بخشی از کتاب بزرگترین راز:
«در طول زندگی‌ام، همواره احساس می‌کردم چیزی کم دارم. انگار تکه‌ای گمشده از پازل وجود داشت که باید پیدایش می‌کردم. با همه موفقیت‌هایی که در زندگی‌ام داشتم، با همه دانشی که درباره قانون جذب و قدرت افکار مثبت به دست آورده بودم، هنوز احساس می‌کردم به چیزی عمیق‌تر نیاز دارم. چیزی که فراتر از تمام این‌ها باشد. و حالا می‌دانم که آن تکه گمشده چه بود - حقیقتی که همیشه در درون ما بوده، اما ما آن را نادیده گرفته‌ایم. حقیقتی که وقتی آن را درک می‌کنی، همه چیز در زندگی‌ات دگرگون می‌شود.
تصور کنید تمام عمرتان را در خواب بوده‌اید و ناگهان بیدار می‌شوید. همه آنچه فکر می‌کردید هستید، همه آنچه فکر می‌کردید می‌دانید، همه نگرانی‌ها و ترس‌هایتان، همه محدودیت‌هایتان، همگی بخشی از آن خواب بوده‌اند. و حالا که بیدار شده‌اید، می‌بینید که واقعیت چیز کاملاً متفاوتی است. این دقیقاً همان اتفاقی است که وقتی بزرگترین راز را کشف می‌کنید، برایتان می‌افتد. شما از خوابی که در آن خود را موجودی جدا، محدود و آسیب‌پذیر می‌پنداشتید، بیدار می‌شوید و حقیقت شکوهمند هویت واقعی‌تان را کشف می‌کنید.»