این پروپوزال در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد
مقدمـه
روان شناسان در دهه هاي اخير در بررسي اختلالات رفتاري و انحرافات به اين نتيجه رسيده اند كه بسياري از اختلالات و آسيب ها در ناتواني افراد در تحليل صحيح و مناسب از خود و موقعيت خويش ، عدم احساس كنترل ، و كفايت شخصي جهت رويارويي با موقعيت هاي دشوار و عدم آمادگي براي حل مشكلات و مسائل زندگي به شيوه مناسب ، ريشه دارد . بنابراين با توجه به تغييرات و پيچيدگي هاي روز افزون جامعه و گسترش روابط اجتماعي ، آماده سازي افراد به خصوص نسل جوان جهت رويارويي با موقعيت هاي دشوار امري ضروري به نظر مي رسد . در همين راستا روان شناسان با حمايت سازمان هاي ملي و بين المللي ، جهت پيشگيري از بيماريهاي رواني و ناهنجاريهاي اجتماعي آموزش مهارت هاي زندگي را در سراسر جهان و در سطح مدارس آغاز نموده اند . ( طارميان و همكاران ۱۳۷۸ ، ص ۱۴ )
آنچه امروزه تحت عنوان مهارت هاي زندگي مشهود است تنها حاصل كار پژوهشگران عصر حاضر نيست بلكه بسياري از اين مهارتها در لابلاي تعاليم الهي بخصوص در قرآن و احاديث معصومين بيان شده است . به طوري كه تلاش براي برقراري ارتباط مفيد و مؤثر با ديگران ، خودشناسي و توجه به ارزشها كه از فصول اساسي درس مهارتهاي زندگي است به كرات در قرآن ، نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه و احاديث منقول از ساير معصومين مورد تأكيد قرار گرفته است . ( همان منبع ص ۴۵ )
هدف اصلي سازمان بهداشت جهاني از ايجاد طرح مهارت هاي زندگي در زمينه بهداشت رواني اين است كه جوامع مختلف در سطوح جهان نسبت به گسترش ، به كارگيري و ارزيابي برنامه آموزش مهارتهاي زندگي را متمركز بر رشد توانائي هاي رواني مانند حل مسئله ، مقابله با هيجانات ، خود آگاهي ، سازگاري اجتماعي و كنترل استرس بين كودكان و نوجوانان است اقدام نمايند . ( ناستاسيا ۱۹۹۸ مقاله )
با توجه به نقش مهم مدارس در تأمين بهداشت رواني دانش آموزان ، برنامه آموزش مهارتهاي زندگي روش مؤثري در جهت رشد شخصيت سالم دانش آموزان و تأمين و حفظ بهداشت رواني دانش آموزان تلقي مي شود . به اين ترتيب مدارس به جاي اين كه تنها بر افزايش عملكرد تحصيلي دانش آموزان تمركز نمايند بايد بر تأمين و حفظ روان آنان نيز تأكيد نمايند و اقدامات لازم را به منظور تحقق هدف مذكور انجام دهند چرا كه اگر هدف فوق تحقق يابد بسياري از مشكلات تحصيلي و آموزشگاهي نيز خود به خود كاهش مي يابند . ( همان منبع )
بيـان مسئله و سـؤالات پـژوهش
رشد انسان در زمينه هاي رواني ، اجتماعي ، جسماني ، جنسي ، شغلي ، شناختي ، الگو ( خود ) اخلاقي و عاطفي صورت مي گيرد هر يك از زمينه ها نيازمند مهارت و توانايي مي باشد . در واقع مي توان گفت كه تكامل مراحل رشدي وابسته به مهارتهاي زندگي است . زماني كه افراد مهارت هاي زندگي اساسي را كسب نمايند در عملكرد بهينه خود پيشرفت مي كنند . آموزش مهارتهاي زندگي نقش اساسي را در بهداشت رواني ايفا مي كند و البته زماني كه در يك مقطع رشدي مناسب ارائه شود نقش برجسته تري خواهد داشت . به طور تعيين مي توان گفت كه بسياري از نوروزها و سايكوزها ناشي از نقص در رشد مهارت هاي زندگي اساسي است . در واقع آموزش مهارت هاي زندگي نقش درماني دارد . ( گتيتر ، گازدا و داردن ، ۱۹۹۶ مقاله )
همان گونه كه بروكز ( ۱۹۸۴ ) اشاره كرده است رويكرد مهارت هاي زندگي يك چهارچوب سازمان يافته اي را براي مراكز مشاوره و بهداشت رواني فراهم مي كند و يك عنصر آموزشي يكسوي و مهم براي مدارس ابتدايي و دبيرستان مي باشد .
حال با در نظر گرفتن هدف كلي اين پژوهش سئوالاتي در همين راستا مطرح مي شوند :
۱٫ آيا بين افسردگي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۲٫ آيا بين شكايات جسماني كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۳٫ آيا بين وسواس ـ اجبار كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۴٫ آيا بين حساسيت در روابط بين فردي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۵٫ آيا بين اضطراب كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۶٫ آيا بين پرخاشگري كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۷٫ آيا بين خوبي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۸٫ آيا بين افكار پارانوئيدي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۹٫ آيا بين روان پريشي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
۱۰٫ آيا بين سلامت روان كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد ؟
اهميـت و ضـرورت پـژوهش
امروزه در سراسر جهان بر اهميت بهداشت رواني تأكيد مي شود و روز به روز با انجام تحقيقات وسيع و گوناگون اهميت و نقش آن در زندگي فردي . اجتماعي آشكارتر مي گردد. به طوري كه سال ۲۰۰۱ ميلادي از طرف سازمان بهداشت جهاني ، تحت عنوان سال جهاني « بهداشت رواني » اعلام گرديد . سازمان مذكور در اين سال شعار « غفلت بس است ، مراقبت كنيم » را جهت آشكارتر ساختن موضوع مطرح نمود . ( سازمان بهداشت جهاني ، ۲۰۰۱ )
اين امر نشان دهنده آن است كه بهداشت رواني موضوعي است كه بايد در سطح جهان مورد توجه قرار گيرد يكي از دلايلي كه در اهميت اين موضوع مطرح است ، شيوع روزافزون ابتلاء به انواع اختلالات رواني در سطح جهان است و دليل مهم ديگر آن ، اهميت و ضرورت پيشگيري از بيماري هاي رواني است مي توان گفت عمده ترين هدف بهداشت رواني پيشگيري است و از سه نوع پيشگيري كه در بهداشت رواني مطرح مي شود پيشگيري اوليه مورد توجه بيشتري قرار دارد . در پيشگيري اوليه جمعيت سالم در جامعه مورد نظر است و تمام اقداماتي كه در اين حيطي صورت مي گيرد در جهت آمادع سازي افراد و فراهم نمودن شرايط مناسب براي زندگي سالم از تماكمي جنبه هاي جسماني ، رواني ، اجتماعي مي باشد . بنابراين هدف ، افزايش آمادگي و توانايي افراد در برخورد صحيح و مناسب با رويدادهاي زندگي مي باشد .
حسيني ( ۱۳۷۸ ) معتقد است آموزش ، اساسي ترين روش پيشگيري اوليه است . از طرفي ديگر مهمترين و مؤثرترين دوره سني جهت آموزش پيشگيرانه ، دوره نوجواني است .
پژوهش ها نشان مي دهند كه آموزش مهارت هاي زندگي به ارتقاء بهداشت رواني كودكان و نوجوانان در ابعاد مختلف زندگي كمك مي كند و از اساسي ترين برنامه هاي پيشگيرانه در سطح اوليه به شمار مي رود .
سلامتي بخش اصلي يك زندگي شاد است و مدارس نقش مهمي در آگاه ساختن نوجوانان پيرامون مسائل بهداشتي و سلامتي و آموزش علوم زندگي به آنان دارد.
امروزه علي رغم ايجاد تغييرات عميق فرهنگي و تغيير در شيوه هاي زندگي ، بسياري از افراد در رويارويي با مسائل زندگي فاقد توانايي هاي لازم و اساسي هستند و همين امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگي روزمره و مقتضيات آن آسيب پذير ساخته است . پژوهش ها بي شمار نشان داده اند كه بسياري از مشكلات بهداشتي و اختلالات رواني ـ عاطفي ريشه هاي رواني ـ اجتماعي دارند . براي مثال ، پژوهش در زمنيه اعتياد و سوء مصرف مواد نشان داده است كه سه عامل مرتبط با سوء مصرف مواد عبارتند از : عزت نفس ضعيف ، ناتواني در بيان احساسات و فقدان مهارت هاي ارتباطي . همچنين پژوهش ها نشان داده اند كه بين خود كارآمدي ضعيف و مصرف سيگار و الكل ، سوء مصرف مواد ، رفتارهاي مخاطره آميز و ضعيف عملكرد شناختي رابطه معنا داري وجود دارد و مطالعات نشان داده اند كه ارتقاء مهارت هاي مقابله اي و توانايي هاي رواني اجتماعي در بهبود زندگي بسيار مؤثر است . توانايي هاي رواني ـ اجتماعي عبارتست از آن گروه توانايي ها كه فرد را براي مقابله مؤثر و پرداختن به كشمكش ها و موقعيت هاي زندگي ياري مي كند اين توانايي ها فرد را قادر مي سازد تا در رابطه با ساير انسان ها ، جامعه ، فرهنگ و محيط خود مثبت و سازگارانه عمل كند و سلامت رواني خود را تأمين نمايند . ( خاني ، ۱۳۸۰ ص ۱۹ )
مهارتهاي زندگي در جهت ارتقاي توانايي هاي رواني ـ اجتماعي هستند و در نتيجه سلامت رواني ، جسماني و اجتماعي را تأمين مي كند . آموزش مهارتهاي زندگي فرد را قادر مي سازد تا دانش ، ارزشها و نگرش هاي خود را به تواناي هاي بالفعل تبديل كند . بدين معنا كه فرد بداند چه كاري بايد انجام دهد و چگونه آن را انجام دهد . مهارت هاي زندگي منجر به انگيزه در رفتار سالم مي شود . همچنين بر احساس فرد از خود و ديگران و همچنين ادراك ديگران از وي مؤثر است . در ضمن منجر به افزايش اعتماد به نفس مي شود بنابراين به طور كلي مي توان گفت كه منجر به افزايش سلامت روان افراد مي شود و در پيشگيري از بيماريهاي رواني و مشكلات رفتاري نقش مؤثري دارد . ( نوري و خاني ، ۱۳۷۷ ص ۲۵ )
فرضيـه هـا
۱٫ بين افسردگي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۲٫ بين شكايات جسماني كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۳٫ بين وسواس ـ اجبار كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۴٫ بين حساسيت در روابط بين فردي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۵٫ بين اضطراب كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۶٫ بين پرخاشگري كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۷٫ بين خوبي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۸٫ بيم افكار پارانوئيدي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۹٫ بين روان پريشي كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
۱۰٫ بين سلامت رواني كساني كه آموزش مهارت زندگي را ديده اند با آن هايي كه اين آموزش ها را نديده اند تفاوت وجود دارد .
تعـاريف علمي و عمليـاتي متغيرهـاي پـژوهش
تعريف علمي و عملياتي مهارتهاي زندگي
« موريس ، اي ، الياس » از دانشگاه راجرز در آمريكا و مؤلف كتاب « تصميم گيري اجتماعي و رشد مهارتهاي زندگي مفهوم عامي از مهارت هاي زندگي ارائه مي دهد . « مهارت هاي زندگي يعني ايجاد روابط بين فردي مناسب و مؤثر ، انجام مسئوليت هاي اجتماعي، انجام تصميم گيري هاي صحيح ، حل تعارض ها و كشمكش ها بدون توسط به اعمالي كه به خود يا ديگران صدمه مي زنند . ( نوري و خاني ، ۱۳۷۷ ص ۱۶ )
در پژوهش حاضر منظور از مهارت هاي زندگي ، آموزش هايي است كه در اين مراكز به افراد در زمينه هاي تفكر مثبت ، تفكر خلاق ، ازدواج ، تصميم گيري ، تفكر نقاد ، اضطراب ، افسردگي داده مي شود .
تعريف علمي و عملياتي سلامت روان
فرهنگ بزرگ روانشناسي لاروس بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند : استعداد روان براي هماهنگ ، خوشايند و مؤثر كاركردن ، در موقعيت هاي دشوار ، انعطاف پذير بودن و براي بازيابي تعادل خويش ، توانايي داشتن . ( گنجي ، ۱۳۷۹ ص ۹ )
و يا سازمان بهداشت جهاني ( WHO ) بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند ، بهداشت رواني در درون مفهوم كلي بهداشت جاي مي گيرد و بهداشت معني توانايي كامل براي ايفاي نقش هاي اجتماعي ، رواني و جسمي ، بهداشت تنها نبود بيماري يا عقب ماندگي نيست . ( گنجي ۱۳۷۹ ، ص ۹ )
در پژوهش حاضر سلامت روان توسط پرسشنامه ۹۰ـ Scl سنجيده مي شود پس منظور از سلامت روان نمره اي است كه آزمودني در آزمون ۹۰ـ Scl مي گيرد.
پيشينة نظري
تعريف سلامت روان
سازمان بهداشت جهاني در سال ۱۹۸۶ تعريفي از سلامتي را ارائه دارد :
سلامتي گستره وسيعي است جهت توانمند ساختن فرد ها گروه ، كه از يك طرف موجب واقعيت بخشيدن به آمال و آرزوها و ارضاء نيازها و از طرف ديگر باعث مقابله با محيط مي شود بنابراين طبق تعريف فوق به نظر مي رسد سلامتي يك منبعي براي زندگي روزمره است نه به عنوان وسيله اي براي زندگي ، يك مفهوم كاربردي و مثبت است كه علاوه بر تأكيد بر توانايي جسماني افراد بر منابع فردي و اجتماعي آنان نيز تأكيد مي ورزد . ( اسكوفيلد ، ۱۹۹۸ مقاله )
اصلاح سلامت رواني ، اصطلاحي است كه از آن براي بيان و اظهار كردن هدف خاصي براي جامعه استفاده مي شود . هر فرهنگي براساس معيارهاي خاص خود به دنبال سلامت روان است . هدف هر جامعه اي اين است كه شرايطي را كه سلامت اعضاي جامعه را تضمين مي كند آماده نمايد . سلامت روان بخشي از سلامت عمومي است . منظور از سلامت روان ، سلامت ابعاد خاصي از انسان مثل هوش ، ذهن ، حالت و فكر مي باشد . از طرف ديگر سلامت روان بر سلامت جسماني هم تأثير دارد . بسياري از پژوهش هاي اخير مشخص كرده اند كه يك سري اختلال هاي فيزيكي و جسماني به شرايط خاص رواني مرتبط هستند . با وجود اين كه سلامت روان مفهوم وسيعي است اما هنوز يك تعريف كلي كه مورد قبول همه باشد از آن به دست نداده اند هر فرد يا گروهي يك تصور خاص از سلامت روان دارد در حالي كه در مورد سلامت جسماني چنين حالتي وجود ندارد .
در سال ۱۹۴۸ ، كميسيون مقدماتي سومين كنگره جهاني بهداشت رواني ، براي بهداشت رواني يك تعريف دو قسمتي ارائه مي دهد :
۱٫ بهداشت رواني حالتي است كه از نظر جسمي ، رواني و عاطفي در حدي كه با بهداشت رواني ديگران انطباق داشته باشد براي فرد مطلوب ترين رشد را ممكن مي سازد .
۲٫ جامعه خوب جامعه اي است كه براي اعضاي خود چنين رشدي را فراهم مي آورد در عين حال رشد خود را تضمين مي كند و نسبت به ساير جوامع بردباري نشان مي دهد . ( گنجي ، ۱۳۷۹ ص ۱۳ )
سازمان بهداشت جهاني ، بهداشت رواني را براساس جنبه هاي زيستي و اجتماعي تعريف مي كند . به نظر اين سازمان ، بهداشت رواني براي فرد استعداد ايجاد روابط موزون با ديگران و استعداد شركت در تغييرات محيط اجتماعي و طبيعي با استعداد كمك به تغييرات ، به شيوه سازنده ، قائل است . همچنين بهداشت رواني ايجاب مي كند كه بين تمايلات غريزي فرد هماهنگي وجود داشته است در اين تعريف هيچ اشاره اي به بيماري نشده است .
در تعريف فوق و تعاريف مشابه آن ، سازگاري با محيط اهميت زيادي دارد . طبق اين تعريف شخصي كه بتواند با محيط ( اعضاي خانواده ، همكاران ، همسايگان و به طور كلي اجتماع ) خوب سازگار شود از نظر بهداشت رواني بهنجار خواهد بود . اين شخص با تعادل رواني رضايت بخش پيش خواهد رفت . تعارضات خود را با دنياي برون و درون حل خواهد كرد و در مقابل ناكامي هاي اجتناب ناپذير زندگي مقاومت خواهد داشت . اگر كسي توان انجام دادن اين كارها را نداشته باشد و در نتيجه با محيط خود به شيوه نامناسب و دور از انتظار برخورد كند از نظر رواني بيمار محسوب خواهد شد ، زيرا با اين خطر روبرو خواهد بود كه تعارض هاي حل نشده خود را به صورت نوروز ( اختلالات خفيف رفتاري ) نشان مي دهد و به شخص نوروتيك تبديل مي شود . ( گنجي ، ۱۳۷۹ ص ۱۲ )
عده اي از روان شناسان معتقدند كه سلامت روان ، داشتن هدفي انساني در زندگي، سعي در حل عاقلانه مشكلات ، سازش با محيط اجتماعي براساس موازين علمي و اخلاقي و سرانجام ايماني به كار و مسئوليت پذيري و پيروي از اصول نيكوكاري و خير خواهي است. ( شفيع آبادي ، ۱۳۷۱ ص ۸۵ )
لوينسون و همكاران سلامت روان را اينچنين تعريف كرده اند :
سلامت روان عبارتست از اين كه فرد چه احساسي نسبت به خود ، دنياي اطراف ، محل زندگي و اطرافيان دارد مخصوصاً با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد ، چگونگي سازش وي به درآمد خود و شناخت موقعيت مكاني و زماني خويش . ( انصاري ، ۱۳۷۴ پايان نامه )
كارل مننجر مي گويد :
سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان به طوري كه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به طور كامل شود . ( همان منبع )
كينگزبرك بهداشت رواني را اين چنين تعريف مي كند :
تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط به خصوص در سه فضاي مهم عشق ، كار و تفريح . ( همان منبع )
در سالهاي اخير انجمن كانادايي بهداشت رواني را در سه قسمت تعريف كرده است.
قسمت اول : نگرش هاي مربوط به خود ( شامل تسلط بر هيجان هاي خود ، آگاهي از ضعف هاي خود و رضايت از خوشي هاي ساده )
قسمت دوم : نگرش هاي مربوط به ديگران ( علاقه به دوستي هاي طولاني و صميمي ، احساس تعلق به يك گروه و احساس مسئوليت در مقابل محيط انساني و طبيعي .
قسمت سوم : نگرش هاي مربوط به زندگي ( رويارويي با الزام هاي زندگي ، پذيرش مسئوليت ها ، ذوق و توسعه امكانات و علايق خود ، توانايي اخذ تصميم هاي شخصي و ذوق يا انگيزه خوب كاركردن . ( گنجي ۱۳۷۹ ، ص ۱۳ )
به طوري كه ملاحظه مي شود ، اين انجمن بهداشت رواني را در ارتباط با سازگاري با محيط و نگرشهاي مربوط به خود و ديگران تعريف مي كند اما به مفاهيم بيماري آسيب شناسي و ناسازگاري ارجاع نمي دهد . ( همان منبع )
طبق تعريف فرهنگ روانشناسي آرتور ۱۹۸۵ واژه سلامت روان ، براي افرادي كه عملكردشان در سطح بالاي از سازگاري هيجاني و رفتاري است به كار مي رود و در مورد افرادي كه صرفاً بيماري رواني ندارد به كار نمي رود . از نظر كاپلان و ساروك سلامت روان ، آن حالت بهزيستي است كه افراد قادر باشند به راحتي در جامعه ، فعاليت كنند و پيشرفتها و خصوصيات شخصي براي آن رضايتبخش است . ( ادبي ، ۱۳۷۹ ، پايان نامه )
كنفرانس بين المللي بهداشت ، كه با همكاري سازمان بهداشت جهاني ويونيسف در سال ۱۹۸۸ با شركت ۱۳۴ كشور در آلماآتا تشكيل شد سلامت رواني را سلامت كامل جسماني ، رواني ، اجتماعي تعريف نموده است و نه فقدان بيماري و ناتواني . ( ادبي ، ۱۳۷۹ ، پايان نامه )
آرچريك مبحث تاريخي را اضافه كرده و مي گويد در جوامع به سرعت در حال تغيير و غير قابل پيش بيني امروز توانايي اكتشاف محيط و ايجاد تعهد ، يك مهارت اساسي براي بقاء و لازمه سلامت رواني است . ( همان منبع )
ويژيگي هاي افراد سالم ( برخوردار از سلامت روان ) از ديدگاه هاي مختلف :
براي داشتن بهداشت رواني خوب ، شرايطي وجود دارد : روبروشدن با واقعيت ، سازگاري داشتن با تغييرات ، گنجايش داشتن براي اضطرابها ، كم توقع بودن ، احترام قايل شدن به ديگران ، دشمني نكردن با ديگران و كمك رساندن به مردن . ( گنجي ۱۳۷۹ ، ص ۱۳ )