این فایل در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و استفاده میباشد
درمان رفتار شناختي
«مراقبت و پذیرش در درمان رفتارشناختی»
درمان رفتارشناختی (CBT) به طور واضح از دهه 1970 راه طولانی آمده است، هنگامی که ساختارهای شناختی شروع به معرفی درمان رفتاری کرد. همین اواخر، عقاید از قبیل مراقبت و پذیرش به طور واضح، حوزه ای از آن چیزی را گسترش داده که حالا تا درمان رفتارشناختی می نماییم. با این پیچیدگی افزوده، همچنین تناقض و آشفتگی آمده است من هر دوی این را یک چالش و افتخار در نظر می گیرم که برای نظر روی وضعیت فعلی CBT درخواست کرده است. با ورود stony Brook به عنوان پروفسور یا استاد کمکی در 1964، احساس می کنم، که درمان رفتار (abt) محتاط گفته شده است. و من به طور حرفه ای رشد کردم. به عنوان یک شرکت کننده و ناظر توسعه میدان، من نظر خودم را دارم جایی که روی آن ما حالا در مقایسه به اینکه چطور شروع کردیم، هستیم.اگرچه، تاریخ هرگز تقاضای قوی مرا نداشته، من به حافظه طولانی مدت برای آگاه کردن خودم درباره جایی که ما از آن آمده ایم همراه با آگاهی از آنچه که به طور بالینی و تجربی قصد دارد رخ دهد و روی آنچه که حالا اتفاق می افتد. خیلی ریسکی تر نظر دهد به جایی که معتقدم من در آینده نیاز دارم بروم. برای فراهم کردن زمینه ای برای نقش ها در این جلد، من شروع به تاریخچه مختصر CBT می کنم که توسط چارچوب مفهومی دیگری براساس مشاهدات مربوطه دنبال می شود از جامعه شناسی علوم می آید. سپس روی آنچه که در CBT جدید است، به نظر می دهیم، مخصوصا همانطور که به نقش شناخت رفتار و احساس ربط می یابد. من این را با نظر روی جنبشی در حال رشد برای ترسیم تجربی براساس اصول تغییر دنبال می کنم که فرا روی روش های مداخله مختلف می رود و با برخی عقاید درباره اینکه ما از اینجا کجا می رویم، پایان می یابد.
«تاریخچه مختصری از درمان رفتار شناختی»
اکثر کار اولیه روی رشد و توسعه درمان رفتاری در هر دو ایالات متحده و انگلستان در اواخر دهه 1950 رخ داد.
در پاسخ به نارضایتی رو به رشدشان از ماهیت نظری روانکاوی، تعدادی از درمانگران مصمم و محققان به طور تجربی بهتر بیان کردند که تئوری فراگیری مدرن (نظریه ی یادگیری مدرن) ممکن بود به عنوان یک پایه و اساس امید بخش تر و محکم تر به کار گرفته شوند که روی آن مداخلات درمانگری توسعه می یابد.
درمان ملازم و پذیرش چه می کند، برای مثال به افرادی از ما نشان می دهد که چه کسی خودمان را درمانگران رفتاری شناختی می ماند؟ ساختارهایی از قبیل توجه، پذیرش و متاشناخت کجا عمل می کنند-بعد از همه اینها، درمان گر شناختی متناسب با CBT می باشد؟ مکان فعال سازی رفتاری چه به نقش احساس درآوردن تغییر چیست؟ من مشکوکم که مناظرات در حال انجام روی این سوالات ممکن است ریشه در موضوع خیلی بزرگ تر داشته باشد، موضوعی که جامعه شناسان به عنوان موجود داشتن در کشف علمی به طور کلی تر با مدرک ارائه داده اند یعنی رقابت علمی.
«جامعه شناسی علوم»
درمان ملازم و پذیرش چه می کند، برای مثال به افرادی از ما نشان می دهد که چه کسی خودمان را درمانگران رفتاری شناختی می ماند؟ ساختارهایی از قبیل توجه، پذیرش و متاشناخت کجا عمل می کنند-بعد از همه اینها، درمان گر شناختی متناسب با CBT می باشد؟ مکان فعال سازی رفتاری چه به نقش احساس درآوردن تغییر چیست؟ من مشکوکم که مناظرات در حال انجام روی این سوالات ممکن است ریشه در موضوع خیلی بزرگ تر داشته باشد، موضوعی که جامعه شناسان به عنوان موجود داشتن در کشف علمی به طور کلی تر با مدرک ارائه داده اند یعنی رقابت علمی.
«جامعه شناسی علوم»
در حالیکه ما مشغول مطالعه رفتار انسان و فرآیند تغییر درمانی شده ایم، جامعه شناسان در حال بررسی ما هستند. این یک کار تخصصی در جامعه شناسی است که روی رفتار دانشمندان تمرکز می کند که من معتقدم باید به عدم توافق های منعکس شده در این کتاب ربط دارد. در کارشان، جامعه شناسان علوم، فرق مهمی بین مرکز آگاهی علمی و مرز تحقیق ایجاد کرده اند. مرکز یا هسته همانند یافته ها در میدان مشخص تعریف می گردد که یک اجماع نظر میان جامعه تحقیق وجود دارد، در حالیکه، مرز تحقیق، حاشیه برش را نشان می دهد. تحقیق توسط cole روی مرحله بررسی پذیرش یافته که درست همانند عدم توافق زیاد در میان علوم طبیعی همچنین در میان علوم اجتماعی در این حاشیه برشی وجود دارد.
اکثر کار اولیه روی رشد و توسعه درمان رفتاری در هر دو ایالات متحده و انگلستان در اواخر دهه 1950 رخ داد.
در پاسخ به نارضایتی رو به رشدشان از ماهیت نظری روانکاوی، تعدادی از درمانگران مصمم و محققان به طور تجربی بهتر بیان کردند که تئوری فراگیری مدرن (نظریه ی یادگیری مدرن) ممکن بود به عنوان یک پایه و اساس امید بخش تر و محکم تر به کار گرفته شوند که روی آن مداخلات درمانگری توسعه می یابد.
این متغیرها مخصوصا به موضوعات منعکس شده در این جلد مربوطند.
«موانع تئوریکی»
همانطور که توسط Forwan , Herbert ذکر شد، kurt lewin یکبار بیان کرد که «هیچ چیز عملی تر از تئوری خوب وجود ندارد. اگر چه، وابسته به این که چطور فرد تصمیم می گیرد آیا تئوری خوب است یا بد، می باشد. بعلاوه، تئوری های تواند بعلت تئوری پردازان پشت تئوری دردسرساز باشد. همانطور که توسط Boring در بحثش از پیگیری ذکر شد که با آن تئوری پردازان تئوری هایشان را ارائه می دهند، تئوری که در تصور خود مولف ساخته شده، بخشی از او شده است.
«در درمان رفتار شناختی چه چیزی جدید است؟»
اگرچه، درمانگران رفتاری، رقابت با درمانگران روان پویائی را استفاده کردند و درمان گران رفتار شناختی، برخورد با درمانگران رفتاری را استفاده کردند، ما نیز درمانگران رفتاری شناختی به نظر می رسد به نقطه ای رسیدیم که ما حالا در میان خودمان بحث می کنیم.
«اهمیت آنچه که جدید است»
یک انجمن نمونه برای تجدیدشدن، اصلاح می گردد. برای آزمودن ای رابطه من از گروه دانشجویان لیسانس تقاضای فهرست را همانند بسیاری انجمن ها در مدت یک دقیقه ای برای لغات جدید و قدیم کردم.
در بررسی پاسخ هایشان، اکثریت گسترده انجمن ها با «جدید» از لحاظ ماهیت مثبت بودند، که شامل چنین واژه هایی همانند «خوب»، «بهتر» و «تازه» می باشد. تنها نصف اصطلاحات ایجاد شده توسط «قدیمی»، معانی قسمتی مثبت داشت، از قبیل «با تجربه»، «تثبیت شده» و عاقل. باقی مانده به طور واضح منفی بودند شامل اصطلاحاتی مثل خسته کننده، ناتوان و منسوخ در حقیقت دیکشنری دانشگاهی جدید، به عنوان منشاء نامشابه و معمولا دارای کیفیت عالی همانند ورود خون جدید، تعریف می گردد. در تطابق با انجمن های دانشجویی، قدیمی نیز «نشان دادن اثرات زمان یا مصرف تعریف می شود و طولی نمی کشد که کاربرد می یابد. با اشاره به انتشار مداخلات درمانی، kendall اخیرا روی این موضوع اظهار نظر کرد که هیچ چیز این میدان به آسانی توسط روش های جدید گمراه نمی شود و می افزاید که این نوآوری ها ممکن است در علائم به کار گرفته برای توصیف آنها جدید باشد و با طرفدارانی جدید باشد که به آنها جذب می شوند اما آیا آنها جدیدند و متفاوت از روش های موجود؟ همانطور که در زمینه گسترده تر پیشرفت علمی ملاحظه شد، سوالی وجود ندارد اما آنچه که جدید است همانند حاشیه برش و مهم ملاحظه می گردد. با میدانی که هسته توافقی دارد، این در حقیقت، مرز تحقیق است که توجه بیشتری را دریافت می کند. در عدم هسته توافقی، تمرکز اضافی روی حاشیه برش بعید است که به پیشرفت حیطه به هر طریق هدفمند کمک کند.
«معیارهای علم»
هنگامی که جامعه شناسان شروع به نوشتن درباره رفتار دانشمندان کردند. توصیف شان قدری ایدآلیستی بود، هر چند ساده برای مثال، Merton در اصل دانشمندان را دارای چهار ویژگی زیر توصیف کرد :
(a)آنها واقع بین بودند و از سایرهای توافقی در ارزشیابی علم جدید استفاده کردند؛
(b)آگاهی که آنها ایجاد کردند متعلق به جامعه علمی کامل بود.
(c)رضایت شان به تنهائی برای ایجاد نقش ها برای این حیطه قرار گرفت.
(d)قضاوت هایشان براساس منطق و داده بودند، نه عقاید شخصی شان.
شناخت های ارائه شده توسط درمان گران رفتاری شناختی در این میان شامل شده از این قرارند:
*پذیرش خود و دیگران
*انتساب مجدد انگیزه های دیگر
*گفتن به خود که یک تفکر فقط یک عقیده است.
*خود دستورالعمل ها برای انجام یک وظیفه
*تمرکز مجدد توجه
*شناخت اثری که دیگران روی ما دارند
*شناخت اثری که فرد روی دیگران دارد.
*برچسب گذاری مجدد احساسات درونی اضطراب
*تصور تحت کنترل بودن
*مراقب افکار احساسات و یا رفتارهای خود بودن
*ارزشیابی مجدد عقیده تحریف شده
«نقش شناخت»
اکثر نقش های توصیف شده در این مجموعه روی مداخلات شناختی تمرکز دارد که مستقیما برای تغییر جنبه هایی از عملکرد بیمار تلاش می کند. اصطلاحات متعدد به طرقعی بیان شده که در آن مداخلات شناختی عمل می کند از قبیل فاصله گذاری، تمرکززدایی، شناخت متا، شهایات دادن و عملکرد انعکاسی. آنچه که آنها همه به نظر می رسد به طور مشترک دارند این است که آنها شامل خود مشاهده ای می باشند.
«نقش رفتار»
تاکیدمان روی اهمیت مداخلات شناختی و تمایلمان به اشتباه گرفتن درمان شناختی یا CBT ممکن است سبب شود که بارها نقش خیلی مهمی را که رفتار در مرحله تغییر درمانی بازی می کند، کمتر تاکید کنیم. به عنوان یک درمان گر رفتاری شناختی، من این را تجدیدکننده می یابیم که تاکید جدید روی مداخلات رفتاری قرار می گیرد همانطور که در کار روی فعال سازی رفتاری، درمان رفتار اندیش سنجی و پذیرش و درمان اقتصادی منعکس شد. برای برخی درمان گران رفتاری شناختی، ممکن نبود معرفی مجدد مداخلات رفتاری برای آنچه که به طور کلینیکی انجام می دهند ضروری باشد، همانطور که این مداخلات هرگز رها نشدند.
«نقش احساسی»
اگر چه G.T.wilson نقش مهم احساس را در درمان فرآیند تغییر چندین دهه قبل تاکید کرد، تاکید نسبتا کمی روی متغیرهای احساسی در CBT قرار گرفته است. برای مطمئن بودن احساس در معرض ناهنجاری های اضطراب با نیاز به فعال سازی سیستم انگیزش به منظور تولید تغییر در نظر گرفته می شود.
«مراحل درمان و اصول تغییر»
با انواع روش های شرح داده شده در این جلد، سوال ممکن است ایجاد شود که آیا نقاط توافق وجود دارد یا خیر. من بیان خواهم کرد که انها یک مرکز یا هسته را نشانم می دهند و ممکن است به طور مفید در زمینه مراحل کلی تر تغییر و اصولی درک شود که در عرض روش های درمانی مختلف قطع می گردد.
شناسایی این مهم است که در تلاش برای تعریف اینکه چطور روش ویژه مان متفاوت از این می باشد اگر بهتر از دیگران نباشد، که ما مرحله تشکیل یک مرکز توافقی را تحت شعاع قرار می دهیم. رفتار اتنسانی برای ما جهت پشتیبانی از زیر مجموعه محدود متغیرها در محیط کلی GBT پیچیده می باشد. و مطمئنا در محدوده های جهت یابی یکی نمی باشد. سوال این نیست اما ترجیحا هنگامی که متغیر های معین و مداخلاتن مربوط می باشند، ارادی می گردد. به طور خلاصه، اگر ما واقعا به پیشرفت میدان و کمک آنها بپردازیم، ما به تلاش های بیشترمان در شناخت چه چیزی درست است نیاز داریم نه چه کسی حق دارد و درست می گوید.