یزدي (1383) یکی از موضوعات مهم در روابط بین فردي و درون فردي که از جایگاه مهمی در روانشناسی تحولی نگر برخوردار است، شناخت اجتماعی است.
شناخت اجتماعی همه مهارتهاي مورد نیاز کودك براي درك تمایلات، هیجانات و احساسات کودکان و بزرگسالان دیگر را در بر میگیرد (سبولا و ویشارت ، 2008 ). شناخت اجتماعی به توانایی درك افکار و احساسات دیگران اطلاق میشود. این شناخت شامل ادراك احساسات و هیجانات از نحوه سخن گفتن و کلماتی است که دیگران استفاده میکنند و از صورت و نحوه ایستادن و حرکات بدن آنها حاصل میشود. مهارتهاي شناخت اجتماعی پیچدهتر، شامل توانایی براي توجیه و تحلیل کردن حالات ذهنی، همدلی و طنز میشود (یوکرمان و همکاران، 2010).
شناخت اجتماعی 3 سازه دارد که عبارتند از: الف) ادراک شخصی ب) مهارتهای پذیرش نقش ج)نظریه ذهن (گرادی و همکاران، 2002). رویکرد نظریه ذهن آخرین روند پژوهش درباره تحول شناخت اجتماعی کودکان است که در دهه 1980 آغاز شده و در حال حاضر حوزه غالب پژوهش در این زمینه می باشد (فلاول 1998؛ به نقل از مختاری، 1389). تحول شناخت اجتماعی و یا درك بهتر از روانشناسی انسانها با تحولاتی که در محتوا و سطح سازمان یافتگی نظریه ذهن در کودکان رخ میدهد، مشخص میگردد؛ به عبارت دیگر، شناخت اجتماعی و روابط اجتماعی موفق مستلزم داشتن مکانیسمی خاص برای درك حالات درونی دیگران و پردازش حالات ذهنی آنها است که نظریه ذهن با دارا بودن این توانایی اختصاصی در تحول شناخت اجتماعی نقشی حیاتی دارد (رازا و بلیر ، 2009 ).