مـشـخـصـات فـایـل
موضوع تحقیق : آخرت شناسى
فرمت فایل : word
تعداد صفحات : 44
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
الف. امتناع تناسخ
صرف نظر از افراد نادرى چون قطب الدّين شيرازى فلاسفه مسلمان نظريه تناسخ يا انتقال نفس را رد كرده اند. ملاّصدرا برهانهاى عام مشّائيان در مثل ابن سينا را در ردّ تناسخ توصيف و از آن حمايت مى كند. برابر اين ادله عام رابطه نفس با بدن از گونه رابطه صورت و ماده و ارتباط عميقى است. در شيئ مركّب از يك ماده و صورت اگر صورت يا مادّه از ميان رود كامل كننده آن (ماده يا صورت) هم از بين خواهد رفت و گفتن اين كه يا صورت به مادّه ديگرى منتقل شده است يا ماده به صورت ديگرى انتقال يافته قول نامعقولى است. كلّ آن (ماده و صورت) از بين مى رود و به جاى آن كلّ به طور كامل جديدى پديدار مى شود. در مواردى مانند نفس انسان كه جوهرى تباهى ناپذير است و بويژه در مورد نفوس انسانى به فعليّت رسيده و رشد يافته كه به مرحله عقل
محض رسيده اند قول به تناسخ نابخردانه است چون چنين نفسهايى ديگر نيازى به بدن ندارند.1
امّا غير از اين ملاّصدرا برهان ويژه خودش را كه بر تصوّر او از (حركت جوهرى) استوار است براى ردّ تناسخ به كار مى گيرد. برابر اين نظريه هم نفس و هم بدن در آغاز بالقوّه اند. وقتى اين بالقوّگيها كم كم به فعليّت مى رسند نفس و بدن به عنوان يك كلّ مركب با يك جريان تكاملى به حركت صعودى درمى آيند.
اين چنين نيست كه نفس به تنهايى حركت كند و بدن ساكن باقى بماند يا به عكس بلكه مجموع آن دو از رهگذر كمال تدريجى به مرتبه وجودى جديدى مى رسند. وقتى نطفه بدل به جنين مى شود نه تنها حيات به وجود مى آيد بلكه تغييرى جسمانى هم ايجاد مى شود.
و اين رشد دوجانبه در طول عمر ادامه مى يابد. از آن جاكه اين حركت غيرقابل برگشت است نامعقول خواهد بود كه نفس رشد يافته پس از ترك بدن خودش بخواهد وارد بدن رشد نايافته جديدى شود و از نو شروع به رشد كند. به عبارت ديگر آن سير قهقرايى كه لازمه اعتقاد به تناسخ است امرى است محال.2
با اين همه انكار تناسخ اشكالهاى جدّى خاصّى را به همراه دارد كه پاره اى از آنها ناشى از متون دينى است و پاره ٌ ديگر ناشى از ديدگاههاى خاص فلسفى درباره سرنوشت انسانهاى رشدنيافته ديدگاههايى كه مقبول صدرا هم هست.
ازجمله مشكلات دينى فرازها و آيه هايى از قرآن و فرازها و جمله هايى از روايات است كه [برابر آنها ] خداوند گروهى از آدميان را به دليل كردار بدشان به شكل ميمون و خوك درمى آورد.3 به طور كلّى نظريه هاى مشهور معاد جسمانى كه به اتّحاد دوباره نفسها با بدنهاى جديد نظر دارند ناگزير بر تناسخ استوارند. براساس آراى فلسفى مربوط به آخرت [نيز]
نفوس رشد نايافته چون برهنه از بدن نمى توانند بود و بدن خاكى هم باقى نيست بايد با بدنى از نوع ديگر اتّحاد يابند و تناسخ هم به طور دقيق به معناى همين اتّحاد نفس با بدنى ديگر است.
ملاّصدرا مى گويد: به دليل اين اشكالهاست كه گفته اند: همه اقوال مربوط به معاد جسمانى ناگريز مبتنى بر تناسخند.4 ملاّصدرا به همه اين اشكالها براساس ديدگاههاى خود در باب (حركت جوهرى) و (عالم مثال) پاسخ مى دهد.
همه نفوس رشد نايافته يا نفوسى كه در اين زندگى كردارهاى زشتى انجام داده اند چون نمى توانند برهنه از بدن باشند و چون اين بدن مادّى نمى تواند پس از نابودى دوباده زنده شود با تجسّم اعمال و حالات روانى ذاتى كه در اين زندگى تحصيل كرده اند بدنى از خود به صورت بدن عالم مثال خلق مى كنند كه در آن همه حالتها و طبايع روانى به صور عينى دگر مى شوند كه هنگام بحث از مسأله معاد به آن خواهيم پرداخت. بدين سان نفسى كه به آز بسيار دچار است خودش را به صورت يك خوك واقعى خواهد ديد. نفس لجوجِ خيره سر به شكل درازگوش درخواهد آمد. از راه مجسّم ساختن خلق و خوى خويشتن در خارج به صورت بدنى واقعى.
هنگامى كه قرآن مجيد مى فرمايد شمارى از مردم تبديل به ميمون مى شوند از حادثه اى سخن مى گويد كه نه در اين دنيا بلكه در عالم مثال رخ داده است جايى كه… در عالم مثال همه رخدادهاى مربوط به معاد جسمانى در آن رخ مى دهد.
ملاّصدرا در كتاب (شواهدالرّبوبيه) خود بر اين نظر است: چنين افرادى حتّى در اين زندگى نيز مى توانند به جايى برسند كه در ظاهر همانند حيواناتى باشند كه ويژگيهاى درونى آنان همانند آنهاست. (صفحه 233 سطر 9 به بعد).
برابر نظر صدرا اين نظريه دو فرق
مهم با تناسخ دارد كه اين دو را به روشنى از يكديگر جدا مى كند.
1. تناسخ درباره حيات اخروى; يعنى جهان ديگرى سخن نمى گويد بلكه از اين جا يعنى همين جهان صحبت مى كند. امّا زندگى در اين دنيا برابر نظر ملاّصدرا تنها يك بار است و تكرار نمى تواند شد. اين بدان جهت است كه مجال عمل و پيشرفت جوهره اين زندگى است و اين فرصت تنها يك بار به دست مى آيد هرچند تغيير و تحوّل در جهان ديگر هم رخ تواند داد و رخ هم مى دهد امّا نه براساس فعليّت استعدادها كار و موفقيّت بلكه از راه علل ديگر. كاركردن و كسب خير و شر تنها از ويژگيهاى اين زندگى است.5
2.باورمند به تناسخ از تغيير مكانى و شخصى سخن مى گويد. در حالى كه لازمه نظريه ما تغيير تكاملى يا تغيير در شؤون موجود است تنها زمانى كه شخصى يكسان باقى بماند. از اين روى در حالى كه برابر نظر ما يك شخص است كه از مرحله جنين تا مرحله انسان رشد مى كند و پس از مرگ هم هويّت خود را حفظ مى كند برابر نظر قائلان به تناسخ در هنگام مرگ نفس به بدن ديگرى در جاى ديگر سفر مى كند و درنتيجه هويّت خود را از دست مى دهد.6
اگر حركت تكاملى و مستمر باشد و بى وقفه به گونه اى كه هر فردى هويّت خود را حفظ كند و به علاوه اگر اين جريان يك سويه و غيرقابل برگشت باشد در آن صورت به يك تعبير بنا به تعريف همه نفوس در جهان ديگر بايد سعادتمند باشند و كسى نبايد از شقاوت و عذاب پاره اى نفسها سخن بگويد ...