این فایل در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و استفاده میباشد
روانشناسی ورزش
مقدمه:
روانشناسي ورزشي شاخهاي از علم ورزش است كه در جستجوي فراهم نمودن پاسخ به سؤالات مختلف در زمينههاي رفتار انساني در حيطه ورزش است. از آنجايي كه روانشناسي به مطالعه رفتار ميپردازد، بالطبع موضوع روانشناسي ورزشي نيز مطالعه حركات و فعاليتهاي ورزشي در تمام ابعاد از فعاليت حركتي يك كودك دبستاني تا مسابقات جهاني و المپيك ميباشد.
اگر چه اهميّت مسائل رواني در ورزش از چندين سال پيش شناخته شده است با اين حال روانشناسي ورزشي هنوز دانشي بسيار جوان ميباشد و در خلال دهههاي اخير علاقه و توجه به «روانشناسي ورزشي شناختي » افزايش چشمگيري يافته است. ابتدا تمام تلاشها در اين حيطه معطوف به مردان قهرمان بود اما در سالهاي اخير اين روند متحول شده است و روانشناسي ورزشي قهرمانان زن و مرد حرفهاي و برجسته افراد شركت كننده در فعاليتهاي غير حرفهاي را نيز مورد توجه قرار ميدهد. به عبارتي هدف روانشناسي ورزشي كمك به ورزشكاران در تمام ردههاي سني از نوجوانان تا بزرگسالان است.
امروزه متخصصان فيزيولوژي ورزش از دانش روانشناسي ورزشي براي كمك به شركتكنندگان در برنامههاي باز پروري قلبي استفاده ميكنند تا آنها بر ترس خود نسبت به از سرگيري و شروع تمرين غلبه كنند. معلمان همچنين با استفاده از دانش روانشناختي ورزشي شيوه توجه به تأثيرات محيطي را كه باعث بهبود اجرا ميشوند، به متعلمان خود ميآموزانند. دست اندر كاران تيمهاي جوانان براي اطمينان از كسب تجارب مثبت از سوي ورزشكاران جوان، از روانشناسي ورزشي بهره ميگيرند. و نهايتاً مربيان در تمام سطوح از تكنيكهاي روانشناسي ورزشي همچون كنترل هيجان، تصوير سازي ذهني، هدف گزيني و انگيزش كمك ميگيرند تا ورزشكاران را در تكامل بخشيدن اجراهايشان ياري دهند. اكنون با پيشرفت علم روانشناسي ورزشي، بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهمييت بسزايي برخوردار شده است و در حالي كه قبلاً به اهميت آماده سازي جسماني تأكيد ميشد امروزه قهرمانان هرچه بيشتر بر آماده سازي رواني توجه و تأكيد ميكنند. تجارب كسب شده آنان حاكي از آنست كه وقتي در ميدانهاي بزرگ با قهرماناني همتراز به لحاظ جسميبه رقابت ميپردازند، سرانجام آمادگي رواني پيروزي را به نفع يكي از طرفين رقم خواهد زد.
مربيان برتر نيز به جنبههاي آماده سازي رواني ورزشكاران و ضرورت تدارك آن در طول تمرينات واقفند. و بخشي از برنامه آمادهگي را به آماده سازي رواني اختصاص ميدهند. با وجود اين، آماده سازي رواني تا حدود زيادي مورد غفلت قرار گرفته است كه به نظر ميرسد عمدهترين علت اين غفلت فقدان آگاهي مربيان در چگونگي آماده سازي رواني ورزشكاران ميباشد. صاحبنظران ورزش چنين ميپندارند كه ورزش ميتواند به بازيكنان جوان قدرت ارادهگري، اعتماد به نفس، نحوه سلوك، برقراري ارتباط با ديگران و تجربه رسيدن به هدفهاي مشكل را بياموزد ولي امروزه ميدانيم كه اين قابليتها به طور خود بخودي به حداكثر نرسيده و رشد نمييابند مگر اينكه ورزشكار تحت آموزش و تمرين مهارتهاي رواني۱ قرار گيرد.
اكنون مهارتهاي رواني در همان نقطهاي قرار دارند كه پنجاه سال پيش مهارتهاي جسماني قرار داشتند مربيان بايد به اين اعتقاد دست يابند كه مهارتهاي رواني هم چون مهارتهاي جسماني قابل كسباند و بايد به طور اصولي و علمي آموزش داده شوند.
روانشناسي ورزشي:
پيدايش علم روانشناسي ورزشي به قرن بيستم باز مي گردد اما اولين مطالعات در اين زمينه در سالهاي آخر قرن نوزدهم انجام شد. در واقع به صراحت نمي توان بيان كرد كه روانشناسي ورزشي دقيقاً در چه زماني بصورت علم مطرح شد, به همين جهت برخي ادعا ميكنند علم روانشناسي ورزشي همچون نوزادي است كه به تازگي متولد شده است. بطور كلي در ابتدا مطالعه رفتار ورزشي در جهت تشريح اصول و موضوعات روانشناسي عمومي بود و جهتگيري مشخصي بعنوان روانشناسي ورزشي ديده نمي شد. دكتر نورمن تريپلت روانشناس دانشگاه اينديانا, در اوايل سالهاي ۱۸۹۷, در مجله آمريكايي روانشناسي مطلبي را منتشر كرد كه به گونهاي مستقيم به روانشناسي ورزشي ارتباط داشت. تريپلت پديدهاي را بررسي كرد كه اكنون «سهولت اجتماعي» ميناميم, و آن اثر مساعد مشاهده كنندگان برعملكرد شخص است. او پي برد دوچرخهسواراني كه گروهي فعاليت ميكنند نسبت به زماني كه فردي دوچرخهسواري ميكنند, نيز سريعتر حركت مي كنند. دكتر اي. دبليو. اسكريپچر روانشناس دانشگاه ييل از مطالعه خود چنين نتيجه گرفت كه شركت در ورزش به دارا شدن ويژگيهاي شخصيتي مطلوب ميانجامد (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
ديدگاه جديد مبني بر اينكه ورزش رقابتي شخصيت ساز است, ريشه در پژوهشهاي اسكرپيچر دارد, اما پيشگام شناخته شده روانشناس ورزش دكتر كلمن رابرتز گريفيت است. گريفيت كه به عنوان پدر روانشناسي ورزش از او نام برده ميشود, بعنوان اولين شخصي است كه سالهاي زيادي را صرف آزمايشهاي منظم روانشناسي ورزشي كرده است(مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
گريفيت اولين آزمايشگاه روانشناسي ورزش را, به نام آزمايشگاه پژوهش ورزشي در سال ۱۹۲۵ در دانشگاه ايلينوي تأسيس كرد. اگرچه پژوهش درباره اثر عوامل رواني بر عملكرد ورزشي را, در سال ۱۹۱۸ آغاز كردهبود. علايق اوليه او شامل اثرهاي عوامل رواني و محيطي بر يادگيري و اجراي مهارتهاي حركتي و شخصيت در ورزش بود. او براي آزمايشگاه خود وسايلي را تهيه كرد كه آگاهي از جنبشهاي مهارتي, هوشياري ذهني, واكنشهاي زماني نسبت به بينايي, شنوايي، فشار, ثبات, هماهنگي عصبي ـ عضلاني, تنشها و رهاسازي عضلاني و توانايي عضلاني را اندازهگيري ميكردند. او بر اساس مصاحبه با بازيكن فوتبال ردگرنگ پي برد كه ورزشكاران برتر مهارتهاي ورزشي را خودبهخود, بدون هيچ يا كمترين انديشهاي, انجامميدهند.او اولينكتابهايروانشناسي ورزشي را به نامهاي «روانشناسي مربيگري» در سال ۱۹۲۶ و «روانشناسيورزشكاران» در سال ۱۹۲۸ نوشت و اولين درس روانشناسي ورزش را در سال ۱۹۲۳ در دانشگاه ايلينوي تدريس كرد. گريفيت, در تكليفي كه روانشناسان ورزش امروزي واقعاً بر آن رشك ميبرند, توسط باشگاه شيكاگوكانبر استخدام شد تا در فصل مسابقههاي سال ۱۹۳۸ مشاور روانشناس ورزش تيم باشد. او آزمونهاي حركتي و پرسشنامههاي رواني گوناگون را اجرا كرد تا توانايي حالت رواني و توانايي بالقوه كنوني ورزشكاران رقابتي را از آغاز آموزش (فصل بهار) تا پايان فصل تعيين كند(مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
پژوهش روانشناسي ورزشي در دهههاي ۱۹۴۰ نمود واقعي داشت بجز پاياننامههاي دكترا كه گهگاهي نوشته ميشدند. در اين زمان بيش از هر چيز, تأسيس آزمايشگاههاي يادگيري حركتي رواج يافت كه ار جمله ميتوان آزمايشگاهي را نام برد كه توسط جان لاتر در دانشگاه پنسيلوانيا,كلارنس رگزويل در دانشگاه ويسكاسنين, سي. اچ مكلوي در دانشگاه آيوا, و شايد از همه معروفتر فرانكلين هنري در دانشگاه كاليفرنيا در بركلي, تأسيس شد (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
اين جنبش زمينه را براي حضور، رشد و … تربيت بدني فراهم ساخت كه داراي پيچيدهترين رهيافت علمي در پژوهش براي رفتار حركتي بود. همة دانشمندان ورزش به نوبهي خود از بهينهبودن طرح, تجهيزات و فنون آماري پژوهشي انتشار بيشتر دادههاي مربوط به فرايندهايي كه زيربناي مهارتآميز عملي و آموختني بودند, سود جستند. با وجود «خلأ شايان توجه بين سالهاي مولد گريفيت و كارهاي پژوهشگران معاصر در روانشناسي ورزش», زمينه روانشناسي ورزش از اين تلاشهاي اوليه در پژوهش حركتي, سود برده است (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
سرانجام, در دههي ۱۹۶۰ بود كه روانشناسي ورزش گامهاي بزرگي را برداشت و زمينه علمي كنوني را فراهم آورد. چندين عامل به گسترش اين زمينه علمي كمك كردند. كتابهاي درسي بيشتر از هر زمان ديگر چاپ شدند. از جمله ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرده:
«رفتار جنبشي و يادگيري حركتي» بريانتگرتي , «مشكل ورزشكاران و چگونگي مقابله با آنها» بروس اجيلو و توماس تاتكو , «يادگيري حركتي و عملكرد انساني» رابرت ان سينگر و «روانشناسي و رفتار حركتي» جوزف اكسندين . كتاب ديگري بهنام «مربيگري, ورزشكاري, روانشناسي» سينگر اولين كتاب درسي در روانشناسي ورزش بود. اين كتابها محركي براي پژوهش و انتشار فراوان در نشريههاي علمي بودند. از همه مهمتر «فصلنامهي پژوهش» كه اكنون «فصلنامهي پژوهش براي تمرين و ورزش» ناميده ميشود, از انتشارات پژوهشي رسمي تربيتبدني حرفهاي در ايالاتمتحده بود. اما مهمتر از پيشرفت پژوهش در روانشناسي ورزشي و رفتار حركتي, كلاسها و برنامههاي دانشگاهي بود كه منجر به پيدايش بارزترين دانشمندان, در روانشناسي ورزش شد (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
عنصر نهايي در رشد روانشناسي ورزش تأسيس چند انجمن حرفهاي بود. اولين نشست ساليانه انجمن امريكايي روانشناسي ورزش و فعاليت بدني در سال ۱۹۶۷ برگزار شد. انجمن كانادايي يادگيري رواني ـ حركتي و روانشناسي ورزش, در سال ۱۹۶۹ آغاز به كار كرد (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
اين سازمان در آغاز به انجمن كانادايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص وابسته بود. اما در سالهاي ۱۹۷۷ مستقل شد. در سال ۱۹۷۵, بخشي به اتحاديه امريكايي بهداشت, تربيتبدني, تفريحات سالم و رقص, اضافه شد تا روانشناسي ورزش را در چهارچوب علمي تربيتبدني تقويت كند. آن را آكادمي(فرهنگستان) روانشناسي ورزش ناميدند. هدف فرهنگستان تقويت نگره و پژوهش بود به گونهاي كه بتوان در تربيتبدني يا موقعيت ورزشي به كار برد. بعلاوه در سال ۱۹۸۶, پيدايش انجمن پيشرفت روانشناسيورزشي كاربردي بود كه براي پيشبرد رهيافتي اكتشافيتر در روانشناسي ورزش آغاز به كار كرد. اين انجمن, كه در بر دارنده بزرگترين عضويت روانشناسي حرفهاي و دانشجويان در سرتاسر جهان است, داراي سه بخش است:
روانشناسي بهداشت (كه براي نمونه اثرهاي رواني فعاليتهاي بدني را بررسي ميكند)روان شناسي درمان (كه مشاورة ورزشي و مطالعة اثر فنون رفتاري و رواني بر عملكرد ورزشي را بررسي ميكند), و روانشناسي اجتماعي(كه عوامل محيطي بر عواطف و رفتارهاي ورزشكاران و مربيان ورزش را مورد مطالعه قرار ميدهد). اگرچه شاخه روانشناسي ورزش ريشه در علم تربيتبدني دارد, در سالهاي أخير از سوي روانشناسي مورد پذيرش قرار گرفته است. اين موضوع به سبب استفادة قانوني از اصطلاح«روانشناس» است كه نشانگر آموزش دانشگاهي در روانشناسي است. قابل درك است كه, در بين دانشمندان و دستاندركاران, بحثهاي شايان توجهي در اين باره وجود دارند مبني بر اينكه كدام علم- تربيتبدني, علم ورزش يا روانشناسي- بايد برنامههاي آموزشي روانشناسان ورزش را هماهنگ كند. به احتمال, در استراليا, ارتباط بين روانشناسي ورزش و روانشناسي از همه قويتر است, زيرا كه در سال ۱۹۹۲ جامعة روانشناسي استراليا اولين هيأت روانشناسان ورزش را در سازمان روانشناسي ملي پذيرفت. اهميت اين هيأت در تعيين معيارهايي است كه براي دادن پروانهي كار به روانشناسان ورزش مورد استفاده قرار ميگيرند. انجمن روانشناسي امريكا داراي بخشي بهنام بخش روانشناسي ورزش و تمرين است كه گروه علاقمندي مركب از پژوهشگران را تشكيل ميدهد كه عوامل رواني مرتبط با عملكرد انساني را مورد مطالعه قرار ميدهند. اما هدف اين گروه اين است كه زمينة مطالعه را گسترش دهند نه اينكه معياري براي پروانه يا مدرك تعيين كند (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
كالج امريكايي پزشكي ورزشي و اتحادية پزشكي ورزشي استراليا, گروههايي فرعي در روانشناسي ورزش و تمرين دارند. سرانجام روانشناسي ورزش توسط جامعة بينالمللي روانشناسي ورزش در سرتاسر جهان شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
هدف اين سازمانها اين است كه براي دانشمندان و دستاندركاران و روانشناسيورزشي هويتي ملي و بينالمللي حاكي از نظام علمي ايجاد كنند. همچنين فرصتي فراهم ميكنند تا با اعضايشان سالانه ملاقات كنند و ۱) ايدههاي خود را مبادله كنند, ۲)تجارب پژوهشي خود را توضيح دهند, ۳) با دانشمندان و دستاندركاران شناخته شدهاي كه تخصصهايشان در زمينههاي قابل كاربرد در رفتار ورزشي است, صحبت و تبادل نظر كنند, ۴) دربارة موضوعات بحثانگيز بحث كنند و تصميم بگيرند و ۵) به كلاسها و بخشهاي مربوطة خود ايدههاي جديد و مهيجي ببرند كه از زمينةموردنظر سرچشمه ميگيرند. از اين سازمانها, نشريههاي علمي جديد پا گرفتهاندكه نيازهاي اين زمينة پژوهشي گسترش يابنده را برطرف كنند. روانشناسي ورزشي اكنون توسط اعضاي جامعة دانشگاهي به عنوان علمي معتبر شناخته ميشود (مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
اكنون بايد روشن شده باشد كه روانشناسي دربردارندة زمينة علمي چند بعدي از مطالعه و عمل است. روانشناسي ورزشي از بسياري از علوم سنتي روانشناسي, مشتق و بنابراين دريرگيرندة روانشناسي اجتماعي (مطالعة رفتار گروهي و عوامل محيطي- موقعيتي كه بر عواطف و اعمال شخص اثر ميگذارند), روانشناسي شناختي(ارتباط بين انديشهها عواطف و عملكرد), روانشناسي رشد(تغييرهاي شناختي و رفتاري همراه با افزايش سن), روانشناسي تربيتي(عواملي كه بر يادگيري و يادآوري راهبردها و مهارتهاي ورزشي اثر ميگذارند), روانشناسي باليني(بررسي موضوعهاي شخصي كه نيازمند مشاورة حرفهايست به گونهاي كه احساس رضايت شخصي در ورزش و رسيدن به حداكثر عملكرد به دست آيد) و شاخههاي ديگر است. شاخههاي علمي روانشناسي در شكل(۱) نشان داده شده است. روانشناسي تمرين شاخهاي است كه در روانشناسي جنبة سنتي ندارد, اگرچه از نزديك با روانشناسي بهداشت ارتباط دارد. (اصانلو، پرستو؛ ۱۳۷۰).
روانشناسي تربيتي روانشناسي شناختي
روانشناسي اجتماعي روانشناسي باليني
روانشناسي بهداشت و تمرين روانشناسي رشد
روانشناسي شخصيت روانشناسي فيزيولوژي
شكل(۱): عناصر چندبعدي روانشناسي ورزش(مارك، اچ انشل،۱۳۸۰).
امروزه محققين و تشكيلات مختلفي در سراسر دنيا به مطالعه و بررسي موضوعات متنوعي در قالب روانشناسي ورزشي ميپردازند. بهعنوان مثال روانشناسي ورزشي توسط جامعة روانشناسي براي فعاليت ورزشي و تربيت بدني در امريكاي شمالي(NASPSPA) در سه زمينةمختلف تقسيمبندي شده است.
روانشناسي ورزشي
يادگيري حركتيوكنترل روانشناسياجتماعيوشخصيت رشدوتكاملحركتي
شكل شمارة(۲): تقسيم يندي حيطههاي روانشناسي ورزشي براساس تقسيم بندي جامعة روانشناسي ورزشي امريكاي شمالي(لامارتين، ۱۹۸۴).
در يادگيري حركتي اصول يادگيري مهارتهاي حركتي و ورزش, عوامل مؤثر در يادگيري مهارتهاي حركتي, شناخت عوامل اجتماعي و رواني و اهميت آنها در رابطه با يادگيري مهارتهاي حركتي و نقش بازخورد و انگيزش در يادگيري مهارتهاي ورزشي مورد مطالعه قرار ميگيرد.
در روانشناسي اجتماعي و شخصيت, موضوعاتي همچون شخصيت ورزشكاران, پرخاشگري, استرس اضطراب و كنترل شرايط روحي و آمارگي رواني مدنظر ميباشد. و نهايتاً در رشد و تكامل حركتي, مراحل مختلف رشد, نقش عوامل ارثي و محيط در رشد, روند تكاملي حركات, تواناييهاي جسماني و ادراكي و برنامهريزي حركتي براي كودكان مطرح ميباشد (لامارتين، ۱۹۸۴).
فولهام (۱۹۹۹) روانشناسان ورزشي را به دو دسته تقسيم ميكند: روانشناسان ورزشي باليني و تربيتي. او معتقد است روانشناسان ورزشي باليني عملكردشان در رابطه با مسائل همچون به همريختگي تغذيهاي, خشونتگرايي, آشفتگي شخصيت, افسردگي شديد و رواندرماني است اما روانشناسان ورزشي تربيتي مسائلي همچون هدفچيني, تصويرسازي ذهني, انگيزش, تمركز, اعتماد به نفس و آمادگي ذهني را در رابطه با ورزشكاران پيگيري ميكنند (فولهام، ۱۹۹۱).
مفهوم روانشناسي ورزشي:
روانشناسي ورزشي يكي از موارد كاربرد ويژة دانش روانشناسي را تشكيل داده و موضوعاتي همچون شخصيت, عوامل رواني اجتماعي, انگيزش, كنترل استرس و اضطراب, آموزش حركتي, اعتماد به نفس و ساير مهارتهاي رواني كه لازمة يادگيري و اجراي مطلوب مهارتهاي حركتي ميباشد را مورد بررسي و مطالعه قرار ميدهد. بهعبارتي ديگر مطالعة رفتار فردي در ورزش و فعاليتهاي حركتي تعيين ميزان تأثير فاكتورهاي رواني بر روي فعاليتهاي حركتي و تعيين كيفيت اثرگذاري تجربيات اولية حركتي افراد بر روي عوامل رواني, موضوعاتي هستند كه مورد توجه روانشناسان ورزشي قرار ميگيرد. بنابراين روانشناسان ورزشي در پي يافتن اطلاعات مفيد و باارزش در رابطه با بهبود سطح فعاليتهاي ورزشي افراد در هر دوجنبه روشهاي انفرادي و تيمي ميباشند (محرم زاده، مهرداد؛ مباني رواني ـ اجتماعي).
تعريفي كه «فدراسيون اروپايي روانشناسي ورزشي و تربيت بدني» از اين رشته به عمل آورده است, به شرح هدفهاي كلي و قسمتهاي اصلي آن ميپردازد. به اين شرح كه «روانشناسي ورزشي داراي موضوع مخصوص به خود ميباشد, اين دانش به مطالعة انسان و حركات او در جريان تمرينات بدني, مسابقات ورزشي و فعاليتهاي بازيگونه در هواي آزاد ميپردازد. روانشناسي ورزشي سطوح مختلف ژنتيك, نتايج مؤثر اين فعاليتها در فرد و گروه و تأثير آن در ضعيفترين, قويترين و پراستعدادترين افراد در تمام زمينههاي رواني-حركتي و تربيت بدني و ورزش را در نظر دارد (توماس، ريموند، روانشناسي ورزشي).
دبورآ.ست و چارلزآ.بوچر (۱۹۸۴) در اين زمينه معتقدند: روانشناسي ورزشي عملي استكهازتكنيكهاي ارزيابي شناختي و راهبردهاي مداخلهاي براي كمك به افراد جهت نيل به اجراي برتر استفاده ميكند(وست دبورآ، بوژر، چارلز آ، مباني تربيت بدني و ورزش).
دكتر نمازيزاده روانشناسي ورزشي را كاربرد اصول و يافتههاي روانشناسي در يادگيري مهارتهاي ورزشي و رفتارهاي جنبشي انسان در كلية شئون ورزش و تربيت بدني ميداند (رحماني نيا، فرهاد؛ مباني رواني ـ اجتماعي در تربيت بدني).
گولد و وينبرگ (۱۹۹۵) اظهار ميكند كه روانشناسي ورزشي يه اهميت مطالعة رفتار افراد در ورزش و تمرين ميپردازد و روانشناسان ورزشي اصول و دستورالعملهايي را كه مربيان ميتوانند براي كمك به بزرگسالان و خردسالان, جهت شركت در ورزشها و سودمندي از تمرينات مورد استفاده قرار دهند, مشخص ميكنند.
آنها معتقدند كه روانشناسان ورزشي دو هدف مهم دارند:
۱ ـ آموزش چگونگي تأثير عوامل رواني بر عملكرد جسماني افراد.
۲ـ پي بردن به اين موضوع كه مشاركت در ورزشها چگويه باعث پيشرفت جنبههاي رواني شخصيت, سلامتي و احساس خوب بودن ميشود.
و در پايان بيان ميكنند, هنگاميكه روانشناس ورزشي يا يك ورزشكار با تيم ورزشي شروع به كار ميكند, او برنامهاش را در قالب يك برنامة تمريني مهارتهاي رواني طرحريزي مينمايد كه اين برنامه به ورزشكاران كمكميكند تا بطور همزمان مهارتهاي رواني و جسماني خود را افزايش دهند (دكتر گلد، ۱۹۹۵).
مهارتهاي رواني:
با پيشرفت علم روانشناسي بحث مهارتهاي رواني در اجراي عملكردهاي ورزشي از اهميت بسزايي برخوردار شده است و در حاليكه قبلاً به اهميت آمادهسازي جسماني تأكيد ميشدروانشناسان ورزشي, مربيان و ورزشكاران هرچه بيشتر بر آمادهسازي رواني توجه و تأكيد ميكنند (هاليوار، ۱۹۹۷).
امروزه با استفاده از مهارتهاي رواني پيشرفت قابل ملاحظهاي در عملكرد ورزشكاران حرفهاي- المپيك و سطوح دانشگاهي به وجود آمده است (مارتنز راينر، (۱۹۸۷).
جك نيكلوس , لاري برد , رجي جكسون و فرانتاركنتون و بسياري از ورزشكاران بزرگ براي بخش ذهني و رواني د رمسابقات اهميت بسيار بالايي قائلند و معتقدند اين مسئله در تعيين نتيجه, اعتبار بالايي دارد. منظور آنها از اعتبار دادن بسيار بالا به آمادگي رواني اينست كه هنگاميكه قهرمانان از نظر مهارتهاي بدني در سطح بالايي قرار ميگيرند و همان سطح بالايي مسابقات آماده ميشوند, احتمالاً فردي موفق ميشود كه از نظر رواني آمادگي داشته باشد (مارتنز ، راينر؛ ۱۳۷۳).
مهارتهاي رواني به ورزشكاران اجازه ميدهد تا در هنگام مسابقه اعتماد به نفس پيدا كند و اطلاعاتي براي او فراهم كند كه باعث ميشود بدن و ذهن براي اجراي بهينه آمادگي پيدا كنند و سبب بروز پيشرفت در ورزشكارميشود(وست دبورآ، بوچز، چالزآ؛ ۱۳۷۴) و نهايتاً به افزايش عملكردهاي ورزشي آنها,تعديلهيجانات, افزايش تمركز,توسعة اعتماد به نفس, بالا بردن ميزان يادگيري و… منجر خواهد شد (آقا علي نژاد،حميد؛ ۱۳۷۶).
چندين نظريه در رابطه با تمرين مهارتهاي رواني وجود دارد. يكي از آنها اينست كه مهارتهاي رواني فقط در ارتباط با ورزشكاران غير حرفهاي است كه قاعدتاً اين موضوع را مشخص خواهد كرد زيرا اگر مهارتهاي رواني آموخته شود, نهايتاً اثرات بسيار مفيدي براي تمام ورزشكاران دارد.
نظرية دوم اينست كه برنامة تمرين مهارتهاي رواني فقط براي ورزشكاران حرفهاي است كه اين موضوع هم قابل تأييد نميباشد زيرا روانشناسان ورزشي برنامههايشان را در ارتباط با جوانان, ورزشكاران در حال پيشرفت و حتي افراد خاص مانند عقبماندگان ذهني, معلولين جسمي و ناشنوايان طرحريزي ميكنند.
و نهايتاً سومين نظريه اينست كه مهارتهاي رواني سريع آموخته ميشوند. اكثر مربيان و بازيكنان فكر ميكنند كه اين مهارتها را سريع خواهند آموخت و فقط در طي چند جلسه بازخورد مثبتي براي آنها مهيا خواهد شد, در صورتيكه تمرين اين مهارتها به زمان و تمرين مناسب نياز دارد (فولهام، آ؛ ۱۹۹۹).
هرچند محتواي برنامههاي آمادگي رواني, در رشتههاي مختلف ورزشي متفاوت است ولي بر اساس اظهارات ويلي, تمامي برنامههاي آمادگي رواني داراي موضوعات مشتركي هستند كه از جمله ميتوان به مهارتهاي كنترل توجه(تمركز), انگيزش, توسعة اعتماد به نفس, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني مهارتهاي خودآگاهي و عزت نفس اشاره نمود (ويلي، ۱۹۸۶)
گولد و وينبرگ در اين زمينه معتقدند تعدادي از اجزاي مهارتهاي رواني كه براي مربيان و ورزشكاران مفيد است عبارتند از: تمركز, اعتماد به نفس, كنترل حالات رواني, كنترل انگيزش, تصويرسازي ذهني, هدفگزيني و خودصحبتي (دكتر گلد، ۱۹۹۵).
مارتنز در كتاب روانشناسي ورزشي مهارت پايه را جهت تمرينات رواني مطرح ساخته است كه شامل:
۱ ـ مهارتهاي تصويري
۲ ـ تنظيم انرژي رواني
۳ ـ تنظيم فشار قوي
۴ ـ مهارتهاي توجه
۵ ـ مهارتهاي تدوين اهداف
او معتقد است اين مهارتهاي رواني ارتباط نزديك و دروني با هم دارند و توسعة يك مهارت به پيشرفت مهارتهاي ديگر كمك ميكند كه در شكل(۲) نشان داده شده است.
شكل شمارة(۳): ارتباطات دروني ميان مهارتهاي رواني (مارتنز، راينر؛ ۱۳۷۳)
وي در ادامه ميافزايد استفاده از مهارتهاي رواني مانند مهارتهاي بدني است كه ابتدا بايد اصول را يادگرفت و چيز ديگري را نميتوان جايگزين اين اصول كرد. سپس بايد توانايي تركيب اصول مهارتهاي رواني را در شرايط مسابقات پيدا نمود (مارتنز، راينز؛ ۱۳۷۳).
مارتنز همچنين در مورد يادگيري مهارتهاي رواني معتقد است كه تمرين مربوط به مهارتهاي رواني را ميتوان در سه مرحله آموخته ميشود:
۱ ـ آموزش موردي مهارتهاي رواني
۲ ـ كسب مهارتهاي رواني از طريق برنامة تدوين شده و با استفاده از بهترين اطلاعات قابل دسترس
۳ ـ تمرين مهارتها بهگونهاي كه بتوان آن را در مسابقات بكار گرفت
و وي روشكسب مهارتها را بدين صورت تقسيمبندي ميكند:
۱ ـ خودسازماني و نظارت بر كار خود
۲ ـ خودسنجي
۳ ـ خود تقويتي ميباشد (مارك، اچ انشل).
مارتين در زمينة استفاده از برنامه تمرين مهارتهاي رواني اظهار ميدارد:
مربي زماني كه از برنامة تمرين مهارتهاي رواني(PST) استفاده ميكند بايد مشخص كند آيا اين برنامه قرار است صرفاً شانس برنده شدن تيم را بالا ببرد يا اينكه به بهتر شدن عملكرد فردي ورزشكاران كمك كند. به محض اينكه تصميم گرفته شد بايد از برنامه استفاده شود كه اولين قدم عبارت خواهد بود از:
تشكيل جلسه در قبل از تمرين و معرفي كل برنامه و آشنا نمودن ورزشكاران با مفاهيم كليدي و نهايتاً برايتعيينسطح مهارتهاي فعلي و مقايسة آن با بعد از تمرين, از پرسشنامه استفاده شود (مارتنز، راينر؛ ۱۹۸۷).
مقدمه :
علم روانشناسي در قرن بيستم بيشتر بر هيجانات منفي نظير افسردگي و اضطراب تمركز يافته است تا برهيجانات مثبت مانند شادي ، بهزيستي . تعريف سلامت از نظربوم و همكاران او در سال ۲۰۰۱ مترادف با فقدان بيماريهاي رواني و علائم بيمارگونه تلقي شده است درحالي كه از دهه ۱۹۸۰ به بعد به سلامت از جنبه مثبت آن تاكيد شده است و فردي واجد سلامت شناخته مي شود كه به لحاظ زيستي ـ رواني ـ اجتماعي ازشرايط معيني برخوردار باشد (۳۷).
روانشناسي ورزش به منظوربررسي جنبه هاي مختلف شخصيت و ويژگيهاي شركت كننده ها درمسابقات ورزشي شكل گرفته است چرا كه بسياري از تحقيقات اوليه روانشناسي ورزش در اين زمينه بوده است . روانشناسان ورزشي به دنبال پيدا كردن رابطه اي بين صفات شخصيتي و فعاليت هاي ورزشي بوده اند ،فيشر در سال ۱۹۸۴ پي برد كه متجاوز از هزار مطالعه روي شخصيت ورزشكاران و عملكرد و رفتار ورزشي او انجام گرفته است.
محققان درمطالعات خود سؤالاتي را مطرح ساختند و بدنبال پاسخي براي اين سؤالات بوده اند ـ آيا شخصيت ورزشكار با غير ورزشكار متفاوت است ؟ – آيا ورزشكاران ماهر با ورزشكاران مبتدي درهمان رشته ورزشي از سطح شخصيتي متفاوتي برخوردارند ؟ ـ آيا ورزش باعث تغيير صفات شخصيتي مي شود ؟ يا اين كه افراد به خاطر داشتن صفات شخصيتي ويژه در رشته معيني شركت مي كنند ؟ ـ آيا ورزش به عنوان يك پديده تربيتي و اجتماعي در رشد و تكامل شخصيت تاثير دارد ؟ ـ آيا فعاليت هاي ورزشي در ويژگي هايي همچون كمال گرايي ، احساس امنيت ، رفتارهاي اجتماعي و ابتكاري بودن ، سازگاري اجتماعي ، رعايت و موازين اخلاقي ،خود پنداري ، افكار غير عادي و تمايلات مردم گريزي ، مكانيزم هاي دفاعي ، بدبيني و سوء ظن ، تشويش ، و ترس و دلهره و گوشه گيري و فعاليت هاي خلاف سنن اجتماعي تاثير دارد ؟
اين سئوالات به اين دليل مطرح مي شوند كه ، اگرچه شخصيت افراد از اوايل زندگي شكل مي گيرد ولي مي تواند با تجارب بعدي تغيير يافته و اصلاح شود(۳۸ ). رياحي و مهابادي درسال ۱۳۷۲ بيان كردند از آنجا كه برخوداري افراد از سلامت جسمي و رواني ، بقاء و خود شكوفايي يك جامعه را تضمين مي كند لذا شناخت خصوصيات شخصيتي كه افراد را به انجام فعاليتهاي ورزشي و اجتماعي متمايل يا ازآن گريزان مي سازد نقش مهمي در تصميم گيري هاي تربيتي و بهداشتي دارد .(۲۲)
مارك انشل در كتاب خود مي نويسد بسياري از مربيان همان رهيافت ها و فنون نظامي گري را براي انگيختن ورزشكارانشان به كار مي برند كه در دهه هاي پيش بكار مي رفتند و حتي با وجود صرف ساعتهاي بسيار در ايجاد مهارتهاي ورزشي از آموزش مهارتهاي رواني به ورزشكارانشان سرباز مي زنند . ( ۷ )
بنابراين طبق نظر مشهوري در سال ۱۳۸۰ شناخت توانايي ها و ضعف هاي شخصيتي ورزشكاران بسيار ضروري است و به ما كمك مي كند تا براي تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف شخصيتي برنامه ريزي كنيم (۲۲).
يكي از اين ويژگي هاي شخصيتي ابراز وجود يا رفتار قاطعانه است كه شامل مهارت هاي كلامي و غيركلامي مفيد و موثر در روابط بين فردي و اجتماعي است و از اهداف آن سلامت رواني ، جسمي و روابطي در بين افراد مي باشد ، ما روش فعالي را براي افزايش ميزان ابراز وجود در افراد معرفي مي كنيم تا بتوانند در محيط طبيعي زندگي بطور مستقل عمل كرده و از آن استفاده كنند .
۱- بيان مسئله
ابراز وجود يا قاطعيت به عنوان روشي جهت رفع مشكلات ارتباطي افراد و رفع اضطراب هايي كه از روابط متقابل اجتماعي ناشي مي شود در مسير تكامل شخصيتي افراد تاثير مستقيم و فراوان دارد هيچكس را نمي توان يافت كه كاملا رشد كرده و يا احساس كند كه فردي كامل است مگر آن كه در يك ارتباط انساني قرار گيرد (۳۳) . فقيرپور در سال ۱۳۷۷ مي گويد افرادي كه به علت عدم مهارت هاي ارتباطي مهم بين فردي و اجتماعي نمي توانند احساسات و خواسته هاي خويش را بيان كنند و يا از عهده تقاضاهاي نا معقول ديگران برنمي آيند غالبا از طرف افراد ديگر تحت سلطه قرار مي گيرند ، عزت نفس را از دست داده و احساس مي كنند كنترلي بر وقايع زندگي خويش ندارند درنتيجه از رويارويي با مسائل مختلف زندگي اجتناب مي كنند ، خوشنودي و احساس رضايتمندي انسان در زندگي تاحدودي به ارضاء نيازهايي وابسته است كه محصول ارتباط با ديگران هستند، مانند دوستي – احترام – پيشرفت – اعتماد و عزت نفس … (۲۸) .
از نظرسالتر در سال ۱۹۸۷ ، آنچه در ابراز وجود بايد مورد توجه قرارگيرد عبارت است از: تاكيد بربيان احساسات ، ابرازعقيده مخالف ، قبول تمجيد ازطرف ديگران ، استفاده ازضمير من و حاضر جواب بودن بدون درنظرگرفتن شرايط و موقعيت اجتماعي.
لازاروس در سال ۱۹۷۱ شروع گفتگو ، ادامه دادن و خاتمه دادن به كلام ، رد تقاضاهايي كه فرد قادريا مايل به انجام آنها نيست ، قدرت نه گفتن ، حق تغيير عقيده دادن ، مورد احترام بودن و به ديگران احترام گذاشتن ، احساس عزت نفس و خود ارزشمندي در فردرا رفتار قاطعانه مي داند.(۱) انسان فطرتا” به هنگام بحران يا كشمكش ، به تعارض متوسل مي شود و يا براي رهايي درجستجوي راه گريز است اگرچه اين غريزه براي نياكان ما مفيد بوده است اما درعصركنوني به طور مطمئن چندان كاري از آن ساخته نيست زيرا اگر بخواهيم با توسل به غريزه ي ستيزه جويي و به قيمت زيرپا نهادن حقوق ديگران برنده شويم روابطي آكنده ازخصومت ، خشم ، و انزجار درانتظارمان هست ، اگرهم به غريزه ي گريز اتكا كنيم و با رفتاري انفعالي و كوركورانه به اطاعت ديگران گردن نهيم نتيجه آن خواهد شد كه يا هردو دراين بازي بازنده ايم يا به ديگران اجازه داده ايم تا با ناديده انگاشتن حقوق ما برنده شوند .
در اينجا است كه رفتارهاي پرخاشگرانه – منفعلانه – پرخاشگري منفعلانه ، به عنوان سه راه ناسالم ارتباطي اثرات رواني ، جسمي ، اجتماعي خود را ، بجا خواهندگذاشت . (۳۳)
چنين افرادي بدليل ناتواني در برقراري ارتباط سالم يا بي اطلاعي از آن به چنين رفتارهايي روي مي آورند
بيتسون در سال ۱۹۷۲ در اين رابطه مي گويد شناخت ارتباط سالم مي تواند گامي موثر درجهت نيل به سلامت جسمي و روحي افراد باشد ، اهميت ارتباط سالم بين افراد به اندازه اي است كه با اهميت دادن به آن مي توان خود افراد را سالم كرد ، افراد فاقد ابراز وجود فكر مي كنند كه ديگران آنها را به حساب نمي آورند درحالي كه بيان باز اميال مي تواند موجب شود كه فرد نقشي را بدست آورد كه بر پايه آن ديگران او را به حساب آورند .(۳۳)
تمايز تربيت بدني ازديگرنظامهاي تربيتي درچند ويژگي است كه يكي از آنها نقش تربيت بدني در ابراز و اثبات وجود است (۷) .
ورزش مي تواند با تغيير ديد و نگرش خود فرد شرايطي فراهم كند تا محدوديت هاي اجتماعي نتواند مانعي براي پذيرش و بكارگيري ابراز وجود باشد .