چون خورشید رخسار زهرا(ع) در آسمان رسالت بدرخشید و در افق جلالت ماه تمام شد ، افکار همگان به او معطوف گردید و همه چشمها به سوی او نگران شد. اصحاب رسول خدا ارزش و موقعیت زهرا(ع) را نزد پدر می دانستند و به همین جهت چون به حد کمال رسید برای کسب شرف و تقرب بیشتر به رسول خدا ، خواستگار او شدند و هر یک بر دیگری در این کار پیشی میجست. ابوبکر و عمر و عثمان که در راس ایشان قرار داشتند ، در خواستگاری فاطمه(ع) مبادرت و اقدام کردند ، لیکن پیامبر خدا هر بار به شکلی روی موافقت از ایشان برتافت و در این حال هر دفعه که از زهرا خواستگاری میشد ، آنرا با دختر خویش در میان می نهاد و فاطمه(ع) نیز عدم تمایل خود را نسبت به ازدواج با آنان اعلام می نمود. اینکار از سوی پیامبر(ص) نه از آن جهت بود که نداند همسنگ زهرا چه کسی است ، بلکه از این سبب بود که نزد مسلمانان روح شریعت اسلام و فرامین دین خدا را در بنیان گذاری خانواده بر پایه های محبت و عاطفه متقابل ترسیم کرده و به ایشان گوشزد نماید که پدران بدون آگاهی از نظر پسران خود ، به خواستگاری برای ایشان اقدام نکنند و بدون کسب نظر دختران خود ، آنان را به شوهر نسپارند. هدف اسلام در تشکیل خانواده های شایسته و بر مبنای مهر و محبت ، تاسیس جامعه بزرگ اسلامی به صورت هرچه شایسته تر و استوارتر است که همچنان بر پلیه هایی ستبر و مقاوم متکی باشد ، نه آنکه هوا و هوس مبانی آنرا متزلزل کرده و به خطر افکند. هربار که وی به خواستگاران روی خوش نشان نمی داد و آنان از نظر و تصمیم او در این امر پرسش می کردند ، می فرمود : " در انتظار فرمان قضایم " و یا می فرمود : " او هنوز کوچک است. "
گویند هرکس که از پیامبر تقاضای ازدواج با فاطمه کرد آن حضرت نپذیرفت ، تا آنکه روزی سعدبن معاذ انصاری به علی بن ابیطالب گفت: به خدا سوگند که می بینم پیامبر ، فاطمه را تنها برای همسری با تو در نظر گرفته است.