مـشـخـصـات فـایـل
مـوضـوع تـحـقـیـق : وحي و تكامل نبوت
فـرمـت فـایـل : Word ( قابل ویرایش )
تـعداد صـفـحـات : 37
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
فلسفة انسان
براي شناخت فلسفة وحي، بايد بحث را از انسان شروع كرد، چه اينكه فلسفة وحي همان فلسفة انسان است، و اگر فلسفة انسان تببن گردد فلسفة وحي خودبخود بيان شده است و نياز به توضيح بيشتري ندارد.
بنابراين انسان نميتواند از فلسفة هستي جدا باشد، چه اينكه انسان جزئي از اين مجموعه است، اگر آفرينش هدف داشته باشد، و كاروان هستي بسوي مقصدي پيشبيني شده حركت كند، طبيعي است كه انسان هم جزئي از اين مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بيشعور و احمق باشد، براي انسان هم نميتواند فلسفهاي تصور كرد، بنابراين فلسف؛ة انسانرا هم بايد در فلسفة جهان يافت، و بسخن ديگري فلسفة وحي فلسفة انسان است، و فلسفة انسان فلسفة جهان، و اما فلسفة جهان چيست؟
فلسفة جهان
براي شناخت فلسفةجهان بايد بحث را از» جهانبيني« شرو ع كرد كه با تفاوت جهانبينيها» فلسفة جهان« تفاوت ميكند، بنابرايم در پاسخ كسي كه ميپرسد فلسفة جهان چيست ؟ بايد گفت شما جهان را چگونه ميبيني؟ جهان در ديد» الهي« موجودي است باشعور، و پديده شعور مطلق و آفريننده هستي و در ديد» مادي« جهان فلسفه ندارد، و بيهدف و سردرگم است.
ولي براساس جهايبيني الهي، لزوماَ بايذ هدف داشته باشد، و امكان ندارد بيهدف باشد زيرا در جهانبيني الهي جهان پديدة بيشعور و اراده است، و لارمة شعور، هدفداري است، يعني امكان ندارد موجودي باشعور آگاهانه كاري را انجام دهد كه هيچگونه هدف و مقصودي از انجام آن نداشته باشد.1
بنابراين براساس جهانبيني الهي جهان بايد فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با اين جهانبيني قابل طرح است ...