در اینکه ادیان زیادی وجود دارد شکی نیست . پیروان هر دینی بر ای حقانیت آیینشان دلایلی اظهار می کنند که رسیدگی به همه ی آن ها برای تشخیص حق از باطل کار مشکلی به نظر می رسد ؛ چرا که اثری از معجزات پیامبران آنان تا کنون باقی نمانده است. فقط مسلمانان هستند که مدعی هستند یکی از معجزات پیامبرشان به نام قرآن تا کنون باقی مانده و تحریف نیز نشده است. بنابر این اگر کسی یقین کند این کتاب معجزه است ؛ آن هم معجزه ای که کسی مانند مانند آن را نمی تواند بیاورد تکلیفش روشن است و طبق دستورات آن می تواند عمل کند.
مفهوم معجزه :
خليل بن احمد (م 170 ق ) صاحب كهنترين كتاب لغت عرب،العين، « عجز» را به معناي ضعف و ناتواني دانسته است . لسان العرب نيز بر همين پايه،صورتهاي ديگر ساخته شده از اين واژه را توضيح ميدهد و مي نويسد: « عَجَّزَ الرجلُ و عاجَزَ ؛ رفت و به او نرسيد» پس استمرا در ناتواني در معناي اين لغت نهفته است و در همين معناست اين آيهي شريفه:
« وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ » [حج (22)، (53) ]
آنان كه عاجزانه در ابطال آيات ما تلاش ميكنند. [ يا اين كه در فكر معاجزه هستند و معاجزه به مفهوم كوشش هر يك از دو طرف در عاجز كردن طرف مقابل است]
إعْجاز به معناي عاجز و ناتوان و درمانده ساختن ديگري است و از همين باب است:
« وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعجِزَاللهَ فِي الأَرْضِ» [ جن(72) ، 12]
و ما دانستيم كه هرگز خدا را عاجز نتوانيم كرد.
اما در معناي اصطلاحي اعجاز،دانشمندان علم كلام و قرآن شناسان، فراوان و موشكافانه سخن راندهاند. از آن جمله، علامه فاضل مقداد سيوري در شرح خود بر باب حادي عشر آورده است كه : « المُعْجزُ هَوَ الأَمْرُ الخارقُ لِلْعادةِ المطابِقُ لِلدَّعْوي الْمَقْرونُ بِالتَّحَدِّي المُتَعَذِّرُ عَلَي الْخَلْقِ الإتْيانُ بِمِثلِهِ ؛معجزه امري است خارق عادت ومطابق ادعا كه هم راه با تحدي و همانند طلبي بوده و مردم از انجام آن درمانده گردند. »
شيخ طوسي ، همچنين بر اختصاص معجزه به شخص آورندهي آن تصريح ميكند تا ترديدي در دل مردم واقع نشود و صدق دعوي آورنده ،به روشني ثابت شود.
علامهي طباطبايي در تعريف اعجاز مينويسد:
« اَلأمْرُ الْخارِقُ لِلْعَادَةِ الدّالُّ عَلي تَصَرُّفِ ماوَراءِالطَّبِيعَهِ في عالَمِ الطَّبيعَهِ وَنَشْأَةِ الْمادَّةِ لابِمَعنَي الأَمْرِ الْمُبْطِلِ لِضَروُرَةِ الْعَقلِ ؛ معجزه امري است خارق عادت كه بر دخالت و تصرف نيروي ماوراي طبيعت در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت ميكند،نه آن كه به معناي امري باشد كه ضروريات عقلي (مانند قانون عليّت) را ابطال كند. »
در قرآن كريم، « اعجاز» در معناي اصطلاحي ياد شده به كار نرفته است، بلكه معمولاً از واژههاي آيه و بينه ( آيات و بينات) استفاده شده است .
بنابر تعريف راغب اصفهاني، « آيه» به معناي نشانه و علامت آشكار، و « بينه» به معناي دليل روشن و واضح است،اعم از آن كه دليل عقلي باشد يا حسي.
« لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَهٍ وَ يَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَهٍ » [انفال (8) ، 42]
تا هر كه هلاك ميشود از روي دليل به هلاكت رسد و هر كه زنده ميشود از روي دليل زندگي يابد.
آنچه لازم است درباره ی وجوه اعجاز قران بدانیم :
سيري در وجوه اعجاز قرآن كريم
دربارهي وجوه اعجاز قرآن در طول تاريخ اسلام، فراوان گفته و نوشتهاند، به گونهاي كه توصيف ، تبيين و بررسي آنها مستلزم چندين پژوهش گسترده و پردامنه است . اينكه به صورتي كاملاً مجمل و مختصر سيري داريم در مشهورترين وجوهي كه نامداران پهنهي تفسير و قرآن پژوهي در آثار خود به يادگار نهادهاند و يا از قول آنها در آثار ديگران نقل شده است .
1ـ تنوع حيرت انگيز آرا دربارهي وجه اعجاز قرآن
گوناگوني آراي قرآن پژوهان در امر اعجاز قرآن، بسي شگفت انگيز است . هر چند به تصريح تمامي انديشمندان مسلمان اصالت معجزهبودن قرآن كريم، حقيقتي است كه مورد پذيرش واتفاق همگان است و هيچ كس در آن ترديد روا نميدارد ، با اين حال، اين كتاب آسماني، چون توسط بشر، در معرض تبيين علمي قرار ميگيرد ، معركهها برميانگيزد و هوش وخرد نقادان معاني و الفاظ را به بهت و حيرت وا ميدارد.
اينك به ذكر فشردهي نظرات پرداخته ، از توضيح و تفصيل آنها صرف نظر ميكنيم:
1ـ 1ـ بحث از وجوه اعجاز قرآن ضروري نيست
علامه شعراني ضمن برشمردن وجوهي از اعجاز، يادآور ميگردد كه خواجه نصير الدين طوسي همهي آنها را محتمل ميشمرد و سپس اظهار ميكند كه بحث از وجوه اعجاز ، بحثي غيرلازم است و دقت در علت اعجاز، وسوسهاي غير ضروري است كه نفعي جز انحراف ذهن از راه مستقيم ندارد. با توجه به توضيحات علامه شعراني در اثر ديگر خود، راه سعادت، ميتوان گفت : ايشان توجه و وسواس بر كشف وجه اعجاز را براي اذهان ضعيف، مجاز نميشمرد، ولي به طور كلي غير ضروري بودن اين بحث يا نهي از وسواس بيجا در چند و چون اين مفهوم، منافاتي با سودمند يا حتي مستحسن بودن اين مباحث ندارد، همچنان كه خود نيز در حد معمول و معقول بدان پرداخته است.
1ـ2ـ كاوش از وجوه اعجاز قرآن ضروري است
در نقطهي مقابل نظر پيشين، علامه جرجاني، اطلاع ما را از شكست اعراب در برابر تحدي قرآن،موجب بينيازي از كاوش در چرايي اين واقعيت نميداند و ترجيح جهل را بر علم در اين باره مجاز نميشمرد و خود نيز در كاوش از اين چگونگي قدم در ميدان تحقيق مينهد.
1ـ 3 ـ ادراك وجه اعجاز امكان پذير نيست.
برخي از قرآن پژوهان و مفسران برآنند كه وجه اعجاز قرآن ـ هر چه باشدـ براي بشر قابل درك نيست و « ترديد در تعيين وجه اعجاز قرآن دليل بر نشناختن و درنيافتن وجه اعجاز قرآن است. » از دانشمنداني علامه مجلسي، سكاكي و حسن بن محمد قمي مشابه اين نظر نقل شده است.
1ـ 4 ـ اعجمي تنها با استدلال، اعجاز را در مييابد.
بسياري از دانشمندان تأكيد ميكنند كه اعجمي و حتي عرب غيرفصيح و ناآشنا با بلاغت، نميتواند با علم تفصيلي و به گونهاي بديهي و ضروري، اعجاز قرآن را دريابد و تنها راه فهم
اعجاز قرآن براي اين گروه، استدلال است.
روشن است كه اين نظر دربارهي درك اعجاز بلاغي قرآن درست است، ولي آيا قرآن كريم، تنها از نظر بلاغت معجزاست كه راه درك تفصيلي آن بر اعجمي مسدود باشد؟!
1ـ5ـ ناآشنا به زبان عربي نيز محروم و محجوب از قرآن نيست
در مقابل رأي سابق، گروهي ديگر از دانشمندان، درك اعجاز قرآن را براي احدي از كساني كه بخواهند به وجهي از وجوه اعجاز دست يابند، غيرممكن نميدانند؛ يعني همچنان كه ممكن است باب معارف قرآن بر روي كسي كه جز از بلاغت آن آگاهي ندارد ناگشوده بماند، كساني هم كه از بلاغت قرآن سررشتهاي ندارند ممكن است از وجوه ديگر،روزنهاي براي مشاهدهي عظمت كبريايي و ماورايي اين كتاب براي خود بيابند.