عنوان: عوامل انحطاط تمدنها و حکومتها از دیدگاه ابنخلدون
قالب: Word
تعداد صفحات: 11
الف) نازپروردگی
گفتیم که در قبیله، افراد دلاور، شجاع، خشن، نستوه و نیرومندند و بنا به مقتضیات محیط، قوی بار میآیند و همین قدرت در پیروزی آنان بسیار قابل اهمیت است. «در شهر و زندگی شهری، عیناً مردم دارای زندگی و شرایطی هستند که در نقطه¬ی مقابل زندگی اول و خواه ناخواه آن، شجاعت و دلاوری و خشونت از آنان رخت بربسته، لطیف، نازپرورده و تن آسا می¬شوند که مکرر، ابنخلدون به این نازپروردگی شهریان گوشه میزند و ایراد میگیرد. گویی انسان تنپرور، گوسفندی است که هرچه چاقتر میشود، زمان ذبحش نزدیکتر میشود».
وجه سوم این است که تن آسایی از مقتضیات طبیعی کشورداری است و هرگاه اولیای دولتی به تن آسایی و راحتطلبی انس گیرند، رفته رفته برحسب خاصیت، کلیه عادات این انس به منزله امری طبیعی در آنها رسوخ خواهد کرد؛ چنانکه نسل¬های تازه آن در خرافی معیشت و نعمت و در نازپروردگی و تجمل خواهی پرورش خواهند یافت و خوی خشونت را از دست خواهند داد و عادات بادیهنشینی را که به سبب آنها، ملک را به چنگ میآورند مانند سرسختی و دلاوری و بیباکی و خو گرفتن به شکار و سفر کردن در بیابانها و ره نمودن به دشتهای دور، از یافت خواهد برد و میان ایشان و بازارهای شهری به جز مهارتها و نشانههای دولتی تفاوتی نخواهد بود. در نتیجه، نیروی نگهبانی و لشکری ایشان ضعیف میشود و دلاوری آنان از دست میرود و شوکت و شکوهشان در هم شکسته میشود و به بدفرجامی آن به دولت میرسد.
البته نه اینکه این نازپروردگی است که مورد ایراد ابنخلدون است، بلکه عادات ناشی از این راحتطلبی و سستی است که به نظر او موجب تباهی است.