفاهيم پرستاري به آن اشاره شده است.
عليرغم اينکه به اثرات آينهدرماني اشاره شد در مورد کارآيي اين برنامه در بهبود توانايي حرکتي بيماران پس از سکته مغزي تحقيقات محدودي انجام شده است. در بررسيهاي گستردهاي که در پايگاههاي اطلاعاتي مختلف انجام شد تعداد انگشت شماري از مطالعات وجود داشتند که تأثير آينهدرماني را بر عملکرد حرکتي بيماران سکته مغزي مورد مطالعه قرار داده بودند و داراي محدوديتهايي مانند حجم کم نمونه، بررسي شاخصهاي محدود، بررسي اندام فوقاني يا تحتاني به صورت جداگانه و... بودند. لذا در اين پژوهش بر آن هستيم به اين سؤال پاسخ دهيم که آيا آينهدرماني بر توانايي حرکتي بيماران پس از سکته مغزي مؤثر است؟