مقدمه
در اقتصاد جهاني دانشمحور،نقشي اساسي براي شرکتهاي کوچک و متوسط در نظر گرفته شده است. رقابتپذيري آتي کشورها به توان توليد دانش و بهکارگيري آن بستگي خواهد داشت.اكنون شرکتهاي کوچک و متوسط از جايگاه ويژهاي در عرصه توليد دانش و به کارگيري آن و افزايش توان رقابتپذيري کشورها برخوردار هستند.
در ادبيات مديريت استراتژيک، مکاتب و رويکردهاي گوناگوني ظهور کردهاند که اغلب در فضاي کسبوکارهاي بزرگ توسعه يافتهاند. ويژگيهاي کسبوکارهاي کوچک باعث شده است تا چنين رويکردهايي از کارآمدي مناسبي براي آنان برخوردار نباشند. شرکتهاي کوچک نسخههاي کوچکتر شرکتهاي بزرگ نيستند و از ماهيت متفاوتي برخوردارند. تفاوت ماهوي، کاربرد بسياري از متدولوژي ها و ابزار مناسب شرکتهاي بزرگ را براي شرکتهاي کوچک نامناسب مينمايد.
در بررسي فرايند شکلگيري و محتواي استراتژي هاي شرکتهايي کوچک و متوسط نيز،تفکر غالب بر حول محور استراتژي هايي است که از روي انفعال و تطابق و بر اساس يادگيري تدريجي مالک مديران آشکار ميشوند.
ضرورت بازنگري در نگرشهاي مربوط به شرکتهاي کوچک و متوسط براي بقا و برتري در بازارها با آشکار شدن رهبران بزرگ جهاني در بازارهاي تخصصي کوچک،بيش از پيش احساس ميشود.
در نوشتار حاضر تلاش خواهيم کرد تا اين فرض که شرکتهاي کوچک بايستي از غولها بياموزند را معکوس کرده و نگاهي متفاوت را از استراتژي هاي رقابتي شرکتهاي کوچک و متوسط معرفي کنيم.
فرمت فایل : Word ( قابل ویرایش )
تعداد صفحات : 23