این کتاب زندگینامه نیست اما مجموع خاطراتی از دوران جنگ دوم جهانی و تمام ماجراهایی است که نویسنده هم به نوعی آنرا تجربه کرده است. این ماجرا صد البته با تخیلی نویسنده هم آغشته شد تا تجربه ای یگانه برای مطالعه به دست دهد.
بریده ای از کتاب:
در دورترین گوشه باغ ما، آنجا که انبوه بوته های فندوق و دیگر بوته ها درهم تنیده بودند، سوراخی در نرده بود. آن سوراخ تنها به اندازه ای بزرگ بود که گربه ای، سگی یا بچه ای از آن عبور کند. پدر و مادرم هیچ وقت به خود زحمت ندادند آن را تعمیر کنند. وُلف، سگ ما، دیگر پیر شده بود و مثل گذشته فرار نمی کرد که به گشت و گذارهای طولانی در ده، مزارع و جنگل برود و نمی ارزید که به خاطر مینی، گربه مان، سوراخ را ببندند. هیچ نرده ای چه با سوراخ، چه بی سوراخ، مانع نمی شد که گربه ای هر کجا که میل اش می کشد، برود...