مقدمه
با مطالعهاى اجمالى در سيره زندگانى پيامبر اكرم(ص) جاى ترديد باقى نمىماند كه آن حضرت، پس از هجرت به مدينه، همچون يك رهبر و حاكم در ميان مردم عمل مىكرد و آنان نيز تبعيت از او را بر خويش واجب مىدانستند و متخلفان نيز مجازات مىشدند، ايشان كارهايى انجام مىداد كه وظيفه يك حاكم و حكومت است: با دشمنان جهاد مىكرد، غنايم جنگى را در جاى خود مصرف مىكرد، زكات را پس از جمعآورى، به مستحقان مىرساند و... حاكميت آن حضرت، با نظام قبيلهاى مرسوم در شبه جزيره عربستان تفاوت اساسى داشت؛ زيرا هر منطقهاى كه به تصرف مسلمانان در مىآمد، تابع آنان محسوب مىشد و همه امور بر گرد وجود مهاجران و انصار، كه در مدينه بودند و پيامبر اكرم(ص) كه رسالت و نبوت و رهبرى آنان را بر عهده داشت، مىچرخيد.اما در اينجا اين پرسش مطرح است كه آن حضرت، اين كارها را با چه عنوانى انجام مىداد؟ آيا بدين علت به اين امور اشتغال داشت كه مردم او را به رهبرى خويش برگزيده بودند؛ يعنى به عنوان حاكم منتخب مردم؟ يا از آن رو كه او فرستاده خداوند و رسول او در ميان مردم بود؛ يعنى به عنوان رسول و نبى به اين امور اقدام مىكرد؟
پرسش ديگر اينكه بر فرض نشأت گرفتن اين امور از جنبه رسالت آن حضرت، آيا ايشان به تشكيل حكومت نيز اقدام كرد يا اين كارها را صرفاً براى پيشبرد اهداف دين انجام مىداد. به بيان ديگر، آيا آنحضرت اداره امور زندگى مادى مردم را نيز در دستور كار خويش داشت يا صرفاً بر اسلام آوردن آنان تأكيد مىكرد و اگر گروهى اسلام مىآوردند، با ديگر مسائل آنان كارى نداشت؟اين پرسشها بدين علت مطرح شده است كه بعضى با اعتراف به حاكميت و سلطه پيامبر اكرم(ص) بر مؤمنان از جنبه رسالتش، به نفى تشكيل دولت و حكومت به دست ايشان پرداختهاند و از سوى ديگر، حاكميت آن حضرت داراى دو ويژگى مهم است: اول اينكه داراى پشتوانه الهى بود و احكام مورد نياز مردم يا بهطور مستقيم از طريق وحى نازل مىگرديد و آن حضرت تنها واسطه نقل آنها براى مردم بود يا اگر خود تصميمى مىگرفت و به مردم ابلاغ و آن را اجرا مىكرد، آن نيز به گونهاى رنگ الهى به خود مىگرفت؛ زيرا خداوند از مردم خواسته بود كه از آن حضرت اطاعت كنند. دوم اينكه با ميل و رغبت مردم به وجود آمده بود، نه با زور و سلطه فرد يا گروهى بر ديگران، كه ويژگى بيشتر حكومتهاى پادشاهى و استبدادى است. مردم مدينه كه در اين زمينه نقش كليدى داشتند، با ميل و رغبت، پذيراى رسول خدا(ص) شدند و با شور و اشتياق از ايشان استقبال كردند.اين دو ويژگى در حكومت رسول خدا(ص) موجب پيدايش دو نظريه شده است. بيشتر متفكران و عالمان دينى، در ميان شيعه و اهل سنت، حكومت نبوى را برخاسته از جنبه رسالت ايشان و جزئى از وظيفه رسالتش مىدانند؛ يعنى حكومتى الهى، كه خداوند و سپس رسولش در رأس آن قرار دارند و دستورهاى پيامبر اكرم(ص) همگى دستورهاى خداوند تلقى مىشود؛ چون خداوند از مردم خواسته است كه از او اطاعت كنند. عدهاى نيز حكومت نبوى را حكومتى به انتخاب مردم مىدانند و ميل و رغبت و بيعت مردم با آن حضرت را دليل و شاهد اين مدعا مىدانند.