بخشی از متـنِ ایـن تـحقیـق :
تراژدی فرد و نظام در «آنتيگونه»، «مردی برای تمام فصلها»، «جادوگران شهر سالم»، عاشورا: يک مقايسه
کلِّ يومٍ عاشورا و کلِّ ارضٍ کربلا
آنان که ملتها را آفريدند و بر فرازشان ايمانی و عشقی آويختند، آفرينندگان بودند و [آنان] اينسان زندگی را خدمت گزاردند.[۱]
نخست ملتها آفريدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازهترين آفريده است.[۲]
نيچه
شايد هيچ مفهومی به اندازهی مفهوم «فرد» در تکوين جهان جديد، جهان بعد از دورهی رنسانس، مؤثر نبوده باشد. مورخانی مانند ياکوب بورکهارت و فيلسوفانی مانند فريدريش نيچه و جامعهشناسانی مانند گئورگ زيمل بهصراحت از آن سخن گفتهاند و آن را مهمترين دستاورد جهان نو دانستهاند. با اين همه، نمیتوان گفت که اين مفهوم بهتمامی در جهان نو روييده است، گرچه مسلّم است که بهتمامی در جهان نو به بار نشسته است. در اين مقاله ابتدا میکوشم چگونگی شکلگيری اين مفهوم را روشن سازم و سپس نشان دهم که چگونه ميان واقعهی عاشورا (موقعيت مؤثر در شکلگيری اين واقعه) و سه نمايشنامهی ماندگار در سنّت غربی از حيث موقعيت تراژيک شباهتهای اساسی وجود دارد، تا آنجا که میتوان از يکی بودن «سرمشق» در آنها سخن گفت.
ياکوب بورکهارت (۱۸۹۷– ۱۸۱۸) و فريدريش ويلهلم نيچه (۱۹۰۰–۱۸۴۴) که زمانی در دانشگاه بازل با يکديگر دوست و همکار بودند دربارهی منشأ پديد آمدن «فرد» در دورهی نو نظر يکسانی داشتند و تقريباً در سخنان هردو آنان نيز متناقضنمايی مشابه ديده میشود. بورکهارت ظهور «فرد» را در ايتاليا چنين شرح میدهد:
در قرون وسطی چنين مینمود که آدمی در حال رؤيا يا نيمهبيداری به سر میبرد: هردو جهتِ آگاهی او ― آگاهی معطوف به درون و آگاهی معطوف به بيرون ― در زير پردهای واحد قرار داشت. تار و پود اين پرده از ايمان دينی و شرم و حجب کودکانه و وهم و خيال تشکيل يافته بود و از خلال آن جهان و تاريخ به رنگهای عجيبی نمايان بود؛ و آدمی خود را تنها به عنوان عضو يک قوم يا حزب يا خانواده يا گروهی از اين قبيل میشناخت. اين پرده نخستينبار در ايتاليا از ميان برمیخيزد و آدمی آغاز میکند به اينکه دولت و جامعه و همهی چيزهای اين جهان را بهطور عينی و چنانکه بهراستی هستند مشاهده کند؛ و در عين حال آگاهی معطوف به درون نيز با تمام نيرو سر بر میدارد و آدمی فردی روحی و معنوی میشود و بدين خصوصيت خود واقف میگردد. در گذشته انسان يونانی به همين سان به فرق خود با غيريونانيان (بربرها) و فرد عرب به فرق خود با آسياييان ديگر که خود را فقط همچون عضوی از قومی میشناختند، واقف شده است. اثبات اينکه اوضاع سياسی ايتاليا در اين بيداری و دگرگونی بزرگترين نقش را داشته است دشوار نيست.[۳]
انسان يونانی و انسان عرب (مسلمانان قرون اوليهی هجری)، در گذشته، در اينجا بهمنزلهی دو نمونهای معرفی میشوند که بر ظهور مفهوم «فرد» در ايتاليای دورهی رنسانس تقدم دارند، اما چرا؟ بورکهارت در اين باره چيزی به ما نمیگويد (جز آنچه پيشتر گفت) و حتی آنچه در خصوص ايتاليای دورهی رنسانس نيز میگويد، اثبات اينکه اوضاع سياسی ايتاليا در اين بيداری و دگرگونی بزرگترين سهم را داشته است، فقط نگريستن به سطح است. متناقضنمای او در همين جاست.
نيچه فيلسوف است و عمق را بيشتر میکاود. او در گفتاری «دربارهی بُت نو»، چنين گفت زرتشت، بخش يکم، چنين میگويد:
جايی هست که هنوز ملتها و رمهها در آن هستند. اما نه اينجا نزد ما، برادران: اينجا دولتها هستند.
دولت؟ دولت چيست؟ پس اکنون گوش با من داريد تا کلام خويش را دربارهی مرگ ملتها در ميان گذارم.
دولت نام سردترينِ همهی هيولاهای سرد است و اين دروغ از دهاناش بيرون میخزد که « من دولت، همان ملتام».
اين دروغ است! آنان که ملتها را آفريدند و بر فرازشان ايمانی و عشقی آويختند، آفرينندگان بودند و [آنان] اينسان زندگی را خدمت گزاردند.
اما نابودگراناند آنان که بهر بسياری دام مینهند و دولت مینامندش: اينان يک تيغ و يک صد آز بر فراز آنان میآويزند.
آنجا که هنوز ملتی برجاست، دولتی در کار نيست و از او چون چشم بد و زيرِ پا نهادن ِ سنّتها و حقوق بيزارند.[۴]
نيچه در چند گفتار فروتر، «دربارهی هزار و يک غايت»، عباراتی مینويسد که بهوضوح با سخن پيشترش، «آنان که ملتها را آفريدند و بر فرازشان ايمانی و عشقی آويختند، آفرينندگان بودند»، در تناقض قرار میگيرد:
نخست ملتها آفريدگار بودند و بسی پس از آن فردها. براستی، فرد خود تازهترين آفريده است.[۵]
نيچه از آفرينندگانی که ملتها را آفريدند سخنی به ميان نمیآورد. آيا اين آفرينندگان همان افراد بودند؟ نيچه میداند که «فرد» مفهومی تازه است و برای آنکه به انتساب نادرست تاريخی يا پس و پيش گويی تاريخی (anachronism) متهم نشود از اين آفرينندگان با تعبير «فرد» سخن نمیگويد. اما آيا واقعاً چنين است؟ مسلماً «فرد» به عنوان مقولهای فراگير در جهان بعد از رنسانس به ظهور رسيده است، اما آيا هيچ طلايهداری در جهان قديم نداشته است؟ بورکهارت و نيچه بهتلويح از طلايهداران آن سخن میگويند، اما آن را روشن نمیکنند. در فروتر کلام دليل آن را خواهيم ديد.
در همين قرن، قرن نوزدهم، نويسندهای دينی نيز میزيست که مهمترين محروميت عصر ما را تحقير فرد میدانست. اين شخص سورن کیيرکگور (۱۸۵۵– ۱۸۱۳) نام داشت. کیيرکگور نيز همچون بورکهارت و نيچه به قدرت و عظمت فرد میانديشيد، اما ريشهی اين قدرت را در ايمان و دين میديد، با تأويل و تفسيری که خودش از ايمان و دين میکرد. بورکهارت و نيچه با دين ميانهی خوشی نداشتند و بهطور کلی «دين» را با «دين نهادی» يکی میپنداشتند، هرچند نيچه تفاوت اين دو را میفهميد و به همين دليل با مسيح رفتاری دوگانه داشت، يعنی فرديت و فردانيت او را میستود، اما شبانی (گله) او را به تمسخر میگرفت. کیيرکگور از همان آغاز معلوم کرد که «دين نهادی» (کليسا و مراجع دينی) تا چه اندازه با «دين» فاصله دارد. اين فاصله را او در فاصلهی ميان «فرد» و «خلق» ديد. و از نظر او پيامبران نخستين «افراد» بودند، آيا تاريخ جز اين میگويد؟
آنچه ما گونهی بشر (homo sapiens) میناميم حدود هشتاد هزار سال از عمرش میگذرد (انسان امروزی)، گرچه بشر (homo) از دو ميليون سال پيش وجود داشته است. اما از حدود چهار هزار سال پيش بود که تحولی اساسی در زندگی بشر چهره نمود. گلههای انسانی رفتهرفته به صورت اقوام کوچک تشکل میيافتند و زندگی اجتماعی انسانها آغاز میشد. تصورات ابتدايی انسانها، از خودشان و جهان، آيينهای بيهودهای را میساخت که زندگی را از هر جهتگيری تازه و پويايی دور میکرد. در چنين اوضاع و احوالی بود که «جانهای بيابانی» و «کوهنشينان خلوتگزيده»، آنان که ديدگانشان در شبان تاريک خورشيد نيمهشب را جسته بود و گوشهايشان در سکوت بيابان و کوهستان آوای دريا را شنيده بود، به ميان اقوام آمدند. اما آنان را چه کسی فرستاده بود؟ — خدا آنان را فرستاده بود و آنان پيامبران نام داشتند. پيامبران نخستين افراد بودند. آنان به راستی فرد بودند. تنها کسانی که خدايی را شناخته بودند که خدای قومشان نبود. و چنين بود که بهايی گزاف پرداختند. بسياری از آنان به دست اقوامشان کشته شدند و برخی نيز که نتوانستند بر قوم خود پيروز شوند يا خدايشان را به ياری طلبيدند تا تبهکاران را نابود کند، و چنين نيز شد (خدا فرد را برگزيد و قوم را هلاک کرد)، يا راه سرزمينی ديگر پيش گرفتند و امتهای ديگری به وجود آوردند ...
تـوضـیـحــاتِ فـایــل :
- این فایل با فرمت word ( قابل ویرایش ) در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
- تعداد صفحات : 51
- قابل ارائه و مناسب بعنوان تحقیق کلاسی
کلمات کلیدی : عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, دانلود تحقیق عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, دانلود رایگان تحقیق عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, پروژه عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, کار تحقیقی عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, مقاله عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق معارف اسلامی در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, پاورپوینت در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, پایان نامه معارف اسلامی در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق معارف آماده در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق معارف رایگان , word , ورد, پاورپوینت , pdf, رشته معارف اسلامی , power point , معارف اسلامی , تحقیق آماده معارف در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق معارف عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق کلاسی آماده عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق درباره عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق رایگان عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, پاورپوینت عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق در رابطه با عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق معارف عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, پروژه درباره عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, دانلود پاورپوینت آماده عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, مقاله فقه در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق معارف درباره عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, دانلود تحقیق معارف, تحقیق با موضوع عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق رشته معارف اسلامی در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, تحقیق آماده عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, دانلود رایگان تحقیق در مورد عاشورا و تاسوعا از نظر استراتژیک, علوم انسانی , علوم دینی , علوم مذهبی , معارف اسلامی