چكيده
این پایان نامه در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد
منطقهي خوش ييلاق در محدودهي البرز شرقي در 25 كيلومتري جادهي آزادشهر- شاهرود با مختصات طولي 58.34.34 و مختصات عرضي 55.19.36 قراردارد. اين دره روبروي روستايي به نام حاجي آباد ميباشد. ناحيه مورد مطالعه ديگرمان، محمدآباد در 19 كيلومتري جنوب فاضلآباد، 46 كيلومتري جنوب شرق گرگان قرار دارد با مختصات طولي 54.31.26 و مختصات عرضي 36.50.98 قرار گرفته است. طبق بررسيهاي انجام شده در اين مناطق گسلهاي از نوع معكوس بوده و بيشتر تنشها در جنوب شرقي ديده شده است تكتونيك در مناطق فعال و 2 نوع چين از نوع خوابيده و قائم داريم گسلها باعث ايجاد چشمهي تراورتن در منطقهي محمدآباد شده است.
فهرست
فصل اول: كليات.. 1
بخش 1: جايگاه زمين شناسي ايران. 2
بخش 2: ضخامت پوسته. 7
بخش 3: ديرينه جغرافياي ايران. 9
بخش 4: پهنه هاي اصلي رسوبي- ساختاري ايران. 12
بخش 5: البرز 14
بخش 6: خرد قارة ايران مركزي.. 21
فصل دوم. 29
بخش 1: معرفی دره ی زرقدر 30
بخش 2: آب و هوا 31
بخش 3: موقعيت جغرافيايي. 31
بخش 4: زمين ريخت شناسي (ژئومورفولوژي) 32
بخش 5: واحد چینه شناسی منطقه. 33
بخش6: عكسهاي منطقه. 34
فصل سوم. 36
بخش 1: موقعیت جغرافیایی. 37
بخش 2: آب و هوا 37
بخش 3: پترو گرافی منطقه. 37
بخش 4: آب وهوای زیرزمینی منطقه: 38
بخش 5: عكسهاي منطقه: 39
فصل چهارم. 40
بخش 1: نتيجهگيري.. 41
بخش 2: روش تحقیق. 41
بخش 3: كانيها 45
بخش 4: عكسهاي ميكروسكپي. 47
منابع. 54
بخش 1: جايگاه زمين شناسي ايران
زمين شناسي ايران، اين باور وجود دارد كه سرزمين ايران در بخش مياني كوهزاد آلپ- هيماليا است، كه از باختر اروپا آغاز و پس از گذر از تركيه، ايران، افغانستان تا تبت و شايد تا نزديكي هاي برمه و اندونزي ادامه دارد (شكل 1).جايگاه زمين شناختي ويژة اين كوه ها در فصل مشترك دو قارة اوراسيا و گندوانا سبب شده تا در بارة چگونگي پيدايش اين نوا ر چي ن خورده دو انگارة بزرگ ناوديس تتيس و زمين ساخت ورقي مورد بحث باشد . بررسي دو انگارة ياد شده و گفتمان در اين زمينه مي تواند در بيان جايگاه زمين شناسي ايران كارساز باشد.
انگارة بزرگ ناوديس تتيس
بر اساس اين نظريه، در جايگاه كنوني كو ه هاي آلپ- هيماليا، بزرگ ناوديسي وجود داشته است كه شكل گرفته و زادگاه نوار چين خوردة آلپ- هيماليا است . در (Pangea) از اشتقاق ابرقارة پانگه آ بارة بخش ايراني اين بزرگ ناوديس فرض بر آن است كه البرز، به دليل داشتن سنگ هاي آتشفشاني و زاگرس به دليل نداشتن سنگهاي (Eugeosynclinal) فراوان، نوعي ايوژئوسينكلينال است كه به وسيلة تودة مقاوم (Miogeosynclinal) آتشفشاني نوعي ميوژئوسينكلينال ايران مركزي از يكديگر جدا بوده اند .با آغاز پژوه ش هاي زمين شناختي (Median Mass) گسترده، اين يقين به دست آمد كه انگارة بزرگ ناوديس تتيس با ويژگ ي هاي زمين شناختي ايران همخواني و هم آهنگي ندارد و ايرادات زير بر آن وارد است:
* سنگهای منسوب به پرکامبرین ایران، با وجود دگرگونی و دگرشکلی پیشرفته، آواریهای انباشته شده در حوضههای کم ژرفایند.
بخش 2: ضخامت پوسته
از نقشه گرانیسنجی موهو، تهیه شده توسط دهقانی و ماکریس (1983)، قابل تفسیر است. بر اساس این نقشه، در زیرراندگی اصلی زاگرس (زاگرس مرتفع)، بیهنجاریهای ثقلی به حداقل (230 ± میلیگال) میرسد و در این ناحیه، پوستة ایران با 50 تا 55 کیلومتر ضخامت، بیشترین ستبرا را دارد. ولی، به سوی جنوب باختر، ناپیوستگی موهو (Moho) در ژرفای 40 کیلومتر است، از این رو به نظر میرسد که در زاگرس، پوسته از شمال خاور به جنوب باختر نازک میشود. اشنایدر و برزنجی (1986) نیز نشان دادند که در کمربند چینخوردة زاگرس، ناپیوستگی موهو، به سمت شمال خاوری، حدود یک درجه شیب دارد و در ژرفای 40 کیلومتر است. ولی، در نزدیکی راندگی اصلی زاگرس ناپیوستگی موهو 5 درجه شیب دارد و در ژرفای 65-58 کیلومتر است.
بخش 3: ديرينه جغرافياي ايران
اگرچه در حال حاضر پوستة ایرانزمین یک پارچه و به ظاهر همگن است ولی شواهد گوناگون زمینشناختی، به ویژه وجود مجموعههای افیولیتی در امتداد گسلهای عمدة ایران که یادآور زمیندرزهای کهناند، بر شواهد جدایشهای درون قارهای ژرف گواهی میدهند که تا گوشته ادامه داشتهاند.
دربارة ماهیت، تعداد، جایگاه جغرافیایی و به ویژه اندازة گسترش این جدایشها، اتفاق نظر وجود ندارد. در حالی گه اسمیت، هامیلتون (1970) و تکین (1972) این جدایشها را بسیار گسترده و به پهنای یک اقیانوس میدانند، نبود حجم کافی پوستة اقیانوسی سبب شده تا نبوی (1355) اشتقاقهای پوستة ایران را از نوع دریای سرخ بداند که در طول شکافهای سراسری پدید آمده و موجب پیدایش پوستههای اقیانوسی شده است. جدا از پهنا و اندازة گسترش، برای جدایشهای درونقارهای پوستة ایران زمین، به ویژه واگرایی و همگرایی صفحهها، شواهد روشن وجود دارد که به استناد آنها و با تکیه بر نظر بربریان وکینگ (1981) میتوان بر روند تکامل ژئودینامیک ایرانزمین مروری خلاصه داشت (شکل 1-4).
بخش 4: پهنه هاي اصلي رسوبي- ساختاري ايران
دادههاي زمينشناختي ايران نشانگر آن است كه فرآيندهاي دروني و بيروني زمين، در زمان و مكان، پيامدهايي متفاوت داشته اند و به همينرو، الگوي ساختاري، تحولات زمينساختي، شرايط رسوبي و زيستي ايران در دورههاي گوناگون زمينشناختي، پيچيدگي خاص دارد. ناهمساني رسوبي و زمينساختي تا بدانجا است كه بيان ويژگيهاي يكسان را براي بسياري از مناطق ايران ناممكن ميسازد و به همين رو، از گذشتههاي دور، تقسيم ايران به پهنههاي رسوبي- ساختاري گوناگون مورد توجه بوده است.
بخش 5: البرز
پهنة رسوبي– ساختاري البرز شامل بلنديهاي شمال صفحة ايران است كه به شكل تاقديسي مركب(Anticlinorium) ، در يك راستاي عمومي خاوري- باختري، از آذربايجان تا خراسان امتداد دارد.از نگاه زمينريختشناسي، مرز شمالي البرز منطبق بر تپة ماهورهاي متشكل از نهشتههاي ترشيري و دشت ساحلي خزر است. از نگاه زمينشناختي، مرز شمالي البرز محدود به زميندرز تتيس كهن است كه از برخورد سنگكرة (Lithosphere) قارهاي البرز با سنگ كرة توران، در ترياس پسين به وجود آمده است. ولي، در بيشتر نقاط، محل زميندرز با ورقهاي رانده شده از شمال به جنوب پوشيده شده است. حد جنوبي البرز چندان روشن نيست. گسل تبريز (علوي، 1991)، آنتي البرز (Anti Alborz) (ريويه، 1941) گسل گرمسار (بربريان، 1375)، گسل سمنان (نبوي، 1356) و گسل عطاري (علويناييني، 1972)، مرز جنوبي البرز دانسته شدهاند. ولي چنين به نظر ميرسد كه مرز شاخصي در مرز جنوبي البرز وجود نداشته باشد و گذر از پهنة ايران مركزي به پهنة البرز تدريجي باشد.
تاريخچة چينهاي البرز:
در بسياري از گزارشهاي زمينشناسي، كهنترين سنگهاي البرز را دگرگونيهاي جنوب گرگان (شيستهاي گرگان) دانستهاند. افزون بر آن، دگرگونيهاي اسالم- شاندرمن (كلارك و همكاران، 1975) و گاهي نيز سازند بَرير (گانسر و هوبر، 1962) واحدهاي سنگچينهاي پركامبرين البرز انگاشته شدهاند. ولي، امروزه يقين شده است كه اين دگرگونيها، بيشتر سنگهاي پالئوزوييك و يا مزوزوييك هستند كه در اثر زمينساخت برخوردي ترياس پسين (رويداد سيمرين پيشين) و يا به طور همبري دگرگون شدهاند. يافتههاي ديرينهشناختي امروز البرز، گوياي آن است كه كهنترين سنگهاي رخنمون شدة البـرز، سازند كهر است كه حاوي آكريتاركهــاي نوپروتروزوييك پسينLate) Neoproterozoic) است.
زمينساخت البرز:
اگرچه در بسياري از گزارشهاي زمينشناسي، با استناد به پركامبرين بودن شيستهاي گرگان، پيامد رويداد كوهزايي كاتانگايي را در تكامل ساختاري البرز مؤثر دانستهاند اما، هم شيبي نسبي و حتي تدريجي بودن احتمالي گذر سازند كهر به رديفهاي جوانتر نوپروتروزوييك (سازند سلطانيه) نشان ميدهد كه شواهدي روشن از عملكرد رويدادكاتانگايي در كوههاي البرز ديده نشده است. در بيشتر نواحي البرز، رسوبهاي پالئوزوييك- ترياس مياني، به رغم نبودهاي چينهاي فراوان، همشيباندكه نشانگر حركتهاي زمينساختي از نوع زمينزا است. در ترياس پسين، همزمان با رويداد كوهزايي سيمرين پيشين، اگرچه رويدادهاي ناشي از برخورد حاشية قارهاي فعال و پوياي توران با حاشية قارهاي ناپوياي البرز موجب شكلگيري گسلهاي راندگي و فرارانش مجموعههاي اقيانوسي تتيس كهن بر روي لبة شمالي البرز شده ولي، نخستين كوهزايي آلپي واقعي در پالئوسن، همزمان با رويداد لاراميد، رخ داده كه با گسلش راندگي، چينخوردگي و فراخاست، پيدايش حوضههاي رسوبي ميان كوهي، انباشت آواريهاي همزمان با كوهزايي و مهاجرت پيشخشكي به سمت جنوب همراه بوده است. كوهزايي بعدي در آغاز اليگوسن بوده كه ماگماتيسم
لرزه زمين ساخت البرز
تاريخچة لرزهخيزي البرز نشان ميدهد كه شهرهايي مانند، رشت، لاهيجان، فشم، جيرود، دماوند، آمل، بابل، بابلسر، ساري، بهشهر، گرگان و بعضي نواحي ديگر، بارها و بارها ويران شدهاند كه از آن شمار، ميتوان به زمينلرزة 1369 رودبار اشاره كرد. زمينلرزههاي پي در پي و پرشمار نشانة لرزهخيزي البرز است.
بر اساس نقشة لرزهزمينساخت ايران (بربريان، 1976) در البرز، زمينلرزهها كم ژرفا هستند. بعضي انواع متوسط نيز وجود دارند و بر روي هم، البرز خاوري لرزهخيزتر از البرز باختري است.در سال 1974، چالنكو با مطالعة زمينلرزههاي سدة بيستم، البرز را به چند ايالت لرزهخيز زير (شكل 2-12) تقسيم كرد:
باختري و بخش جنوب خاوري است.
دامنة شمالي شامل دو بخش شمال خاوري و شمال باختري و دامنة جنوبي كه خود شامل بخش جنوب
بخش 6: خرد قارة ايران مركزي
خرد قارة ايران مركزي بخشي از ايران مياني است كه با زميندرزهاي افيوليتي سيستان، نائين، بافت، گسل دورونه و افيوليتهاي كاشمر- سبزوار احاطه شده و توسط گسلهاي طويلي كه به سمت باختر خميدگي دارند و از نوع امتدادلغز راستگرداند، قابل تقسيم به بلوك لوت، فرازمين شتري، فرونشست طبس، فرازمين كلمرد، بلوك پشتبادام، فروافتادگي بياضه- بردسير و بلوك يزد 000 است (شكل 2-13).
* در رديفهاي پالئوزوئيك اين ناحيه، نبودهاي چينهنگاري مهمي وجود دارد كه مهمترين آنها نبودهاي چينهاي آغاز دونين مياني (هياتوس ايفلين) و كربونيفرپسين (هياتوس استفانين) است.ناهمسانيهاي ساختاري- رسوبي گسترده سبب شده تا بتوان خرد قارة ايران مركزي را به نواحي زير تقسيم كرد.
1- « بلوك لوت»
با حدود 900 كيلومتر درازا ميان دو گسل نايبند در باختر و گسل نهبندان در خاور قرار دارد. در مرز شمالي آن گسل دورونه و در مرز جنوبي آن فرونشست جازموريان قرار دارد كه حوضة پيشكماني زون فرورانش مكران است. تكاپوهاي آتشفشاني گسترده و ستبر به سن ترشيري و كواترنري، زمين لرزههاي امروزي همراه با گسلش در رسوبهاي كواترنر نمونههاي روشني از پويايي بلوك لوت هستند به همين رو پندار همگان دربارة پايداري بلوك لوت نميتواند قابل قبول باشد
2- « بلوك طبس »
كه ميان گسل نايبند در خاور و گسل كلمرد- كوهبنان در باختر قرار دارد بخشي از يك قلمروي ساختاري است كه در كنارهها و بستر خود توسط گسلهايي از پيسنگ بريده شده به گونهاي كه در پالئوزوييك و مزوزوييك توالي چينهشناسي متفاوتي از نواحي مجاور داشته است و از پايان مزوزوييك به سبب عملكرد تنشهاي زمينساختي همگرا در راستاي بيشتر خاوري- باختري، با خروج زمينها و فراخاست كوهها به خشكي تبديل شده است. (قاسمي و همكاران 1381).
ساختاري شمالي- جنوبي بلوك راور- مزينو است كه با روندهاي خاوري- باختري بلوك نايبند تفاوت زياد دارد.
3- « بلوك كلمرد»
بخشي كوچك از خرد قارة ايران مركزي است كه روند شمال خاوري دارد و ميان گسل كلمرد در خاور و گسل پوشيدة نائيني در باختر قرار دارد (شكل 2-13). سرگذشت اين فرازمين به دو خروج طولاني وابسته به دو رخداد كوهزايي كاتانگايي و سيمرين مياني اشاره دارد.
به سخن ديگر، در دو مقطع زماني طولاني اين بلوك ويژگي فرازمين داشته است.كهنترين سنگهاي اين فرازمين انباشتههاي شيلي- سنگ ماسهاي ستبر سازند كلمرد به سن پركامبرين هستند كه در اثر رخداد كاتانگايي به خوبي چينخورده و با دگرشيبي زاويهاي با نهشتههاي اردويسين (سازند شيرگشت) پوشيده شدهاند كه گواهي بر نخستين ايست رسوبي طولاني است. در اين بلوك رديفهاي اردويسين تا ترياس ميانـي، ضمن داشتن ايستهاي رسوبـي پيدرپي و چنـد باره، يك واحـد زمينساختي- چينه نگاشتي محدود ميان رخداد كاتانگايي- سيمرين پيشيناند كه در محيطهاي سكويي كمژرفا انباشتهاند و سير تكاملي آن با بلوك طبس تفاوت آشكار دارد.
4- « بلوك پشتبادام»
ميان گسل پوشيدة ناييني- كوهبنان در خاور و گسل پشتبادام در باختر قرار دارد ( شكل 2-13). نكتة اساسي اين بلوك رخنمونهاي دگرگوني منسوب به پركامبرين است كه بيشتر از نوع سنگهاي آتشفشاني، آتشفشاني- آواري و آذر آواري به همراه مرمرهاي آهكي و دولوميتي است. اين پيسنگ شبيه پيسنگ پروتروزوييك عربستان است كه مجموعة پانآفريكن نام دارد. سنگهاي ماگمايي اين بلوك محدود به پركامبرين نيستند، رديفهاي پركامبرين پسين- كامبرين پيشين آن ( سري ريزو، سري دسو)، به ويژه در شمال كرمان، همراهاني از گدازههاي قليايي و خاستگاه كافتي دارند و به نظر ميرسد كه پديدة كافتي شدن از ويژگيهاي اين بلوك باشد.
6- « بلوك يزد »
بخش باختري خردقارة ايران مركزي است كه از شمال به گسل دورونه و از باختر به نوار افيوليتي نائين- بافت محدود است ( شكل 2-13). نكتة ويژة بلوك يزد دو تا است. يكي دگرگونههاي انارك، دوم رديفهاي ترياس نخلك. در ناحية انارك كه گاهي به نام ماسيف انارك- خور از آن ياد ميشود، مجموعهاي از رسوبات پليتي- پساميتي به همراه سنگهاي كربناتي و آتشفشاني متعلق به شيب قاره وجود دارند كه به صورت ناحيهاي و در رخسارههاي شيست سبز و شيست آبي دگرگون شدهاند و به صورت ورقهاي بُر خورده با افيوليتها، سنگآهكهاي پلاژيك و رسوبهاي آشفته همراهاند. اگرچه داودزاده و لنچ (1981) افيوليتهاي انارك را بخشي از پوستة اقيانوسي تتيس كهن هرات ميدانند كه پس از چرخش خردقاره در مكان فعلي رخنمون يافته ولي به باور الماسيان (1977) ، افيوليتهاي انارك سن پروتروزوييك بالايي دارند و ميتوان آنها را در ارتباط با نواحي پشت كمان اقيانوسي دانست.
بخش 1: معرفی دره ی زرقدر
دره ی زرقدر ، در محدوده البرز شرقی ودر 25 کيلومتري جاده آزادشهر شاهرود وبا مختصات –حاجی « 58 قراردارد.اين دره روبه روی روستاي به نام ° 34' 34 وعرضی" 36 ° 19' طولی " 55 قرار گرفته است . علت آن نام گذاری شايد به دليل وجود سنگ های براق درکف آن دره » آباد باشد ومعنی آن دره ی پر زرق وبرق است. رود خانه ی فصلی که در زرقدر جاری است . درنقطه خرما « اٌ » تيل آباد « مقابل روستای حاجی آباد شهرستان آزاد شهر، به رودخانه هميشگی وپر آب می ريزد. » رود. در آن مکان ، هر سه نوع سنگ های آذرين ، رسوبی و دگرگونی يافت می شود . سنگ های دوران مختلف زمينشناسی نيز برونزد دارد. به علت محدود بودن پوشش گياهی ، بيرونزدگی (out crope) سنگ های دوران مختلف کاملا اشکار است. علاوه بر آن ، کانی های مختلف ، فسيل گياهی ومواد معدنی قابل استخراج نيز يافت می شود. همچنين ؛ وجود اشکال مختلف فرسايشي در دامنه وکف رودخانه ، انواع گسل ، انواع آبشسار و ديگر پديده های زمينشناسی را میتوان به موارد فوق اضافه نمود.
بخش 5: واحد چینه شناسی منطقه
سازند نسن: اولين بار گلوس (1965) سازند نسن را با ضخامت 230 متر در شمال غرب دهكده نسن مطالعه و اندازهگيري كرده است. بخش پاييني سازند نسن به ضخامت 85 متر كه داراي سن گوادلوپين بوده، ادامه سازند روته در نظر گرفته شده و نسن واقعي شامل 144 متر شيل و سنگ آهك و حاوي چرت است. براي اين بخش از سازند نسن نيز سن پرمين پسين (جلفين) در نظر گرفته شده است. در برش الگو در دره چالوس، سازند نسن بين دو سازند روته و اليكا به طور هم شيب قرار دارد.
بخش 1: موقعیت جغرافیایی
ناحیه مورد مطالعه که در دهنه محمداباد والستان نامبده میشود که در 19کیلومتری جنوب فاضل اباد و 46کیلومتری جنوب شرق شهر گرگان قرار دارد با مختصات طول 543126 مختصات عرضی 365098 قرار دارد ورود خانه ای که در منطقه ای به نام محمد اباد وجود دارد :
بخش 4: عكسهاي ميكروسكپي
فضای خالی توسط اکسید اهن پرشده
1-اکسیداهن 2-کوارتز نیمه شکل دار 3-گلاکونیت
1-دو پلازیوکلاز هم دیگررا قطع کرده
2-کانی اوپک
1-ارتوز 2-پلازیو کلاز کل مقطع دارای بافت دانه ای
1-فلدسپات از نوع پلازیوکلاز2-بیوتیت 3- کلریت
1-جلبک قرمز که اطراف ان میکریتی شده است
1-براکیوپود2- فرامینیفر3- زمینه میکریت فاقد سیمان