مـشـخـصـات فـایـل
موضوع تحقیق : زندگی نامه حضرت محمد
فرمت فایل : word
تعداد صفحات : 40
قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
بـخـشـی از مـتـن ایـن تـحـقـیـق :
ازدواج عبدالله با آمنه در چهارده قرن پيش
بيست و چهار سال از سن عبدالله بن عبدالمطلب گذشته بود كه با آمنه ازدواج كرد، چند روزي نگذشته بود كه از نوعروس زيبا و همسر مهربانش خداحافظي و براي تجارت بشام مسافرت كرد هنگاميكه بمكه برمي گشت در يثرب ( مدينه) وفات يافت و خبر اندوهبار مرگ وي زن جوان و باردار و عزيزش را داغدار و غمگين ساخت، ارثية عبدالله كنيزي بنام بركه ( ام ايمن) و پنج شتر و چند تكه اسباب خانه بود.
تولد حضرت محمد ( ص)
دوران حمل آمنه با كدورت ورنج بسر آمد و پسري جذاب نيكو روي، مشگين موي. درشت چشم پا بسراي هستي نهاد. جد بزرگوارش عبدالمطلب او را ( محمد) يعني ستوده آري اين همان مولود مسعودي بود كه خداي بزرگ بر سر او تاج نبوت و لباس خاتميت بر اندام رسايش زيبنده ساخت.
تاريخ تولد حضرت محمد (ص)
تولد با سعادتش بروايت عامه بتاريخ 13 فروردينماه شمسي مطابق 20 آوريل سال 569 ميلادي و 12 ربيع الاول سال عام الفيل و بنظر اكثريت اماميه در روز جمعه هنگام طلوع فجر 5 ارديبهشت شمشي- 25 آوريل 569 ميلادي- 17 ربيع الاول درشهر مكه در خانه محمد بن يوسف و در زمان سلطنت پادشاه ايران يكي از شاهان ساساني بوده است.
نسبت محمد (ص)
آمنه دختر وهب بن عبد مناف از خاندان زهره و عبدالله بن عبدالمطلب از خاندان هاشم و هاشمي بود.
مدفن عبدالله
شهر مدينه را آنزمان يثرب مي گفتند و عبدالله در آن شهر مدفون شد و محمد (ص) يتيم بدنيا آمد.
خواب ديدن آمنه
آمنه در دوران حاملگي خوابهاي نيكو مي ديد، شبي در خواب ديد كه نوري درخشان از وجودش تابيدن گرفت و تمام كشورهاي دور و نزديك را روشن ساخت.
به دايه سپردن محمد (ص)
ثروتمندان مكه براي اينكه كودكانشان از آب و هواي بهتري استفاده كنند آنها را بخارج از شهر مكه بدايه مي سپردند و دايگان بيشتر بيابان نشين و بدوي بودند و در چند فرسخي شهر مكه سكونت داشتند و پس از دوران شيرخواري فرزندان را بپدر و مادرشان باز پس مي دادند و پاداشي نيكو مي گرفتند و همة عمر در ازاي اين خدمت از مزايائي برخوردار بودند.
آمنه در طلب پرستاري پاك سرشت بود و دايه اي مهربان و دلسوز را جستجو مي كرد كه محمد (ص) را باو بسپارد و عده اي او را نمي پذيرفتند چون مي گفتند او يتيم است و پاداشي كه قابل توجه باشد بآنها نمي دهند.
بيخبران غافل بودند كه اين وجود مقدس ماية مباهات و افتخار جهان و جهانيان خواهد شد.
حليمه او را قبول كرد
حليمه زني بي چيز و فقير بود كه كسي كودكش را باو نمي داد براي اينكه نزد ديگران سرافكنده و شرمسار نگردد محمد را قبلو كرد و با خود به بيابان برد.
حليمه سعديه به او شير مي داد و محمد جز از پستان راستش شير نمي نوشيد و مانند كسي كه بداند شير پستان چپ حق برادر رضاعي اوست از نوشيدن شير آن پستان خودداري مي كرد ...