برگرفته از متن کتاب:
کسی که چیزی را می داند و تجربه کرده و آزموده، با کسی که آن چیز را نمی داند و تجربه نکرده و نیازموده و نشنیده و نخوانده مساوی نیست، آنکه می داند یک جور برداشت دارد و آنکه نم یداند گرفتار یک نوع ساده بینی و ساده نگری است و ذهنش متوجه مسئله ای نمی شود.
یک مثال می آورم، دو نفر به کنار رودخانه ای رفته اند و دارند نوزادهای قورباغه و سنجاقک را کف رودخانه نگاه می کنند، آنکه از زیست شناسی چیزی نمی داند فقط چند نوزاد قورباغه و سنجاقک را می بیند و اما آنکه چیز ناقصی از زیست شناسی می داند وقتی نگاهش به نوزاد قورباغه ها می افتد که چگونه بعضی ها مانند دانه منجوق در ته آب لول می خورند و چگونه برخی دیگر مانند ماهی در آب شنا می کنند و چگونه برخی ها با دو دست و برخی ها با چهار دست و پا شنا می کنند. با دیدن این منظره، دورنمایی از تکامل اجداد قورباغه ها را در برابر خود می بیند و سیر تکامل حیوانات را از چگونگی اختلاف شکل نوزادها برداشت می کند و می فهمد که اجداد قورباغه ها یک وقت بصورت کوچکترین جرثومه حیات بوده اند و مانند آمیبها زندگی می کرده اند و روز دیگر به صورت ماهی نمایان شده اند و در دوره های دیگر به صورت دوزیستیان با دو پا و در دوره های بعدی بصورت قورباغه های کنونی نمایان شده اند، آنطور که زیست شناسان امروز پنداشته اند...