PDF رمان #پیچک
✍🏻نویسنده : #چاوان_مقدم
🎬ژانر : #عاشقانه
📝خلاصه :
آقای درخشانِ بزرگوار اگر اجازه بفرمایید این دو تا جوون برن سنگاشونو با هم وا بکنن...
آذین،بیاختیار لبخند بزرگ و مشتاقی زد که مادرش فیروزه،با چشم غرهای لبهاش را به هم دوخت.
همین که توحیدِ درخشان دهان باز کرد صدای آیفون بلند شد.
-اختیار داری جناب شهردار...اجازه مام دستِ شماست.