چکیده
مقاله در ۴ فصل ، سیری در تاریخ؛ آرماگدونگراها کیستند و چه میگویند، خاستگاههای قدرت یهودیان در امریکا، تاثیر آرماگدونگرایی بر سیاست خارجی امریکا و تاثر آموزههای دینی مسیحیان صهیونیست بر جریان نظریهپردازی در دانشگاهها بحث می شود.
روابط آمریکا و اسرائیل از مناظر مختلف بررسی و توصیف شده است برخی از کارشناسان و سیاستمداران از اسرائیل به عنوان امینترین متحد ایالات متحده در منطقه خاورمیانه نام میبرند البته عده ای نیز اسرائیل را مهمترین شریک استراتژیک آمریکا توصیف کردهاند. اما با این حال برخی تحلیلگران اسرائیل را ابزار اصلی سیاست های امپریالیستی ایالات متحده برای تضعیف ناسیونالیسم عربی یا مانعی در برابر بنیاد گرایی اسلامی بر میشمارند. طیف بزرگی از پژوهشگران و صاحب نظران نیز از نفوذ اسرائیل در تاروپود حاکمیت آمریکا یاد میکنند که از طریق افراد و لابیهای یهودی و در فراگردی از حلقه های رسانه ای، نظامی و سیاست خارجی بر دولت آمریکا اعمال میشود. اما آنچه که باعث شده همگان به یک وحدت رویه در خصوص مناسبات این دو برسند روابط ممتاز آمریکا و اسرائیل است که به نوعی وابستگی متقابل آنان را در فرآیندی منظم شکل داده است. سرمایهگذاران اسرائیلی تاکنون میلیاردها دلار در امریکا سرمایه گذاری کردهاند و نقش لابیهای اسرائیلی در صحنه سیاست خارجی آمریکا محور مطالعات انجام شده پیرامون روابط آمریکا و اسرائیل بوده است. در بیشتر این مطالعات نقش پنهانی و حمایت کننده این گروهها در صحنه سیاست داخلی و خارجی مورد تاکید پژوهشگران بوده است.
یکی از آموزه های مهم یهودیان که در سیاستگذاری ها و حتی در جریان های نظریه پردازی آمریکا نفوذ زیادی پیدا کرده است، ایده آرماگدون و ظهور دوباره مسیح است. این ایده باعث تقسیم بندی به گروه شر و گروه خیر شده است. مراحل هفتگانه ای که یهودیان برای آخرالزمان بر می شمارند (به فصل اول مراجعه شود.) تحولات وسیعی را در صحنه جهانی (تحت سلطه آمریکا) در پی داشته است. برخوردار شدن یهود از سرزمینی مستقل، شکل گیری جریان نو محافظه کاری و مسیحیان صهیونیست در آمریکا و همچنین تقابل غرب با مسلمانان که در افغانستان و عراق نمود عینی به خود گرفته است از جمله این تحولات است. بنابراین استراتژیست های جنگ آرماگدون توانسته اند مومنان به واقعه آرماگدون را بر مسند ریاست جمهوری آمریکا بنشانند. نمونه های بارز این امر سه رئیس جمهور آمریکا هستند: ریگان، جرج بوش پدر و جرج بوش پسر.
واژه های کلیدی: آمریکا، اسرائیل، یهود، مسیحیت، آرماگدونگراها
فهرست مطالب
مقدمه ۱
ـ فصل اول
سیری در تاریخ؛ آرماگدونگراها کیستند و چه میگویند ۴
انحراف در مسیحیت و بازگشت به آموزههای یهود ۱۱
پیوریتنها و نفوذ یهودیت در امریکا ۱۸
شکلگیری جریان مسیحیت صهیونیستی در امریکا ۲۳
آرماگدون چیست؟ ۲۶
منابع فصل اول ۴۰
ـ فصل دوم
خاستگاههای قدرت یهودیان در امریکا ۴۴
خاستگاه اول: ویژگیهای جامعه یهود ۴۶
خاستگاه دوم: لابی یهودیان ۵۲
خاستگاه سوم: حضور در قوای مقننه و مجریه امریکا ۵۷
خاستگاه چهارم: رسانهها ۶۲
تلویزیون و رادیوی امریکا و نفوذ یهودیان ۶۳
مطبوعات امریکا و نفوذ یهودیان ۶۵
سینمای جهان و نفوذ یهودیان ۶۹
منابع فصل دوم ۸۴
ـ فصل سوم
تاثیر آرماگدونگرایی بر سیاست خارجی امریکا ۸۷
دلایل استراتژیک حمایت امریکا از اسرائیل ۹۰
بررسی تاریخی روابط آمریکا و اسرائیل ۹۱
دوران جرج بوش پسر، ۱۱ سپتامبر و رابطه با اسرائیل ۱۰۲
آینده روابط امریکا و اسرائیل ۱۰۹
خوب در مقابل شیطان ۱۱۴
جنگ عراق و ایده آرماگدون ۱۱۸
منابع فصل سوم ۱۲۲
ـ فصل چهارم
تاثر آموزههای دینی مسیحیان صهیونیست بر جریان نظریهپردازی در دانشگاهها ۱۲۴
آراء فرانسیس فوکویاما ۱۲۷
فوکویاما و تعبیر اسلام فاشیستی ۱۳۱
آراء ساموئل هانتینگتون ۱۳۶
برخورد تمدنها و ساموئل هانتینگتون ۱۴۱
منابع فصل چهارم ۱۴۶
نتیجهگیری ۱۴۷
منابع فصل چهارم
۱ – حسام الدین واعظ، جهانی شدن جهان اسلام و سیاست های جهانی، فصلنامه شکوه شماره ۶۲ – ۶۵
۲ – ابوالقاسم طاهری، تاریخ اندیشه های سیاسی غرب، نشر قومس، چاپ دوم ۱۳۷۵ ص ۲۷۹ رجوع شود به خداوندان اندیشه سیاسی در غرب مجله پنجم بخش اول، هگل
۳ – ماهنامه آفتان ، شماره ۱۳ فروردین ۱۳۸۱، ص ۷۴
۴ – همان منبع
۵ – اطلاعات سیاسی – اقتصادی شماره ۸۰ – ۷۹ ، ص ۴۸
۶ – وحید رضانعیمی زندگینامه فوکویاما ، روزنامه همشهری ۲۶/۳/۱۳۸۱
۷ – مقاله توازن میان قدرت نرم و سخت مصاحبه با فرانسیس فوکویاما، نشریه چشم اندازهای نو، تابستان ۲۰۰۴
۸ – همان منبع
۹ – حسام الدین واعظ پیشین
۱۰ – علی ابدالی، نظریه ای که رنگ باخت، روزنامه همشهری ۲۴/۸/۱۳۷۸
۱۱ – روزنامه ایران، تمدن اسلامی، غرب را از ادعای جهانشمولی منصرف خواهد کرد، ۸/۲/۱۳۸۳
مقدمه:
روایت ادیان مختلف از آخرالزمان بخش مهمی از هویت جامعه بشری را شکل داده است. به طوری که بسیاری از تعاملات بشر به ویژه در سطح بینالمللی و نحوه این روابط ریشه در رویکردی دارد که پیروان ادیان مختلف به آخر الزمان دارند و ویژگیهای قابل تأملی را متوجه الگوی رفتاری کشورها کرده است.
رویکردی که هر قوم به این موضوع دارد نوع مأموریت آن قوم را مشخص میکند. این مأموریت به ابعاد گوناگون زندگی این قوم یعنی فرهنگ، اقتصاد، سیاست داخلی و سیاست خارجی تسرّی پیدا میکند و در واقع یکی از عوامل کلان در سامان بخشی سیاستهای یک کشور است. پیشبرد جهان به سمت الگویی که برای آخرالزمان ترسیم شده یکی از دغدغههای اصلی پیروان ادیان مختلف است. در این الگو حق و باطل تعریف شده است و این درگیریهای زیادی را بین ملتهای مختلف شکل میدهد. یکی از این روایتها، روایت کتاب عهد عتیق از برخوردی است که در آخرالزمان پدید میآید. این روایت که به «هارو مجدون» یا «آرماگدون» معروف است امروز شکل دهنده بخش عظیمی از رفتاری است که در درون جهان صورت میگیرد و جهان بیرون از آن را نیز دستخوش تحول کرده است. همانطور که در صفحات بعدی به خوبی توصیف خواهد شد ایالات متحده آمریکا بعد از انحراف مسیحیت پروتستانی و نزدیک شدن ایدههای آن با ایدههای صهیونیسم یهودی به شدت تحت تأثیر این روایت تفوق جویانه از آخرالزمان قرار گرفته است. اگرچه سیاستهای اعلامی ایالات متحده مبتنی بر اصول مکتب سکولاریسم معرفی میشود، اما سیاستهای اعمالی این دولت به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم براساس اصول مذهبی و دینی بنا شده است. اشاره بوش «به جنگهای صلیبی» بعد از ضد واقعیت «یازدهم سپتامبر» و تشابه این دو پدیده به یکدیگر گویای عمق و ریشههای مذهبی در افکار «سیاست سازان» جامعه آمریکا دارد. بنابراین آمریکا دارای نظام ارزشهایی است که از آن میتواند به ایدئولوژی تعبیر نمود و نومحافظهکاری آمریکا به شدت تحت تأثیر این ارزشها قرار دارد. این ایدئولوژی پیوند عمیقی بین صهیونیسم و پروتستانیسم ایجاد کرده است که سیاست خارجی آمریکا را تعیین میکند. در این راستا بوش به شدت تحت تأثیر کشیشهای مسیحی است که از آنها به عنوان «صهیونیستهای مسیحی» نام برده می شود. این دسته بقای آمریکا را منوط به بقای اسرائیل میدانند و به ائتلاف خیر (اسرائیل و آمریکا) در مقابل ائتلاف شر (مسلمانان و ادیان دیگر) تأکید دارند. بنابراین صدور ارزشهای آمریکای حالتی مذهبی به خود گرفته است.
در این تحقیق تلاش میشود تأثیر ایده مذهبی آرماگدون بر سیاست خارجی ایالات متحده مورد بررسی قرار گیرد.
فصل اول: سیری در تاریخ؛
آرماگدون گراها کیستند و چه میگویند؟
برای ترسیم مسیر مطالعاتی موضوع تحقیق لازم است ابتدا از ریشه بحث که ایده «صهیونیسم» است آغاز کنیم.
«صهیونیسم» اندیشهای سیاسی است که معتقد است در کتاب عهد عتیق (تورات) به یهودیان وعده داده شده به ارض موعود که خداوند به ابراهیم و اخلافش وعده داده بازخواهند گشت. براساس این ایده در کتاب مقدس یهودیان محدوده این سرزمین از نیل تا فرات مشخص شده است. در متنی منسوب به ارمیای نبی آمده است «سرانجام روزی اسرائیلیهای پراکنده در جهان دوباره در این سرزمین جمع خواهند شد. آنها دوباره خواهند آمد و بر فراز ارتفاعات صهیون آواز خواهند خواند.» (۱)
جنبش صهیونیستی در واقع حرکتی مستقل و متکی به خود نبود؛ بلکه همزمان با رشد رقابتهای استعماری و امپریالیستی در اروپا به وجود آمد. اندیشه صهیونیسم صهیونیستی، یعنی بازگشت به فلسطین و تأسیس حکومت اسرائیل، در اصل از سوی قدرتهای استعماری رقیب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازی یهود نیز برای دستیابی به اهداف خود، با سرمایه داری اروپا همدست شد و حرکت صهیونیستی را بنا نهاد. واژه «صهیونیسم» نخستین بار از سوی «ناتان بیرن بام»، یک یهودی اتریشی، در مقالهای که در سال ۱۸۸۶ انتشار یافت، مطرح شد. او مفهوم این واژه را «استقرار دوباره ملت یهود در خاک فلسطین معنا کرده است. (۲)
اندیشه تأسیس دولتی برای قوم یهود، سابقهای استعماری دارد و به زمان «ناپلئون بناپارت» باز میگردد. او در سال ۱۷۹۹ با صدور فرمانی از یهودیان خواست تا تحت لوای وی جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داد تا سرزمین مقدسی را در اختیار آنان قرار دهد و عظمت و شکوه اورشلیم باستانی را زنده کند. (۳)
در این زمینه اعضای مجمع بزرگ پاریس میگویند:
«بناپارت در اندیشه حضور و نجات سیاسی یهودیان در سرزمین مصر یا کرانههای رود اردن بوده است. ما در این مورد هیچ تردیدی نداریم، ... این مرد بزرگ، اندیشه استقرار دوباره یهودیان را در فلسطین در سر میپروراند و بازگرداندن یهودیان به فلسطین، جزئی از طرحهای وی را در قبال مصر ـ که وی هرگز از آن دست برنداشت ـ تشکیل میداده است.» (۴)
اما تسلط ناپلئون بر منطقه، بیش از سه سال طول نکشید و با شکست فرانسه از انگلیس، نیروهای انگلیسی جایگزین نیروهای فرانسوی شدند. سیاست انگلیس این بود که با سیطره بی رقیب ناوگان خود بر آبهای منطقه و از راه حفظ امپراطوری عثمانی به عنوان سدی در برابر طمع کشورهای دیگر اروپا، منطقه را برای خود حفظ کند. در همین راستا انگلیس، نخستین کنسولگری غرب را در سال ۱۸۳۹م. در قدس بنا نهاد و بیشتر فعالیت آن را به حمایت از یهودیان مهاجر اختصاص داد. (۵)
تعداد یهودیان مهاجر در فلسطین در ابتدا ۹۷۰۰ نفر بود که در شهرهای قدس و جلیل و صفدو طبریه ساکن بودند. هدف انگلیس این بود که یهودیان مهاجر بیشتری را به فلسطین بیاورد. این مقاصد در نامه «پالمرستون»[۱]، نخست وزیر انگلیس به سفیر این کشور در استانبول آشکارا بیان شده است. در این نامه او پس از بر شمردن منافع سیاسی و مادی مهاجرت صهیونیستی به فلسطین به سلطان عثمانی میگوید: «بازگشت ملت یهود به فلسطین به دعوت سلطان عثمانی و با حمایت او، نقشههای شیطان محمد علی ]پادشاه مصر[ و جانشینانش را نقش بر آب خواهد کرد».(۶) در اوت ۱۸۴۰، روزنامه «تایمز» چاپ لندن مقالهای با عنوان «سوریه، بازگرداندن یهودیان» انتشار داد که قسمتی از مقاله به شرح ذیل بود:
«پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین آبا و اجدادی خود، تحت حمایت پنج قدرت بزرگ، اینک مسألهای ذهنی و خیالی نیست، بلکه از نظر سیاسی موضوعی درخور اعتنا است». (۷)
با همه این تلاشها، «پالمرستون» موفق نشد نظر یهودیان را برای مهاجرت به فلسطین جلب کند. دوران پالمرستون (۵۲ـ۱۸۳۷)، یکی از پر رونقترین ادوار رشد افکار و اندیشههای بازگشت یهودیان به فلسطین بود. (۸) بعدها در زمان «دیزرائیلی»[۲]، نخستوزیر وقت انگلیس، بین سالهای ۱۸۸۰ـ۱۸۶۸ این مسأله دوباره زنده شد. او برای بازگرداندن یهودیان به سرزمین باستانی فلسطین تلاش زیادی کرد و صهیونیستها او را بزرگترین نماینده جنبش خود میدانند. در دهه نود قرن نوزدهم «سرهنگ گلداسمیت»[۳]، در انگلیس یک ارگان نظامی برای تأمین امنیت مستعمرههای یهودی در فلسطین ارائه داد. او که رهبر «عشاق صهیون» انگلیس و اروپای غربی بود اعتقاد داشت که مسأله یهود هرگز حل نخواهد شد، مگر در صورت تأسیس یک کشور یهودی در سرزمین فلسطین. (۹)
با این همه از نظر تاریخی میتوان پیدایش صهیونیسم سیاسی را با انتشار کتاب «دولت یهودیان» اثر «تئودورهرتصل» اتریشی در ۱۸۹۶م. همزمان دانست. هرتصل میکوشید تا به رهبران اروپا بقبولاند که صهیونیسم در خدمت منافع آنها در خاورمیانه خواهد بود، هرتصل میگفت: «ما میتوانیم بخشی از دیوار دفاعی اروپا در برابر آسیا باشیم، ما پاسدار تمدن در برابر بربریت خواهیم بود.»(۱۰)
هرتصل پس از آن با بریتانیا وارد گفتگو شد. زیرا معتقد بود که بریتانیا «نخستین کشوری است که نیاز به توسعه استعماری را دریافته است.» براساس گفته هرتصل «مرام صهیونیسم که مرامی استعماری است، قاعدتاً در انگلستان به سهولت و سرعت میتواند دریافت شود».(۱۱)
در سال ۱۹۰۲م. هرتصل با «سیسیل رودز[۴]» که چندی پس از آن سرزمین رودزیا را به استعمار خود در آورده بود، وارد گفتگو شد. هرتصل در نامهای به «رودز» نوشت، «از شما دعوت میکنم. که در ساختن تاریخ کمک کنید. این مسأله مربوط به آفریقا نیست؛ بلکه مربوط به بخشی از آسیای صغیر است. این امر به مردان انگلیسی ارتباطی ندارد، بلکه مربوط به یهودیان است.» (۱۲)
شیوه صهیونیسم در زمان «هرتصل» و «وایزمن» دارای صفات ویژهای بود که برجستهترین آن «مرحلهای بودن» است. این صفت در سیاست گام به گام به سوی فلسطین نمایان است؛ یعنی اشغال آن از سوی نیروی نظامی با همکاری استعمار و تلاش در جهت سیطره اقتصادی بر مقدرات کشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسیله نیروی مسلح.(۱۳)
کنگره نخست صهیونیسم که در ۲۹ اوت ۱۸۹۷م. در شهر «بابل» سوئیس تشکیل شد، هدف صهیونیسم را به قرار ذیل تعیین کرد:
«هدف صهیونیسم، ایجاد موطنی برای مردم یهود در فلسطین و تضمین آن از سوی قوانین بینالمللی است.» (۱۴) کنگره صهیونیستها تحقق این هدف را در گرو اجرای تدابیر ذیل میداند:
۱ـ گسترش مناسب مهاجرنشینهای یهودی در فلسطین، از سوی کشاورزان و کارگران صنعتی.
۲ـ سازماندهی و ایجاد وحدت بین تمامی یهودیان از راه مؤسسات مناسب محلی و بینالمللی و براساس قوانین کشورهای گوناگون.
۳ـ تقویت و پرورش احساسات و آگاهی یهودیان.
۴ـ در صورت لزوم برداشتن گامهای مقدماتی در جهت کسب موافقت و رضایت حکومتها برای دستیابی به هدف صهیونیسم. (۱۵)
مسلم است که تحقق این اهداف بلندپروازانه بدون فراهم بودن بستر مناسبی در جامعه استعماری امکانپذیر نبود. انحراف مسیحیت و ظهور گرایشهای یهودی در آن، این بستر را برای رشد صهیونیسم فراهم کرده بود. به طوری که این انحراف بعدها یعنی در اواخر قرن نوزدهم و به ویژه در قرن بیستم به شکلگیری طیف فکری با نفوذی در آمریکا و اروپا تبدیل شد که از آن تحت عنوان «مسیحیت صهیونیست» یا «صهیونیستهای مسیحی» یاد میشود.
با این توضیح در اینجا به نحوه شکلگیری این انحراف، رهبران آن و تفکر این گروه میپردازیم:
انحراف در مسیحیت و بازگشت به آموزه های یهود:
در اواخر قرون وسطی و حاکمیت بلامنازع کلیسای کاتولیک بر جوامع اروپایی، ایدهای نوین تحت تأثیر کتاب عهده عتیق (تورات) نضج گرفت و بسیاری از تفکرات حاکم بر جامعه را به چالش طلبید، این ایده مذهبی که به پروتستانیزم معروف شد بنیانگذار تفکری در جوامع اروپایی گردید که بعدها رنسانس و انقلاب سرمایهداری را در پی داشت. در مذهب جدید پروتستانیزم، اقتدار سیاسی از اقتدار الهی منفک شد و حق تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه بر پایه آموزههای دینی منسوخ گردید. این ایده که بهشت زمینی را در برابر بهشت اخروی سرلوحه آموزههای خود معرفی میکرد از ادبیات و فلسفه یهودی تأثیر پذیرفته بود. به طوری که به این حرکت اصلاحی به عنوان «یهودیگری» نگاه میشد. «مارتین لوتر» مهمترین رهبر و پیشوای پروتستانیزم به شمار میرود که نقش مهمی در انحراف مسیحیت داشت. او به طور عمیق دین عبرانی را مورد مطالعه قرار داد و زبان عبری را آموخت، به طوریکه از جانب کلیسای کاتولیک به کفر متهم گردید. او در جایی میگوید: «آنهایی که میخواهند مرا کافر بنامند بهتر است که یک یهودی بنامند.» او بر ایده جدید خود به حدی اصرار میورزید که عنوان یکی از کتابهای خود را «مسیح یک یهودی زاده شد» نامید. این کشیش آلمانی، پیش از آنکه پا به سیسالگی بگذارد به همه آئینهای مربوط به سلسله مراتب کلیسا پشت پا زد و به این ترتیب زمینه را برای ایجاد تحول مذهب پروتستان، که بخش بزرگی از اروپا را فرا گرفت، آماده ساخت. او که در سال ۱۴۸۳ در آلمان به دنیا آمد، تحت حمایت حکمران ساکسونی نظرات خود را استوارتر علیه کلیسا بیان میکرد. لوترسه رساله نوشته و در آنها به دستگاه پاپ تاخت. به اعتقاد او هرکس حق دارد انجیل را با عقل سلیم خود تفسیر کند. یک قرن پیش از او، «جان هوس» بر سر اینگونه اعتقادات، جان خود را گذاشته بود. اما لوتر تکفیر پاپ را جدی نگرفت، بلکه او را دلیرتر گردانید. تا اینکه تکفیر نامه را پیش جمع سوزاند. در سال ۱۵۳۰ همه مردم آلمان به او گرویده بودند. لوتر خود «عهد عتیق» و «عهد جدید» را ترجمه کرد و آئیننامه جدیدی برای تشریفات مذهبی وضع نمود. (۱۶)
از نقاط مشترک پروتستانیزم و یهودیت میتوان به این چند نکته اشاره کرد:
۱ـ در عهد عتیق یک نمونه هم از ایمان به آخرت (آخرت گرایی) وجود ندارد. باور به جهنم و بهشت وجود ندارد. «هرچه هست» در همین دنیاست. بهشت در دنیا ـ و همواره با آمدن مسیح ـ بر پا خواهد گردید.
۲ـ کلیسای کاتولیک براساس تفسیر آیه ۳۵ از بخش ششم انجیل لوتا (ترجمه این آیه چنین است: اما شما، دشمنانتان را دوست بدارید و به ایشان خوبی کنید! قرض بدهید و نگران پس گرفتن نباشد، در این صورت پاداش آسمانی شما بزرگ خواهد بود، زیرا همچون فرزندان خدا رفتار کردهاید، چون خدا نیز نسبت به حق ناشناسان و بدکاران مهربان است) سود و ربا را «حرام» شمرده و آن را ممنوع کرده است. اما در عهده عتیق (تورات) سود و ربا ممنوع نیست، بلکه مورد تشویق هم قرار میگیرد. معماران پروتستانیزم نیز تحت تأثیر عهد عتیق ممنوعیت ربا و سود را لغو کردند. کالوین، یکی دیگر از رهبران پروتستانیزم در کتاب خود موسوم به «سود و ربا» این آیه را چنین تفسیر میکند: «در اینجا هیچ دلیلی در مذمت رباخواری و سود وجود ندارد.» (۱۷)
پروتستان تمدنی را پایه ریزی کرد که رویکرد کاملاً دنیوی، پوزیتویستی و مادی داشت. پروتستانیزم این باور را که دنیا گذراست و بیارزش حذف کرد و به جای آن «پاینده بودن، ابدی بودن و بینهایت ارزشمند بودن دنیا» را ترویج داد.