اين تحقيق داراي 3 صفحه است و در سايت هاي ديگر با بزرگ كردن فونت با عنوان 7 صفحه فروخته مي شود
واكنشهاي عاطفي ( هيجاني )1 به مردن2
همانگونه كه ديدگاه ( دورنماي ) چرخه زندگي3 ممكن است پيشبيني كرده باشد، سن مردن فرد بر احساسات وي تأثير ميگذارد ( استيليون، 1995، واس 1995):
كودكان خردسال، كه مفهوم مرگ را در نمييابند، غالباً بواسطه انديشه جدايي از كساني كه دوستشان دارند خشمگين و ناراحت ميگردند. يك كودك كه مرگش نزديك است نيازمند مصاحبت4 و قوت قلب پيوسته است. رشد و گسترش توانشهاي شناختي كودكي كه به سنين مدرسه رسيده است ميتواند منجر به اين شود كه فرد بيمار جذب يادگيري واقعيتهايي درباره بيماري، شيوه درمان آن و عوامل مرگ شود. تلاش براي حمايت از كودك با گفتن واقعيات تعريف شده ( اين درمان تو را معالجه خواهد كرد و مامان بزرگ به يك سفر طولاني رفت ) به گونهاي غير قابل اجتناب توسط بچه كشف شده و بسيار آزارنده ميباشند.
هچنين پاسخ عاطفي ( هيجاني ) به مرگ به سن فرد عزادار9 نيز وابسته است.
پيشرفت هاي پزشكي كه از سال 1950 حاصل آمدهاند به اين معني بودهاند كه اقدامات «قهرمانانه» ، از قبيل دستگاههاي تنفس مصنوعي،13 احياي قلبي، دياليز، و پيوند14 اعضاء كه زندگي را طولاني كردهاند، موجب افزايش درد و زماني كه فرد در حال مرگ تنها سپري ميكند، در شرايطي كه با لامپهاي روشن، بوقهاي هشدار دهنده و لولهها احاطه ميگردد بدون چهرههاي آشنا و گاهي بدون هيچ نوع تماس انساني همانگونه كه يك پزشك تشريح ميكند: