این پروپوزال در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد
فهرست مطالب
مقدمه ۲
فصل اول: گستره علمی مسئله مورد بررسی
۱ـ بیان مسئله ۷
۲ـ اهمیت و ضرورت پژوهش ۱۱
۳ـ اهداف ۱۴
۴ـ فرضیههای پژوهش ۱۵
۵ـ متغیرها و تعریف عملیاتی آنها ۱۶
۶ـ خلاصه ۱۸
فصل دوم: مرور تحلیل یافتهها در زمینه بررسی حاضر
۱ـ مبانی نظری ۲۰
الف افسردگی (مفهوم و نظریههای مربوط به آن)
روان تحلیلگری ۲۲
رفتارینگر ۲۵
شناختی ۳۰
زیستشناختی ۳۲
انواع افسردگی ۳۵
میزان شیوع ۳۶
ب ـ پیشرفت تحصیلی ۳۷
۲ـ یافتههای پژوهشی ۴۳
۳ـ خلاصه ۵۰
فصل سوم: فرآیند روش شناختی
۱ـ انتخاب نمونه
الف ـ جامعه و نمونه ۵۲
۲ـ ابزار گردآوری اطلاعات ۵۳
الف ـ معرفی سیاهه ۵۳
ب ـ روش اجرا و نمرهگذاری ۵۴
ج ـ اعتبار و پایایی ۵۴
۳ـ طرح تحقیق و روشهای آماری ۵۶
الف ـ طرح تحقیق ۵۶
ب ـ روشهای آماری ۵۸
۴ـ خلاصه ۵۹
فصل چهارم: ارائه و تحلیل نتایج کمی
۱ـ ارائه دادههای توصیفی بدست آمده ۶۱
۲ـ بررسی نتایج در چهارچوب بدست آمده ۶۳
الف ـ نتایج حاصل از رابطه بین افسردگی و پیشرفت تحصیلی ۶۴
ب ـ نتایج آزمون t در متغیر افسردگی ۶۵
ج ـ نتایج آزمون t در متغیر پیشرفت تحصیلی ۶۵
۳ـ خلاصه ۶۷
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری
۱ـ بحث و بررسی درباره یافتهها ۶۹
۲ـ جمعبندی و نتیجهگیری ۷۲
۳ـ کاربرد نتایج ۷۶
۴ـ محدودیتها ۷۸
۵ـ پیشنهادات ۷۹
منابع.. ۸۰
منابع
فلک، فردریک. (۱۳۶۱). افسردگی واکنش یا بیماری. ترجمه نصرت الله پورافکاری. تبریز: ذوقی،
مهریار، امیرهوشنگ. (۱۳۷۳). افسردگی: برداشتها و درمان شناختی. تهران: رشد.
ذکایی، رضا. (۱۳۷۸). بررسی رابطه مفهوم خود و سبکهای اسنادی با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پسر سال سوم، رشته علوم تجربی دبیرستانهای دولتی تهران. پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت معلم.
ساراسون، ایروین جی.، باربارا، آر.، (۱۳۷۱). روانشناسی مرضی (جلد اول). ترجمه دکتر بهمن نجاریان و همکاران. چاپ اول. تهران: رشد.
شولتز، درآن. (۱۳۶۶). روانشناسی کودکان. چاپ سوم. ترجمه گیتی خوشدل. تهران: نشر نو.
خداپناهی، محمد کریم. (۱۳۸۲). انگیزش و هیجان. تهران: انتشارات سمت.
کراز، ژ. (۱۳۸۱). بیماریهای روانی، چاپ سوم. ترجمه دکتر پریرخ دادستان.، دکتر محمود منصور. تهران: نشر رشد.
ایرج، معانی. (۱۳۶۸). بیماری نامرئی و افسردگیهای روانی. چاپخش (بیتا).
شاملو، سعید. (۱۳۸۲). آسیبشناسی روانی. چاپ هفتم. تهران: رشد.
دادستان، پریرخ. (۱۳۷۶). روانشناسی مرضی تحولی از کودکی تا بزرگسالی جلد اول. چاپ اول. تهران: سمت.
اخوت، ولیالله.، جلیلی، احمد. (۱۳۶۲). افسردگی. تهران: رز.
دلاور، علی. (۱۳۸۳). روش تحقیق در روان شناسی و علوم تربیتی. چاپ چهاردهم. تهران: ویرایش.
اتکینسون، ریتاال.، اتکینسون، ریچاردسی.، اسمیت، ادواردای.، بم، داریل ج.، نولن هوکسما، سوزان. (۱۳۶۹). زمینه روانشناسی جلد اول. چاپ چهارم. ترجمه دکتر محمد نقی براهنی و همکاران. تهران: نشر رشد.
بک، بارون تی. (۱۳۶۱). شناخت درمانی و مشکلات روانی. ترجمه مهدی قراچهداغی. تهران: ویس.
کاپلان، هارولد.، بنیامین، ساددک. (۱۳۷۶). اختلالات روانی و رفتاری دوران کودکی و نوجوانی. ترجمه دکتر مهدی صابری.، دکتر مرضیه عصار.، انتشارات قلمشان هنر.
راهنمای تشخیص و آماری اختلالهای روانی ـ DSMIV ـ ۱۹۹۴
لطفآبادی، حسین. (۱۳۷۵). سنجش و اندازهگیری در علوم تربیتی و روانشناسی روانسنجی سنتی و رویکردهای جدید در سنجش روانی. تهران: سمت.
۱ـ مبانی نظری
الف ـ مفهوم افسردگی و نظریه های مربوط به آن:
پیه رون افسردگی را حالت روانی ناخوش که با دلزدگی، یأس و خستگی پذیری مشخص می شود، تعریف کرد. که در بیشتر موارد با اضطراب کم و بیش شدید همراه است (کاپلان، ۱۳۷۶).
لافون افسردگی را چنین تعریف کرد: افت گذرا یا دوامدار تنود عصبی ـ روانی که بصورت یک مولفه بدنی (سردردها، خستگی پذیری، بی اشتهایی، بی خوابی، یبوست، کاهش فشار خون و جز آن) نمایان می شود (همان منبع).
چاپلین افسردگی را سقوط غیرقابل توجیه تنود حیاتی تعریف کرد که این حالت در قلمرو بدنی با خستگی دائم آشکار می شود، در قلمرو شناختی به صورت پراکندگی دقت و مشکل کوشش فکری، در قلمرو عاطفی به شکل حالت مالیخولیایی که با هشیاری فرد نسبت به ناتوانمندی واکنش همراه است متجلی می شود (دادستان، ۱۳۷۶). در معنای محدود پزشکی، افسردگی به منزلة یک بیماری خلق و خو یا اختلاف بخش خلق و خواست (همان منبع).
هیلگارد افسردگی را شامل دو مولفه اساسی می داند که عبارتند از ناامیدی و غمگین می باشد. شخص رکود وحشتناکی احساس می کند و نمی تواند تصمیمی بگیرد و یا فعالیتی را شروع کند و یا به چیزی علاقمند شود. شخص افسرده در احساس بی کفایتی و بی ارزشی غوطهور می شود (اتکینسون، ۱۳۶۹)
۱) دیدگاههای روانشناسی در مورد افسردگی
علل افسردگی از دیدگاههای نظری متعددی مورد بررسی قرار گرفته اند. در حال حاضر رایج ترین نقطه نظر آن است که گروههای مجزایی از افسردگی وجود دارد که علائم آنها دلایل متفاوت دارد. عقیده بر این است که نوع دو قطبی که هم رفتار شیدایی و هم افسردگی را شامل می شود به عوامل ژنتیک بستگی دارد. نوع یک قطبی که در آن افسردگی به تنهایی بدون دوره های شیدایی رخ می دهد، احتمالا شامل چندین گروه فرعی می شود که بعضی از آنها به ساختار ژنتیکی مربوط هستند. بسیاری از محققین افسردگی را بعنوان نتیجه ای از تعامل بین خصوصیات زیست شناسی فرد و آسیب پذیری روانشناختی و رویدادهای تنش زا یا موقعیت های مشکل زای مستمر در زندگی فرد تلقی می کنند (ساراسون و جی، ۱۳۷۱)
ـ دیدگاه روان تحلیل گری
در نظریه های روان تحلیل گری، افسردگی بعنوان واکنشی در برابر فقدان تعبیر شده است. صرف نظر از نوع فقدان، شخص افسرده واکنش شدیدی در برابر آن نشان می دهد، چون موقعیت کنونی تمام ترس ها و احساساتی را که با فقدان خاصی، در دوران کودکی (فقدان محبت والدین) همراه بوده اند را احیاء می کند.
وقتی به دلایلی نیاز شخص به محبت و مواظبت در دوران کودکی ارضاء نشده باشد، از دست دادن چیزی در دوران بعدی زندگی سبب می شود که شخص به حالت درماندگی و افسردگی، واپس روی کند. یعنی بهمان دورانی که فقدان اولیه صورت گرفته است (اخوت و جلیلی، ۱۳۶۲)
نخستین نظریه افسردگی در چارچوب روان تحلیل گری توسط فروید و آبراهام ارائه شد. وجود مشابهت بین افسردگی بالینی و واکنش عزا بدلیل از دست دادن فرد محبوب نقطه آغاز این نظریه بود (دادستان، ۱۳۷۶).
فروید در اثر بزرگش در مورد افسردگی تحت عنوان «سوگواری و مالیخولیا» هم سوگواری طبیعی و هم مالیخولیا (افسردگی) را پاسخ هایی به از دست دادن شخص یا چیزی مورد علاقه توصیف کرد. اما فرد مبتلا به افسردگی بر خلاف فرد سوگوار از خود کم بینی فوق العاده و عجز در «خود» خویش در مقیاس کلی رنج می برد (همان منبع)
فروید معتقد بود شخص افسرده وجدان یا فراخود قوی و تنبیه کننده ای دارد. او بر احساس گناهی که وجدان بوجود می آورد تاکید می کرد (معانی، ۱۳۶۸).
در نظریه فروید یکی از زمینه تاریخی افسردگی اختلالی است که در روابط اولیه کودک ایجاد می شود. این اختلال ممکن است بعلت از دست دادن واقعی والد یا فقدان خیالی از این نوع باشد. این فقدان بخاطر کیفیت اضطراب زدایی آن از حیطة هشیاری بیرون رانده می شود. معهذا این فقدان واپس زده شده به اعمال نفوذ خود ادامه می دهد و وقتی با یک رویداد مهم نمادین تحریک می گردد خود را در قالب افسردگی واقعی جلوه گر می سازد (اخوت و جلیلی، ۱۳۶۲).
تحقیقات متعددی این نکته را تأیید کرده اند که در اکثر موارد افسردگی در پی یک فقدان مهم آغاز می شود. با این حال تجربة فقدان در خلال کودکی و یا حفظ وابستگی، فرد را در برابر فقدانهای بعدی آسیب پذیر می سازد و ضربه های ناشی از فقدان در سالهای نخستین زندگی می توانند راه را بر افسردگی دوره بزرگسالی بگشایند (دادستان، ۱۳۷۶).
ملانی کلاین در سال ۱۹۳۴ در اثر خود تحت عنوان نکاتی دربارة روان ـ پدیدآیی حالات آشفتگی ـ افسردگی مفهوم موضع افسرده وار کودکانه را بعنوان وهلة اجتناب ناپذیری از فرایند تحول مطرح کرد و آسیب پذیری فرد در برابر افسردگی را به چگونگی طی کردن این موضع، وابسته دانست (دادستان، ۱۳۷۶).
اشپیتز نیز از طریق مشاهدة روابط موضوعی مادر با کودک، علت افسردگی را در اثر محرومیت عاطفی جزئی مادر ـ کودک در اولین سال زندگی کودک می داند که به افسردگی اتکایی منجر می شود که در صورت محرومیت عاطفی کامل به دق و رنجوری تبدیل می شود (همان منبع).
بطور خلاصه علل افسردگی در مکتب روان تحلیل گری و مکاتب وابسته به آن را در عوامل زیر می توان بر شمرد؛ خشم درونی شده (تبدیل غریزه خشم به افسردگی)، از دست دادن و فقدان یا معبود (جدایی، انقطاع در رشته های عاطفی بیمار و عزیز از دست رفته)، نقصان حس اعتماد به نفس (عدم توانایی در سریدن به آرمان ها شخصی) و اختلال در ارزیابی واقعی و درک امور (ناامیدی) (معانی، ۱۳۷۶).
ـ دیدگاه رفتاری نگر
نظریه پردازان رفتارنگر علاقمندند تا افسردگی را به مانند هر اختلال روانی دیگر در قالب مفاهیم یادگیری و در پرتو یافته های آزمایشگاهی و تجربی مطرح و بررسی کنند. اغلب این روانشناسان به شدت تحت تأثیر یافته های بی. اف. اسکینر قرار دارند (ساراسون و جی، ۱۳۷۱).
نظریه مشهور درماندگی آموخته شده سلیگمن در ۱۹۷۵، دیدگاه رفتاری لوینسون در ۱۹۷۴ و تا حدودی دیدگاه کنترل شخصی رم نظریه های ناظر بر این مدعا هستند.
سلیگمن در در طی آزمایش های خود با سگ ها متوجه شد که ناکامی متوالی سگ ها متوجه شد که ناکامی متوالی سگ در کوششهای مربوطه به اجتناب از شوک، موجب می شود تا سگ، دست از کوشش بردارد و منفعلانه شوک را تحمل کند سلیگمن این حالت را درماندگی نامید. از نظر وی درماندگی حالتی روانی است که بهنگام کنترل ناپذیر بودن حوادث روی می دهد. پاسخ زمانی کنترل ناپذیر تلقی می شود که پیامدی مستقل از پاسخ های ارادی داشته باشد، یعنی رفتارها و واکنش های حیوان، تأثیری روی نتایج بعدی نداشته باشد.
سلیگمن از این آزمایش ها نتیجه گرفت که درماندگی، نوع خاصی از یادگیری است که در آن حیوان متوجه عدم ارتباط رفتارهای اجتنابی خود با پیامدهای بعدی می شود. این یادگیری موجب شکل گیری یک سازه شناختی تحت عنوان «انتظار» ناکار آمدی پاسخ در کنترل پیامدها می شود سلیگمن معتقد شد که افسردگی انسانها نیز ناشی از انتظار عدم کارآمدی پاسخ و یادگیری مستقل بودن پیامد از رفتار ارادی است نظریه درماندگی آموخته شده، دیدگاهی مفید در تبیین افسردگی فراهم آورده است (همان منبع)
از دیدگاه لوینسون افراد به این علت افسرده می شوند که محیط اجتماعی آنان کوچکترین تقویت مثبتی فراهم نمی آورد. بسیاری از رویدادهایی که موجب بروز افسردگی می شوند (مانند مرگ یکی از عزیزان، شکست در شغل و نداشتن سلامت) در عین حال امکان تقویت های معمولی را کاهش می دهند. وقتی افراد افسرده و نافعال می شوند همدردی و توجه نزدیکان و دوستان بصورت منبع عمده تقویت برای آنان در می آید. این توجه در آغاز درست همان رفتارهای سازش نایافته را تقویت می کند (مانند گریه کردن، شکایت کردن، انتقاد کردن از خود، صحبت از خودکشی). اما چون مردم از مصاحبت با کسی که پذیرای شادی نیست زود خسته می شوند، بنابراین رفتار شخص افسرده نهایتا باعث بیزاری حتی نزدیکترین کسان او می گردد و این خود هم تقویت های دریافتی او را بیش از پیش کاهش می دهد و هم انزوای اجتماعی و ناشادکامی او را می افزاید. پایین بودن میزان تقویت موجب کاهش بیشتری در آن دسته از فعالیتها و جلوه های رفتاری می شود که احتمالا پاداش به دنبال دارند. دور باطلی بوجود می آید که هم فعالیتها و هم پاداش ها را کاهش می دهد (دادستان، ۱۳۷۶).
رم ۱۹۷۷، نیز بر این باور بود که وجود نقص در اجزای مختلف فرایند کنترل خود، و از جمله نقص در عمل «تقویت خود» و «تنبیه خود» به تولید نشانه هایی از افسردگی می انجامد. این نشانه ها وقتی با هم جمع شدند، سندرم افسردگی را تشکیل می دهند. بدین سبب رم در درمان، به روش کنترل خود معتقد است. شخص افسرده باید در شیوة «ارزیابی خود»، اسناد موفقیتها و شکست ها به عوامل درونی و بیرونی و شیوه تقویت و تنبیه خود، تغییراتی بوجود آورد. رم بر این باور است که توجه انتخابی افراد افسرده به محرک ها، رفتارها و پیامدهای منفی، باعث بدبینی ویژه افسرده ها و دیدگاه منفی آنها نسبت به موقعیت جاری شان می شود. توجه انتخابی، نقایص انگیزشی ویژه ای را نیز به بار می آورد و فرد افسرده رغبت خود را برای کنترل پیامدهای محیطش از دست می دهد. در نتیجة نقایص انگیزش و بدبینی، خلق و عاطفة افراد افسرده نیز منفی می شود. از نظر رم یکی از عوامل عمده این نقایص، میزان اندک تقویت خود است. (همان منبع)
بندورا نیز استدلال کرده است که عزت نفس پایین و بسیاری از رفتارهای افسردگی، نشان دهندة نقص در سیستم تقویت خود است. او به اهمیت تقویت های مثبت در حفظ و تداوم رفتار سازگارانه تاکید می کند و می گوید این تقویت ها می توانند توسط خود فرد تولید شوند. و همیشه توسط منابع محیطی فراهم نمی آیند. بنابراین شخص به این دلیل افسرده می شود که تمایل کمتری به تقویت خود دارد و همزمان در تنبیه خود به علت تقصیرهای فرضی اغراق می کند (شولتز و دوآن، ۱۳۶۶).
ـ دیدگاه شناختی