PDF نسخه کامل رمان پارادوکس چشمانش
نویسنده : الما شایسته
تعداد صفحه :1303 صفحه
ژانر:عاشقانه، پلیسی، معمایی، اجتماعی، هیجانی، بزرگسال، صحنه_دار
رمان پارادوکس چشمانش به قلم آلما شایسته لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
جانا دختری که سال ها پیش طی یک حادثه پدر و مادرش را از دست میدهد و زمانی که میفهمد پدر و مادرش به دست پرویز فولادوند به قتل رسیده اند تصمیم میگیرد برای انتقام به عمارت فولادوند ها برود و کاری کند که پسر پرویز فولادوند یعنی مسیحا فولادوند عاشقش شود تا بتواند از این قضیه سو استفاده کند و انتقامش را به نحو احسن بگیرد،غافل از اینکه مسیحا یک مرد عادی نیست،او درگیر یک بیماری روانی است و با وجود گذشته ی نامعلوم و شخصیت مرموز اش جانا پشیمان شده می خواهد به هر نحوی از آن عمارت شوم فرار کند ولیکن موانعی سد راه اش می شود…!
قسمتی از رمان پارادوکس چشمانش
درسته گفتم زبانم ضعیفه و مثل تو بی نقص و با لهجه صحبت نمیکنم ولی منم یه چیزایی از زمان مدرسه یادمه جا همین ًلطفا دیگه،درضمن یه خرید خصوصی دارم پس منتظر وایسا تا برگردم! کلافه خواست بپرسد چه چیز خصوصی ای میخواهد بخرد که نمیتواند به مسیحا بگوید ولی جانا بی اهمیت و با قدم هایی سریع رفته بود! بعد از چند دقیقه برگشت و با نیش باز رو به مسیحا گفت:_خیلی خب،بریم! و بعد دست مسیحا را گرفت و خیره به گره ی دستانشان با لبخند قدم برداشت که مسیحا لب زد:_اینبار قراره برگردیم خونه؟!
چشمانش را در حدقه چرخاند و گفت :_نه خیر،مگه قرار نبود وسایل نقاشی بخری؟! و بعد رو به زن سیاه پوست زیبایی که داشت رد میشد با لبخند گفت آلما شایسته پارا دوکس چشمایش !…excuse me miss_: (ببخشید خانم؟)! به سمت جانا برگشت و گفت !?yes_(بله؟)! !?is there any painting shop in this mall_(فروشگاه نقاشی ای توی این پاساژ هست؟)!
سر تکان داد و با لبخند گفت !yeah, It is on the fifth floor _: (بله،طبقه ی پنجمه)! سر تکان داد و گفت !thank you so much_: (خیلی ممنونم)! سر تکان داد و گفت !?are you a painter_: (شما نقاشی؟)! خندید و همینطور که دست مسیحا را بیشتر میفشرد گفت !no,but my boyfriend is_ (نه ولی دوست پسرم هست)!نگاهش را به سمت مسیحا منعطف کرد و با لبخند گفت !good for you girl,what a hot and artist man
(خوش به حالت دختر،چه مرد جذاب و هنرمندی)! خندید و سر تکان داد و گفت !just controlling my self not to kiss him_: (فقط خودم رو کنترل میکنم تا نبوسمش)! قهقه زد و همینطور که به سمت پله برقی میرفت گفت !kiss him girl,kiss him_: (ببوسش دختر،ببوس)! _اونقدرا هم بد صحبت نمیکنی! به سمتش برگشت و لبخند زد و شانه ای بالا انداخت _تاثیرات این همه فیلم و سریالیه که این مدت دیدم!_به حرفش گوش نمیکنی؟! تای ابرویش را بالا انداخت گفت _هوم،ببوسمت؟!