فهرست
مقدمه. 2
تاريخچه. 3
چگونه از ان ال پي استفاده نمود؟. 5
عصب.. 6
کلامي.. 9
برنامه ريزي.. 12
ستونهاي انالپي.. 13
مفاهيم اصلي و كليدي ان ال پي.. 14
پيشفرضها برنامه ريزي عصبي-کلامي(ان ال پي): 15
پيش فرض اول : داشتن نقشه براي هر کاري که ميخواهيم انجام دهيم . 15
پيش فرض دوم : نقشه قلمرو نيست. 16
پيش فرض سوم : در راه رسيدن به هدف بايد انعطاف پذير بود. 16
پيش فرض چهارم : «ارتباط با ضمير ناخودآگاه يا تن و روان ، تشکيل دهنده يک واحد است » 17
پيش فرض پنجم : به الگوهاي مختلف دنيا احترام بگذاريد. 25
پيش فرض ششم : هر چيز که براي فردي امکان پذير باشد، براي ديگران هم امکان پذير است . 25
پيش فرض هفتم : «هر کسي براي رسيدن به نتايجي که دنبال ميکند، منابع لازم و کافي در اختيار دارد. 26
پيش فرض هشتم : «چيزي به نام شکست وجود ندارد. فقط نتايج موجودند.» 27
پيش فرض نهم : ما نميتوانيم ارتباط برقرار نکنيم. 28
پيش فرض دهم :در پشت هر رفتاري يک منظور مفيد نهفته است . 29
منابع. 31
مقدمه
برنامه ريزي عصبي کلامي ، يک سيستم کاملا مؤثر است که الگوهاي احساسي و ذهني افراد را تغيير ميدهد تا آن ها در هر زمينه کاري، پيشرفت نمايند و بيشتر از زندگي فردي خود لذت ببرند. با استفاده از آموزش ان ال پي در يادگيري ارتباط مؤثر و کسب خودآگاهي ميتوان رفتارهاي جديد را ياد گرفت و آن ها را انطباق داد تا به نتايج مدنظر دست يافت . توسط برنامه ريزي عصبي کلامي ، قادر به انجام چه کارهايي هستيد؟
با استفاده از برنامه ريزي عصبي کلامي ميتوانيد عادات و رفتارهاي خود و سايرين را تغيير دهيد. به کمک آن ميتوانيد بهتر گفتگو نماييد و در کار خود پيشرفت نماييد.
روش شناسي برنامه ريزي عصبي کلامي نيز ميتواند در تغيير عادت هاي ذهني به شما کمک کند تا الگوهاي افراد موفق را به کار بريد. برنامه ريزي عصبي کلامي به شما اجازه ميدهد تا انعطاف و کارايي را در محيط کار و زندگي شخصي، ايجاد کنيد و کيفيت و محدوده انتخاب هاي زندگي خود را بهبود بخشيد.»
برخي انالپي را مطالعهي ساختار تجربيات عيني مينامند و برخي آن را هنر و دانش ارتباط. در واقع ان ال پي تعريف دقيق و مشخصي ندارد حتي بنيانگذاران آن ريچارد بندلر و جان گريندر تعاريفشان متفاوت ميباشد.
«يک بار ريچارد بندلر از دانشجويانش خواست که ان ال پي را تعريف کنند که کلاس از کنترلش خارج شد.» (آلدر و هيتر، ١٣٩٢)
اخيرا از ريچارد بندلر خواسته شد تا عبارت "برنامه ريزي عصبي کلامي " را به صورت زير در آکسفورد تعريف نمايد:
برنامه ريزي عصبي کلامي : "مدلي براي ارتباطات بين فردي که عمدتا در رابطه با الگوهاي ارتباطي رفتاري و تجارب شخصي (مخصوصا الگوهاي فکري ) زيربناي آن ها و سيستم درماني جايگزين است که با تکيه بر ان ال پي، منجر به خودآگاهي افراد و يادگيري نحوه برقراري ارتباط مؤثر مي شود تا الگوهاي ذهني و رفتار عاطفي خود را تغيير دهند». اما انالپي در حقيقت چگونه فكر كردن، احساس كردن و يافتن معناي زندگي هر روزه و اتفاقاتي كه پيرامونتان ميافتد است (ردي و برتون، 1391).
توانايي شما براي انجام هر كاري در زندگي به اين بستگي دارد كه چگونه به محركها در سيستم عصبي پاسخ دهيد. انالپي به كشف چگونه فكر كردند و اينكه ميخواهيد چگونه با خود و ديگران ارتباط موثرتري داشته باشيد، كمك ميكند.
ان ال پي روشي براي تأثير بر رفتار ذهني (بخش " عصبي " از عبارت ) از طريق کاربرد زبان (بخش "کلامي ") و انواع ديگر ارتباطات است که شخص را قادر به ثبت نحوه پاسخگويي به محرکها (به معناي "برنامه ريزي") و ارائه رفتارهاي جديد و بهتر مي نمايد. برنامه ريزي عصبي کلامي اغلب با ترکيب هيپنوتيزم و تلقين به نفس ، به افراد کمک مي کند تا خواسته هاي خود (برنامه ريزي ) را تغيير دهند.
عصبي: به سيستم عصبشناسي باز ميگردد. فرايند فكر كردن، سيستم عصبي را در شما فعال ميسازد و به اين شكل روي بدن مادي، احساسات و رفتارهايتان اثر ميگذارد.
كلامی: کلام در ان ال پی یعنی چه سخنانی به زبان می آورید و زبان بدنتان چگونه روی دیگران اثر می گذارد.
اما خود انالپي از سه بخش تشكيل ميشود:
Neuro: به آنچه در ذهن شما ميگذرد ارتباط دارد.
Linguistic: به كلماتي كه در ارتباط برقرار كردن استفاده ميكنيد، مربوط ميشود و علاوه بر آن زبان بدن و نحوهي استفاده از آن را هم در بر ميگيرد.
Programming: به الگوهاي رفتاري مربوط ميشود كه بايد بياموزيد و سپس آنها را تكرار كنيد.
تاريخچه
«بندلر و گريندر قصد نداشتند مکتب جديدي از درمان را آغاز کنند ، در واقع هدف آنها اين بود که الگوهاي مورد استفاده توسط درمانگر هاي برجسته را کشف نموده و بعد اين اطلاعات را در اختيار سايرين قرار دهند آنها خود را در گير نظريه ها نکردند.
بلکه مدلهايي از درمان هاي موفق را ارائه دادند که هم سودمند بود و هم قابل انتقال به ديگران سه درمانگر ارائه دهنده ي اين مدل ها شخصيت بسيار متفاوتي بودند، با وجود اين الگوهاي مشابهي را به کار مي گماردند بندلر و گريندر اين الگوها را به شيوه دقيق تر نمايان ساخته و مدل گيرايي از آنها ارائه دادند که ميتوان آن را در برقراري ارتباط اثر بخش ايجاد تغييرات فردي ، سرعت بخشيدن به يادگيري و البته بيشتر لذت بردن از زندگي به کار برد . آنها کشفيات اوليه خود را در چهار کتاب مستند کردند اين کتاب ها در سال هاي ١٩٥٧ تا ١٩٧٧ منتشر گرديد.
چگونه از ان ال پي استفاده نمود؟
"برنامه ريزي عصبي -کلامي منجر به بهبود عملکرد افراد مي شود، به افراد کمک مي کند تا با تسلط بر احساسات خود، همچنان بر خواسته هاي خود، تمرکز کنند. در ان ال پي ، استراتژي ها و تکنيک هاي برنامه ريزي عصبي ، طراحي مي شوند تا با ترکيب آن ها، نتايج مدنظر حاصل شوند. براي مثال ، روش سريع هراس درماني توسط برنامه ريزي عصبي -کلامي نسبت به استراتژي انگيزشي برنامه ريزي عصبي -کلامي ، از روش هاي کاملا متفاوتي استفاده مي کند.
به طور خلاصه ، برنامه ريزي عصبي کلامي به افراد اجازه مي دهد تا در زندگي خود، آزادانه تر انتخاب کنند.
«درواقع بدن رباتي است که بوسيله ي ذهن کنترل مي شود» (انجمن هيپنوتيسم باليني آمريکا، ١٣٩٣)
«به طور کلي انسان هر کاري را که انجام مي دهد، يک رفتار است که بر اساس يک برنامه ريزي شکل گرفته است و رفتار بر اساس اطلاعاتي شکل مي گيرد که از محيط و از طريق حواس پنج گانه و سيستم عصبي دريافت کرده و به مغز منتقل مي کند.» (معدلي، ١٣٩٣)
هروقت ياد بگيريم تا کاري بر روي ذهنمان انجام بدهيم به صورت خودکار در خواهد آمد و به صورت نا آگاهانه در آن مهارت پيدا مي کنيم . اين مهارت ها مي تواند افسرده کردن خودمان دودل بودن فشار رواني به خودمان وارد کردن و يا احساس وحشت کردن و نااميد بودن باشد آنها مي توانند در ما در زمينه احساس واقعا خوب داشتن در خودمان انگيزه ايجاد کردن آرام بودن و با اعتماد به نفس بودن و اميدوار بودن را ايجاد کنند .
عصب
بخش "عصبي "در عبارت ان ال پي نشان دهنده اين مفهوم اساسي است که تمام رفتارها ناشي از فرايندهاي عصب شناسي مربوط به پنج حس تجربي در جهان هستند تا اطلاعات دريافتي از دنيا را درک نماييم و از طريق تفکر، احساس و رفتار، واکنش نشان دهيم . بدن و ذهن به طرزي پيچيده با هم يکي شده اند. بخش "کلامي " از عبارت ان ال پي نشان دهنده کاربرد زبان براي سازمان دهي افکار و رفتارها و تعامل با ديگران است . اين امر شامل روابط غيرشفاهي نيز مي شود که در واقع ٩٣% از تأثير ارتباطاتي را تشکيل مي دهد. "برنامه ريزي " به شيوه يادگيري تفکر، احساس و رفتار در رابطه با جهان و شيوه انتخابي براي سازمان دهي عقايد و احساسات جهت توليد بهترين نتايج در هر زمينه ، اطلاق مي شود» (ساليا)
يک روش براي تشخيص شخصيت ديداري ، بررسي حرکات چشم وي است . چنين فردي پيوسته تصاوير و پاسخ ها را در سقف جستجو مي کند؛ بنابراين در صورت قطع تماس چشمي ، بايد صبور باشيم . باز تصوير خواهيم کرد که چنين فردي ، حقيقت را کتمان مي کند، اين يک قضاوت بسيار رايج است .
اکثر افراد حس بينايي را ترجيح مي دهند، درحالي که حس هاي بويايي و چشايي، الگوهاي فکري چندان محبوبي نيستند. هيچ اولويتي صرفا درست يا اشتباه ، بهتر يا بدتر نيست ؛ آن ها فقط به يک اندازه از احتمالات ارزشمندي برخوردارند. با افزايش آگاهي ما از اين الگوها، آمادگي بيشتري براي برقراري ارتباط نيز خواهيم يافت .
از طرف ديگر مي توان طور ديگري از زبان بدن استفاده نمود. رفتار ما مي تواند بر نحوه تفکر و احساس ، تأثير بگذارد. يک وضعيت پرتنش مي توان ما را به خوبي به سمت مشکلات سوق دهد؛ تحقير کردن به معناي بررسي عواطف مربوط به آن مشکلات است ؛ بنابراين ، عبارت سنتي "بالا کشيدن بدن !" (که به فردي افسرده گفته مي شود) واقعا مي تواند آن فرد را از احساسات منفي ، دور سازد (مک ميلان، 1386).
کلامي
"زبان و انتخاب کلام يکي از ابزارهاي اصلي يک مدير است . درصورتي که عاقلانه به کار رود، هدايت منطقي توسط کلمات هماهنگ ، صورت مي گيرد؛ اما اگر در کاربرد آن دقت نکنيد، فقط علف هرز برداشت مي کنيد"
کلام در آغاز مطرح شد. کلام ، زندگي شما هستند. آن ها مي توانند پاسپورت شما براي يادگيري و انتخاب يا زندانبان شما باشند. کلام شما، قلابدوزي الگوهايي است که روايتگر داستان شما هستند. به علاوه ، در تجارت ، زبان يک ابزار نيرومند و وجه رايج معاملات تجاري است .
برنامه ريزي
"اين امر به مردم مربوط است ، مابقي آن فناوري مي باشد".
اريکسون ، نقل قول در عقل سليم آينده
فرايند کدبندي استعداد به عنوان مدل سازي شناخته شده است . وقتي خود را جاي کسي ديگر مي گذاريد و کارهاي آن ها را انجام داده و به نتايج آن ها دست مي يابيد، شما در حال مدل سازي هستيد. مدل سازي مستلزم بازتوليد همان روند فکري ، زباني ، رفتاري و عملي است . شايد شما بايد عقايد و هويت ديگري را نيز اتخاذ نماييد. در يک استعاره مي توان گفت که شما نسلي از کد موردنياز براي نشان دادن استعداد موردنياز هستيد.
هدف مدل سازي استعداد در تجارت ، بازتوليد برتري است . اگر شما خواهان بازتوليد موفقيت يک فروشنده ، ارائه کننده يا مدير خاص باشيد، مدل سازي به شما در انجام اين کار کمک مي کند. هر چه بيشتر برتري را مدل سازي نماييد، بيشتر کشف مي کنيد. ان ال پي فراتر از آموزش سنتي است ، ازاين جهت که صرفا محدود به ارائه اعمال نمي شود، بلکه تلاش مي کند تا نحوه کارکرد مسائل را نيز توضيح دهد. فرايند ان ال پي به شما اجازه مي دهد تا نحوه يادگيري را بياموزيد و در مسير رشد فردي ، مالکيت و خودشناسي را ارتقا دهيد.
در پايان به برخي عقايد افراد برجسته اشاره خواهم کرد که شايد منجر به بروز تغييرات مثبت و ماندگار در ما شوند: "هر فرد منحصربه فرد است "؛ "شکست معنايي ندارد، تنها يک بازخورد است "؛ "پشت هر رفتار، يک نيت مثبت نهفته است "؛ "درون ما تمام منابع لازم وجود دارند " و "ذهن و بدن ، يک سيستم هستند ". هر يک از اين عبارات ، نيازمند تفسير، کاوش و بررسي و آزمايش بسيار است . پس از يافتن هدف خود، قطعا راه رسيدن به آن را خواهيم يافت !
"مسئله اين نيست که ما در حال انجام چه کاري هستيم ، بلکه اين است که مي خواهيم به کجا برسيم ".اسکار وايلد، دي پروفانديس »[1] (سونايت[2]، ٢٠٠٢)
ستونهاي انالپي
- حسن تفاهم و صميميت: چگونگي ارتباط شما با ديگران و با خودتان و يادگرفتن درس بزرگ نه گفتن به درخواستهاي ديگران و همزمان ناراحت نكردن آنها را شامل ميشود.
- آگاهي حسي: توجه به حواس پنجگانه زندگي را غنيتر ميكند.
- فك كردن درباره نتيجه: يعني فكر كردن درباره آنچه ميخواهيد، در مقابل گيرافتاد در مشكلات و افكار منفي.
- انعطافپذيري رفتاري: اين واژه به معناي كشف چگونه انجام دادن كاري به شكل متفاوت، هنگامي كه شيوهي كنوني جواب نميدهد. كليد انالپي انعاطفپذيري است (ردي و برتون، 1391).
مفاهيم اصلي و كليدي ان ال پي
باورها ، ارزشها ، خاطرات و عادتهاي ما تشكيل نظام بسيار نيرومند و تعيين كننده اي رو در ساختار ذهن ميدند كه ما از اين نظام بعنوان مركز كنترل و فرماندهي ذهن تعبير مي كنيم .
پيش فرضها : پيش فرضها مراجع ارزشيابي و قضاوت شما در مورد هر موضوعي هستند .
[1] . De Profundis
[2] . Sue Knight
پيش فرض اول : داشتن نقشه براي هر کاري که ميخواهيم انجام دهيم .
درواقع ، اين همان نقشه اي است که ما را به گنج ميرساند. به يقين ، ما براي هر کاري به يک برنامه ريزي قبلي نياز داريم ؛ حتي اگر بخواهيم يک ليوان آب بخوريم ، بلافاصله در خود يک برنامه ريزي انجام ميدهيم که هدف آن نوشيدن يک ليوان آب است . اين برنامه در خود يک نقشه دارد که در آن محل آب خوردن مانند: يخچال ، جنس آب ، مزه ي آب ، اينکه آب را در چه ظرفي بايد ريخت ، جنس و نوع و محل ظرف مربوط به آن و... مشخص شده است که درواقع ، ما را در راه رسيدن به هدف کمک ميکند. بسياري از اين نقشه ها به صورت ناخودآگاه و اتوماتيک انجام ميشود که در حقيقت برحسب عادت و تکرار آن است .
پيش فرض دوم : نقشه قلمرو نيست.
برداشت افراد از تصورات آن ها سرچشمه ميگيرد. آنچه که شما از وقايع اطراف خود استنباط ميکنيد فرآيندي اختياري دارد و الزاما برداشتي کامل يا درست از واقعيت نميباشد.
بنابراين به عنوان مثال يک فرد کور رنگ تفاوت هاي خاص در رنگ اشياء را درک نميکند اما اين امر دليل بر عدم وجود اين تفاوت نيست . همين طور ممکن است فردي رفتار مشخص ديگري را مغرضانه ارزيابي کند اما ممکن است اين برداشت او غلط بوده باشد.
پيش فرض سوم : در راه رسيدن به هدف بايد انعطاف پذير بود.
تاکنون و از سنت ياد گرفته ايم که پيوسته در يک امر و براي رسيدن به يک هدف بايد پافشاري کنيم و حتي اگر موانعي هم به هراندازه بزرگ بر سر راه داريم و يا اگر به بن بست برخورد کرديم و يا شکست خورديم ، باز هم بايد پافشاري کنيم و آن قدر اصرار کنيم ؛ شايد به نتيجه برسيم !