PDF رمان ما ماه و ماهی بودیم
نویسنده: زهرا ارجمندنیا
ژانر: رمان انتقامی،عاشقانه و هیجانی
تعداد صفحات : 2200 صفحه
قابل اجراء اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری رنج کشیده ناباور از جبر زمانه حکم هرزگی همانند مهر بردگی بر پیشانی اش کوبیده اخ که چه دردی دارد انارک خانه گردد میوه گندیده در میان یک سبد آبرو اخ که چه سخت است دستی که تا کنون بر تنت مهر پدارنه می گذاشت اکنون رد درد از خود بر جای بگذارد گویند در نا امیدی بسی… ناامیدی است برای دخترک ما اما چرخ گردون فاش میکند رازهایی را ذهره خواهد ترکاند از دشمنانش و انگاه که سر دخترکمان بالا اما چه فایده قلبی که به کوچکی ماهی بود به سختی سنگ خواهد شد به جز زمانی که با نوازش معشوق بگذرد..
خلاصه رمان ما ماه و ماهی بودیم
دهمین روز سبز! اسمش را روز سبز و شبش را شب سرمه ای گذاشته بودم. هنوز از قریحه ی هنر، چیزهایی درونم بود. چیز هایی که هرچقدر تلاش می کردم گمشان کنم، پیدا تر از همیشه برابرم ظاهر می شدند. ده روز گذشته بود، از وقتی که روزم را با منظره ی سبز پشت پنجره ها آغاز می کردم و شبم را، با نمای سرمه ای پوش مخملی آسمان و برق اکلیل مانند ستاره هایش! تهران این طور نبود. روزهایش دودی بود و شب هایش سیاه،
صبح با صدای بوق کش دار راننده ها از خواب بلند می شدم و شب، با صدای دعوای زن و شوهر واحد بالایی، به خواب می رفتم. با این حال، دلتنگ روزهای دودی و شب های سیاه بودم. دهمین روز سبز، برای من تعبیر شاعرانه ای نبود… بیش تر، یادآور رنگ چشمان دختری بود که… كابوس! دهمین روز سبز، کابوس بود .کابوسی که هرروز، بعد از جدل عمیقم در خواب، در بیداری هم دنبالم می کرد. بیشتر روزها را پشت پنجره می نشستم.
قلم و بوم نقاشی ام را هم، جلویم قرار می دادم. بوم اما هر روز سفید تر از روز قبل، به قلبم دهان کجی می کرد. جلویم یک منظره تصویر بود و من، هیچ راهی برای زنده کردن ذوقم نداشتم. از وقتی ذوقم مرده بود، هنرم را هم با آن خاک کرده بودم سه تا بطری ام تمام شده بود، دوبار دیگر هم سفارش داده و هردوبار، بیش تر از بار قبل هزینه ی مسافت پرداخت کرده بودم. این یعنی وابستگی بیشتر و از آن طرف بردن بیشتر آبروی بابا، حس می کردم…