بخشی
از متن اصلی :
«افغانستان پس از سقوط سلطنت نادرشاه و
تأسيس كشور مستقل افغاني تحت حكومت احمد شاه دراني، به ايفاي نقش ديرين خود كه يكي
از مراكز ادبيات فارسي و وسيلهانتقال جريانهاي ادبي ماوراء النهر و هند اسلامي بود
ادامه داد. پيش از دوره صفويان تعاملات ادبي ميان ايران و هند، از طريق خراسان و افغانستان
صورت مي گرفت. تحولات بعدي، هم در افغانستان و هم در ايران پس از مرگ نادرشاه و طي
قرون (نوزدهم / سيزدهم) باعث شد كه تعاملات ادبي افغانستان با ايران به حداقل ممكن
برسد و حتي قطع شود. ولي نقش افغانستان در انتقال فرهنگ و ادبيات، ميان ماوراء النهر
و هند تا حدود 1300 ش ادامه يافت»1
قطع ارتباط جريانهاي ادبي ايران و ساير ممالك پارسي زبان در اوج رواج سبك هندي
صورت گرفت و باعث شد كه افغانستان و به تبع آن هند و ماوراءالنهر از تحولات ادبي ايران
در سالهاي بعد بيخبر مانده، به راه خويش ادامه دهند. به همين دليل حركت ظاهراً جديد
شاعران ايراني مانند مشتاق، شعله، صبا و . . . در جهترهايي از سبك هندي و بازگشت به
سبكهاي قديم تأثيري در ممالك ياد شده نداشت. فرهيختگان افغانستان هم، به جهت آنكه
براي تحصيل و كسب دانش به هند يا بخارا ـ كه مركز رواج سبك هندي بود ـ ميرفتند در
مراجعت به وطن همان سبك و شيوه را پيش مي گرفتند به علاوه، ساية سنگين شاعر بزرگي همچون
بيدل ـ كه در افغانستان مقبوليت عام و تام داشت ـ اجازه نميداد كسي در هواها و فضاهاي
تازهتر دم بزند. با اين حال و عليرغم قابليتهاي فراوان شعر پيشرفته بيدل براي گشودن
راهها و فضاهاي جديد در شعر، اين اتفاق در افغانستان نيفتاد و شاعران به تلاش براي
تقليد هر چه بهتر از سبك بيدل اكتفا كردند. دليل اين امر شايد عدم تحول در شؤون زندگي
و اطوار حيات در افغانستان باشد كه نسبت به زمان بيدل تغيير محسوسي پيدا نكرده بود.
به هر صورت بيدلگرايي و سبك هندي تا چند دهه پيش سبك غالب شعر در افغانستان بوده است
و چندان بيراه نيست اگر بگوييم هنوز هم هست و در كسوتي جديد به حيات خويش، هم در افغانستان
و هم در ايران ادامه ميدهد. البته تلاشهاي فردي براي گريز از اين سبك هميشه در افغانستان
وجود داشته اما هيچگـاه
تبـديل به حركـت و جرياني
قدرتمند و فراگير كه سبك هندي را پس بزند نشده است. در گذشته شاعراني مانند
شرر كابلي، سيد مير هراتي و بويژه واصل كابلي كوشيدند تا خود را از «عادت زمانه» دور
سازند اما هيچگاه موفق به احياي سبك قديم يا ايجاد جرياني جديد نشدند.2
تقليد شاعران افغان از طوطيان هند همچنان ادامه داشت تا با يكي دو واسطه مانند
غلام محمدخان طرزي و فرزندش محمد امين عندليب در دوره عبدالرحمان خان و پسرش حبيبالله
خان به شاعراني مانند قاري عبدالله و پس از او ملك الشعراي بيتاب و ديگران رسيد.3 مقارن
با همين ايام، دوران بيداري افغانستان آغاز شد و تحت تأثير اين نهضت، شعر و ادبيات
افغانستان دستخوش تغيير و دگرگوني گرديد.
این فایل به
همراه چکیده ، فهرست مطالب ،
متن
اصلی و منابع تحقیق با فرمتword در اختیار شما قرار میگیرد
تعداد صفحات : 23